گوشی را مخفیانه برداشتم / مطلبی را دیدم که شوکه شدم و از خانه فرار کردم!
15 ساله هستم. درس میخواندم و به قول دوستانم، بچهمثبت بودم، اما وقتی تصاویر زشت و مطالب غیراخلاقی را مخفیانه از روی گوشی تلفن پدرم نگاه میکردم، اعصابم به هم میریخت.
پدرم شبها تا دیروقت سرش توی گوشی تلفن همراهش بود. رمز ورود گوشی را زیرچشمی یاد گرفتهبودم. از سر کنجکاوی، گوشی را مخفیانه برمیداشتم و سوراخسنبههای آن را زیر و رو میکردم. متوجه شدم پدرم در شبکههای اجتماعی با چند زن در ارتباط است و آنها مطالب و عکسهای زشت برای همدیگر ارسال میکردند. نسبت به او که تا آن موقع قهرمان زندگیام بود احساس بسیار بدی پیدا کردم. منتظر بهانهای میگشتم تا جواب رفتارش را بدهم.
هرچه میگفت جوابش را میدادم. البته او کوتاه نمیآمد و این اواخر کتکم میزد. در شرایط روحی بدی قرار گرفتهبودم. دلم برای مادرم می سوخت و از طرفی، هرموقع گوشی تلفن را دست او میدیدم، اعصابم به هم میریخت. موضوع را به مادرم اطلاع دادم. یک روز هم عکسها و مطالب گوشی را نشانش دادم. نمیخواست احترام پدرم جلوی من خرد شود. با خونسردی لبخندی زد و گفت: خیلی کار بدی کردی گوشی تلفن را بدون اجازه پدرت برداشتی.
اما همان روز، بعدازظهر، او و پدرم جر و بحث شدیدی کردند. من که خودم را مقصر میدانستم، از خانه فرار کردم. به خانه خالهام رفتم. موضوع را به او هم اطلاع دادم. این مشکل قوزبالاقوز شد و داییهایم به سراغ پدرم رفتند. الان یک هفته است خانه خالهام هستم. مادرم هم قهر کرده و اینجا آمدهاست. نمیخواستم اینطوری بشود. ای کاش.