//
کد خبر: 11440

مدیر کل سابق بهزیستی استان گیلان و مدیر آسایشگاه خیریه کهریزک:

هستی افراد نیکوکار از زمانی شروع می شود که نیستند

مدیر کل سابق بهزیستی استان گیلان وقتی گزارشی از ماجرای تلخ و تکان دهنده در یکی از مناطق گیلان ارائه می کند، خانم اشرف قندهاری متاثر می شود، چهره اش به هم می ریزد و شبانه برای بررسی موضوع از نزدیک، راهی خیابان های شهر می شود.

محمد رضا صوفی نژاد، مدیر کل سابق بهزیستی استان گیلان و مدیر آسایشگاه خیریه کهریزک، از خانم اشرف قندهاری(بهادر زاده) به عنوان مادری مهربان و دلسوز یاد می کند که کارهای خدایی او از این فرد، انسانی آسمانی ساخته است؛ او تمام عمر و ثروت خود را وقف کمک به نیازمندان و دستگیری از سالمندان، بیماران و معلولان کرد.

صوفی نژاد، می گوید: مدتی بود که یک موضوعی من را به شدت رنج می داد و از وقوع این حوادث به شدت نگران بودم. ماجرا از این قرار بود که برخی از خانم ها در تاریکی شب چادر مشکی روی سرشان می کشیدند و کف خیابان دراز می کشیدند تا در ظلمت شب راننده ها متوجه آنها نشوند و ماشین آنها را زیر بگیرد تا از شرّ مشکلات و گرفتاری خلاص شوند، چون به خاطر فقر و مشکلات مالی توان نگهداری از بچه هایشان را نداشتند؛ خانم بهادری از شنیدن این موضوع خیلی متاثر و ناراحت شد؛ او باور نمی کرد که یک چنین اتفاقی در سطح شهر می افتد و از من پرسید، واقعا این ماجرا جدی است!؟ من موضوع را تایید کردم. خانم بهادر زاده تعلل نکرد و گفت باید همین الان برویم و به اتفاق هم رفتیم تا منطقه را ببیند.

خانم اشرف قندهاری(بهادر زاده) انسانی نوع دوست و اسوه و الگوی یک انسان مومن بود که اعتقاد داشت در حالی که همسایه ما و همشهری و هموطن ما گرسنه است، ما نباید با شکم سیر سر بر بالش بگذاریم.  

 صوفی نژاد، در مورد نحوه آشنایی اش با این خانم نیکوکار، می گوید: بهادر زاده را از 31 خرداد سال 69 بعد از وقوع زلزله رودبار می شناسم، البته قبلا با او ارتباط خانوادگی هم داشتیم.

صوفی نژاد، با تورق تاریخ، گریزی به حادثه دلخراش زلزله رودبار منجیل در استان گیلان زده و می گوید: این زلزله در لیست 10 زلزله مرگبار جهان در صدسال گذشته قرار دارد؛ در این زلزله شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و 700 روستای اطراف نابود شد. به 300 روستای دیگر خسارت عمده ای وارد شد و چهار روستا با تمام ساکنانش در دل خاک مدفون شدند.  

 این زلزله موجب کشته شدن نزدیک به 35 هزار نفر، مجروح شدن 60 هزار نفر و بی‌خانمانی بیش از500 هزار نفر از انسان‌هایی شد که فارغ از همه چیز در خواب شبانگاهی اسیر مرگ شده و در زیر خروارها خاک مدفون شدند، کودکانی که با چشمان گریان به دنبال عزیزان خود بودند و هیچگاه اثری از آنها نیافتند و مادرانی که برای یافتن فرزندان و همسرانشان همچنان چشم بر زمین دوخته اند.

مدیر آسایشگاه خیریه کهریزک، ادامه می دهد: زمانی که زلزله رودبار پیش آمد گزارشی از آسیب های زلزله به خانم بهادر زاده ارائه کردم و گفتم: بر اثر این زلزله تعدادی از کودکان، بی سرپرست و یتیم شده اند و از او خواستم برای کمک به هموطنانمان به منطقه زلزله زده برویم.

  گفتم: می دانیم که شما اهل دل هستید و از کمک به انسانهایی که دست تقدیر اجازه نداده شب را به صبح برسانند و زندگی و کاشانه شان ویران شده است دریغ نمی کنید؛ این جمله او را تحت تاثیر قرار داد و آمادگی خود را برای سرکشی به رودبار اعلام کرد.

  روزی که قرار بود به رودبار برویم برف شدیدی باریده بود. وقتی به رودبار رسیدم اصلا باور نمی کردیم که این همان شهر است، شهر به هم ریخته و همه چیز ویران شده بود. هیچ بنا و ساختمانی سالم نمانده نبود. بهادر زاده در مورد بچه هایی که والدین خود را در زلزله از دست داده بودند از من پرسید، گفتم: آنها در ارتفاعات رودبار هستند؛ او طاقت نیاورد بیشتر از این وقت را از دست بدهیم و گفت هر چه سریع تر برویم به دیدن آنها، یک دستگاه اتوبوس هماهنگ کردیم و با 18 نفر از خانم های نیکوکار که همراه خانم بهادر زاده آمده بودند، به سمت ارتفاعات رودبار حرکت کردیم.

ما آمده ایم بیفتیم که بلند شویم

جاده ای که ما را به سمت ارتفاعات رودبار می برد، بسیار خطرناک و در حاشیه پرتگاه قرار داشت؛ برف زیادی باریده و جاده هم گلی و لغزنده بود. اتوبوس روی جاده لیز می خورد و توانایی کنترل آن از دست راننده خارج بود؛ هر از چند گاهی اتوبوس سر می خورد و کمی به عقب می آمد؛ راننده با اضطراب یکی دو بار با زبان گیلکی رو به من کرد و گفت: آقای صوفی نژاد! جلوتر نرویم، وضع جاده خیلی خراب است ماشین لیز می خورد. ما به دره سقوط می کنیم و همه از بین می روند.

ما به لحاظ عقلی و علمی نباید بیش از این ریسک می کردیم و نباید جلوتر می رفتیم، به همین خاطر از نیمه راه برگشتیم. صبح روز بعد، بهادر زاده به دفترم آمد و به من گفت: ما نمی توانیم با هم کار کنیم. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه نیروهایی که شما دارید عاقل هستند. صحبت های صوفی نژاد به اینجا که می رسد، بغض گلویش را می گیرد؛ چند لحظه ای سکوت می کند، چشمانش قرمز شده، خودش را کنترل می کند تا جلوی گریه خود را بگیرد. در حالی که قطرات اشک از گوشه چشمانش جاری است، ادامه می دهد: به خانم بهادر زاده گفتم: چطور ما باهم نمی توانیم کار کنیم؟ گفت: راننده ای که دیروز ما را به ارتفاعات برد، نگران بود که ما سقوط کنیم. در حالی که ما آمده ایم بیفتیم که بلند شویم. ما می خواهیم بیفتیم که بزرگ شویم و بالا برویم، ما عاشق هستیم، اما همکاران شما عاقل هستند، عقل با عشق جور در نمی آید، شما دولتی هستید، شما کار دیگری انجام می دهید و ما کار دیگری. گفتم شما بیایید! ما، عاقل ها را هم تبدیل به عاشق می کنیم.

سرپرستی 1000 کودک یتیم

از آن روز بنای همکاری ما آغاز شد. تقریبا حدود هفت سالی که در گیلان مسئولیت داشتم، خانم بهادر زاده منشاء خیر و برکات زیادی در استان شد. خانه مادر به همت این بانوی بزرگوار افتتاح شد و 1000 بچه یتیم و بی سرپرست را نگهداری و حمایت کرد و همه آنها را به سرانجام رساند که همه عروس یا داماد شده اند.

برای اولین بار در چنین بحثی، بهادر زاده آنها را به فرزند خواندگی آدم های متمول    سپرد. این بچه ها درس خواندند، تحصیل کردند، ازدواج کردند و همه صاحب خانه و زندگی شدند.

 محمد رضا صوفی نژاد، پرونده آسایشگاه کهریزک را از 19 سال عقب تر، یعنی سال 76 باز می کند و می گوید: وقتی به آسایشگاه کهریزک آمدم، باز هم در این 19 سال ما هر روز با خانم بهادر زاده دیدار چهره به چهره داشتیم.

 مدیر کل سابق بهزیستی گیلان در مورد شخصیت بهادر زاده می گوید: برای به دست آمدن یک محصول خوب سه چیز نیاز داریم: یک، بذر اصلاح شده، 2- زمین مرغوب 3- کشاورز آگاه تا محصول خوب به دست بیاید. برای انسان ها نیز همین شرایط لازم است. یک پدر و مادر خوب، نطفه پاک و نان حلال.

 گوهر پاک بباید که شود قابل فیض         ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود     این نطفه پاک در خانواه بهادر زاده بوده است.   

سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب         لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

بهادر زاده عقیق یمانی بود. همه انسان ها اشرف مخلوقات هستند، بعضی آدم ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می دهند، فرق اینها این است که اشرف مخلوقات از آدمیت به انسانیت می رسد.

خانم بهادر زاده دیگران را بیشتر از خودش دوست داشت

مدیر آسایشگاه خیریه کهریزک می گوید: خیلی از آدم ها هرچقدر دیگران را دوست داشته باشند، اما خودشان را بیشتر از بقیه دوست دارند؛ برای خودشان زندگی می کنند و رفاه و آرامش و آسایش را برای خودشان می خواهند. اما آدم هایی که تصمیم می گیرند انسان شوند، دیگران را بیشتر از خودشان دوست دارند، امنیت آفرین می شوند، خدمتگزارند، خداباوری، دین باوری، مردم دوستی و دیگر خواهی در وجود این آدم ها زبانه می زند. از داشتن مردم شاد می شوند و از نداشتن مردم ناراحت می شوند. خدمت می کنند تا دیگران را شاد کنند. این افراد از آدمیت به انسانیت رسیده اند.

هستی بعضی از آمدم ها از زمانی شروع می شود که نیستند  

صوفی نژاد، برگی هم از دفتر دکتر شریعتی ورق می زند و خاطر نشان می کند: شریعتی می گوید: «بعضی آدم ها وقتی که هستند هم نیستند چون آنقدر بی اثر هستند که وجود آنها معنی ندارد؛ بعضی آمدم ها تا زمانی که هستند، هستند و از لحاظ فیزیکی وجود دارند؛ اما بعضی از آمدم ها هستی شان از زمانی شروع می شود که نیستند، هستی آنها از زمانی که نیستند تازه شروع می شود؛ اینها کسانی هستند که برای مردم زندگی کردند و مردم دوستی و دیگر خواهی اصل و اساس زندگی آنهاست. اینها یک نفر نیستند، این انسانها چند نفر هستند: یکی از آن را برای خودشان و برای زندگی کردن است اما 5 تای آن برای رفاه و آرامش و امنیت دیگران است و بهادر زاده یکی از آنهاست که با دکتر حکیم زاده شروع کرد و 40 سال به این محل رفت و آمد و در آسایشگاه خیریه کهریزک منشاء خیر و برکت بود و در کنار این همه سازندگی به عنوان رئیس هیات مدیره انسان شاخصی بود.

هیچ آدمی مطلق نیست؛ اما در بین انسان ها بهادر زاده از آدمیت به انسانیت رسید. او متحول شده بود که می توانست اینگونه عمل کند. در کهریزک امثال خانم اشرف بهادر زاده زیاد داریم. طاهبازها، مانیان ها، علاء الدینی ها، حکاک ها، آسایش ها، تحلیل زاده ها، مسگرها و...

 تعدادی از آنها از دنیا رفته اند و تعداد دیگری هم در قید حیات هستند و الان در آسایشگاه به عنوان اعضای هیات امنا خدمت می کنند. این افراد 45 سال بانی کهریزک بودند. اما کسانی که الان وجود فیزیکی ندارند همیشه زنده هستند. اگر چه امروز در اینجا نیستند اما یک روز در آسایشگاه خدمت کردند و در سازندگی این مجموعه اثرگذار بودند.

الان هم فرزندان صالح این عزیزان به عنوان هیات مدیره خادم مددجویان این مرکز هستند یعنی نسل بعدی همان سنگ بنای اصلی و از جنس عقیق هستند و عقیق یمنی می شوند.

 دکتر حکیم زاده بانی آسایشگاه کهریزک بوده اما در بین انسان ها از آدمیت به انسانیت   رسید متحول شده بود که می توانست اینگونه عمل کند.

دکتر صوفی نژاد خاطر نشان می کند: اگر بپرسید فقط همین یک نفر نیکوکار و پشتیبان آسایشگاه بود، می گویم نه؛ در کهریزک خیلی از انسان های بزرگ امثال خانم بهادر زاده داریم.

افق دید و بینش بهادر زاده بلند بود

 مدیر آسایشگاه کهریزک خاطرنشان می کند: در بحث سازندگی و ساخت و ساز، هر کس می تواند یک معمار با مقداری پول بردارد بیاورد و یک ساختمان در این مکان بسازد، اما معرفت و مردم دوستی این بانوی مومنه یک جور دیگری بود، افق دید این آدم، بینش او، شعور و مهربانی و دیگر خواهی این آدم یک جور دیگری بود که با آدم های دیگر فرق می کرد.

 آدم ها گاهی ژنریک و شبیه یکدیگر هستتند؛ راه می روند، غذا می خورند، صحبت می کنند، اما بعضی از آدم ها فقط شکل و ظاهر آنها شبیه آدم ها نیست، بلکه محتوا، باطن و درون آنها آدم است؛ اینها انسان هایی هستند که درون آنها انسانیت و معرفت است. از غم انسان ها غمگین می شوند و از ناراحتی انسان ها ناراحت می شوند. عامل شادی  و عامل امنیت و رفاه دیگران هستند.

معرفت و انسانیت را با پول نمی توان خرید  

صوفی نژاد در ادامه تصریح می کند: یک بزرگی می گوید:« من از فقیر ترین دوران  به توانمندترین شرایط و از حضیض فقر به اوج ثروت رسیدم»، اما حاصل تجربه زندگی من در این مدت در این جمله خلاصه می شود: «من متوجه شدم که با پول می  شود ساعت خرید، اما زمان نمی توان خرید؛ با پول کتاب می شود خرید اما دانش نمی شود خرید؛ با پول می توان رختخواب زیبا خرید اما آرامش نمی شود خرید؛ فقط یک چیز را با پول نمی توان خرید و آن معرفت و انسانیت است.» معرفت مجموعه معیارهای انسانی و ارزشی یک انسان است که این آدم نه در شکل و ظاهر بلکه در درون و محتوا با دیگران فرق می کند و خانم بهادر زاده در این 20 سال همکاری در آسایشگاه کهریزک و 7 سالی که در گیلان مسئولیت داشتم، سرافرازی را در افتادگی می دید و می گفت: ما آمدیم بیفتیم که بزرگ شویم و اجتماع عقل با عشق جور در نمی آید.

گفتم 6 ماه با هم کار کنیم، هر وقت به این نتیجه رسیدیم که نمی توانیم همکاری مان را ادامه دهیم شما می توانید این پرونده را مختومه کنید؛ من سعی می کنم که در کنار شما   عشق را در کارمندانم شعله ور کنم آنوقت می بینیم که اجتماع عقل و عشق چه معجراتی می کند.

  بعد از گذشت شش سال از همکاری و تعاملی که با هم داشتیم، یک روز خانم بهادر زاده خطاب به من گفت: افسوس می خورم که چرا من زودتر از این همکاری ام را با شماها شروع نکردم تا بتوانم خدمات بیشتری انجام بدهم و اعلام کرد که دیدگاه من در این مدت عوض شده است.

بهادر زاده سمبل معرفت و انسانیت بود. همه کسانی که در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند و زیر تابوت او را گرفتند یا پشت تابوت و جلوی او با ویلچر و یا با پای لنگان و حال مریض حرکت می کردند قدرشناس محبت ها و انسانیت این بانوی بزرگ بودند و مراتب قدردانی و تشکر خود را از او اعلام کردند.

5000 نفر در هفته سر قبر حکیم زاده و بهادر زاده فاتحه قرائت می کنند

قبل از اینکه مراسم خاکسپاری او برگزار شود، بحث بر سر این بود که در آسایشگاه   یا در بهشت زهرا کنار قبر همسرش دفن شود، همه به نوعی بحث کردند اما تصور می کنم هر چه صحبت می کردیم تقدیر از سوی خداوند برای این مادر مهربان رقم بود که  در محوطه آسایشگاه دفن شود. چون عزت و ذلت را خدا می دهد. خدا برای او همین را می خواست.

دکتر صوفی نژاد یادی هم از مراسم خاکسپاری مرحوم دکتر حکیم زاده بنیانگذار آسایشگاه خیریه کهریزک می کند و می گوید: آن مرحوم اهل روستای غریب آباد  لاریجان است؛ وقتی دکتر حکیم زاده در آمریکا از دنیا رفت، تصمیم گرفتند او را در زادگاهش، روستای غریب آباد به خاک بسپارند. یکی پیشنهاد داد که پیکر او را ببریم در آسایشگاه طواف بدهیم، یکی گفت ببریم در زادگاه خودش روستای غریب آباد دفن کنیم، اما می بینیم که بعد از همه پیشنهادات او را در کهریزک دفن می کنند؛ 40 سال قبل کجا دیده بودید که یک پزشک را در حیات آسایشگاه دفن کنند؟! این خواست خدا بود که او تا ابد مورد رحمت قرار بگیرد. اگر پیکر دکتر حکیم زاده در روستای غریب آباد به خاک سپرده می شد آیا کسی حکیم زاده را می شناخت؟ نه خانواده و نه فرزندانش هیچکدام در آنجا نیستند. اما در کهریزک به طور متوسط در هفته5000 نفر سر قبر او می روند و برایش حمد و سوره می خوانند و طلب مغفرت می کنند.

 لذا او جایش همینجا بود، بقیه عاملی شدند که این اتفاق بیفتد. او آنقدر خدمت کرده که خدا هم برایش همین را می خواست که هر روز1750 نفر معلول و سالمند سر مزارش بیایند و برایش حمد و سوره بخوانند. امثال خانم بهادر زاده مانا و ماندگار هستند. اینها تا زمانی که معرفت هست وجود دارند و هیچ وقت از یاد نمی روند. هر کس بخواهد اینگونه زندگی کند، برای او هم تقدیر همین خواهد بود. خوشبختانه مردم دوستی، دیگر خواهی و دین باوری را در وجود تک تک اعضای هیات مدیره، هیات امنا و کارمندان آسایشگاه کهریزک به نسبت حس می کنید.

صوفی نژاد در پایان با قدردانی از اصحاب قلم، خاطرنشان می کند: آدم ها در قسمت چپ سینه خود قلب دارند، اما بعضی یک چیز دیگری به عنوان دریای محبت و دریای انسانیت دارند. ضمانت اجرایی اینها درونی است که در همه مراسم و مناسبت های آسایشگاه حضور پیدا می کنند و با ضرافت و زیبایی سخنان ناقص من را زیبا تر از آنچه کلمات ناقص من که از درون وجودم بیان شده و حرف هایی که باور و حرف دل من است و با عشق از قلب من می تراود به زیبایی منتقل می کنند و منشاء خیر و برکت هستند.