حمله به همایون شجریان+عکس
روزنامه «صبح نو»، از روزنامههایی که در افراطگراییِ جناحی از رسانههای مشابه خود فراتر میرود، در شماره روز شنبه خود، سراغ همایون شجریان رفته و در اقدامی عجیب، طی یادداشتی که ظاهرا تحلیلی درباره آلبوم «ایران من» همایون شجریان است، نوشته که شجریان کلاهبردار است.
این رسانه که اغلب بدون هیچگونه ملاحظه هنری و صرفا بر اساس منافع جناحی خود با هنر برخورد میکند، وقتی حاشیه تازهای نتوانسته برای همایون شجریان درست کند، از حاشیه به متن (آلبوم تازه او) رفته اما در همین نگاهش به متن ماجرا، دوباره حاشیه درست کرده و از طریق سوءاستفاده از بار معنایی کلمات، خواسته ذهنها را به خود واژه کلاهبرداری معطوف کند.
این روزنامه ابتدا در تحلیل قطعه ایران من که نام آلبوم هم از این قطعه گرفتهشده نوشته: «فضایی چندپاره دارد. با نوا شروع میکنیم و ناگاه به شور میپیوندیم. شعر میگوید پرچم ایران کفن من است و همایون با اجرایش ما را به صحت این ادعا مطمئن میکند. اما با انتقالی نابهنگام به دستگاه ماهور و تصنیف مرغ سحر میرسیم». سپس تحلیلگر این روزنامه جواب خودش را میدهد و مینویسد: «شکستن ریتم و تغییر دستگاه در میانه آواز الزماً مضموم و ناپسند نیست».
این نویسنده در ادامه و در تحلیل همین قطعه که ارجاعی هوشمندانه به قطعه «مرغ سحر» نیز دارد، نوشته: «اجرای مرغ سحر آنچنان [که] محمدرضا شجریان اجرا میکند با همان مختصات آشنای نحوی، کلاهبرداری احساسی از مخاطب است».
اینکه اشاره به قطعهای دیگر در قطعه «ایران من»، به زعم نویسنده این تحلیل، کلاهبرداری احساسی از مخاطب است، نشان از کماطلاعی او از ترمهای مختلف در نظریههای هنری دارد؛ هر پیگیر جدی هنر میداند که «بینامتن» و دستیازیدن به آن، یکی از تکنیکهای رایج هنر مدرن است و اساسا هنرمند با ارجاع به متنهای دیگر، مخاطب را وادار میکند که به سیستم تداعی ذهن خود رجوع کند و طی سفری در آشناییها و آشناییزداییهای ذهنش، لذتی فرامتنی نیز ببرد.
در ادامه، نویسنده این تحلیل، نشان داده که بدون تجهیز به هیچگونه دانش ادبی و هنری، و صرفا از روی قاعده مرسوم رسانههای افراطگرا، خواسته یکی از هنرمندان محبوب را که به جناح خودش تعلق ندارد، بزند.
این تحلیلگر نوشته: «شعر ایران من هم سهم مؤثری در گسیختگی و عدم انسجام قطعه دارد. شعری که با تقدیس پرچم ایران آغاز میشود با ستایش محکومان به حصر پایان مییابد. اوج شعر آنجایی است که پس از ستایش در حصر نشستگان قید میزند که تنها تو ایران منی و از او دعوت میکند بار دیگر ظلم ظالم را فریاد کند».
در همین سه چهار خط، نویسنده هم بر اشتباه پیشین خود پافشاری میکند چون بینامتنها و ارجاعهای موسیقیایی و شعر قطعه «ایران من» را به حساب ازهمگسیختگی میگذارد و هم اینکه کجفهمیاش از متن شعر را به باور سیاسی خود تسری میدهد و نتیجهای عجیب میگیرد.
او نوشته که در این قطعه از محکومان به حصر، ستایش شده. جدای از اینکه آیا محصورین مورد اشاره او بنا بر حکمی در حصر خانگی به سر میبرند یا نه که به آنها بگوییم «محکومینِ» به حصر، باید پرسید چرا مثلا این تحلیلگر سراغ این تاویل از متن نرفته که «در حصر هم آزادهای/ تنها تو/ ایران منی»، اشاره به تحریمهای خارجی علیه مردم ایران ندارد؟ اگر میتوان آنطور با متن برخورد کرد، لابد اینطور هم میشود.
اما اوج نگاه کلاسهشده و حمله نابخردانه به اردوگاه فرضی دشمن در این تحلیل آنجاست که نویسنده نوشته: «طعنهآمیز این که برای ساخت قطعهای حماسی درباره ایران از نوازندگان و سازهای ترکی استفاده شده است. استعارهای که به خوبی به ما نشان میدهد ایرانی که پورناظری از آن سخن میگوید کدام ایران است؟ ایرانی که تعطیلات آخر هفتهاش را در سواحل آنتالیا میگذراند و صندلیهای کنسرت گران قیمت آقای پورناظری را در آخرین کاخ بازمانده از آخرین سلسله پادشاهی ایران پر میکند».
در این بخش از تحلیل، نویسنده با تلقی اشتباه از اینکه احتمالا همه روشنفکران و دشمنان فرضی او، ناسیونالیستهایی افراطی هستند که گفتمانی جز گفتمان ایران و داریوش و کوروش را برنمیتابند، به همایون شجریان و پورناظری تاخته که شما که ایرانایران میکنید، چرا از نوازنده و ساز ترکی استفاده کردهاید؟! هیچ معلوم نیست حتی کدام منطق ناسیونالیستیای حکم به این میتواند بدهد که برای قطعهای ملی و میهنی فقط باید از نوازندهها و سازهای ایرانی بهره برد!
این متن نشان میدهد که کارگزاران هنری افراطی، خلاف اینکه در پرداختن به حاشیهها و دردسر درست کردن برای هنرمندان از طریق پاپاراتزی چیرهدستند، در تحلیل محض هنری، چیزی برای گفتن ندارند و چون با همان شیوه پرداختن به حاشیهها، به متن میپردازند، خروجی تحلیلهایشان، مبتنی بر هیچ ملاحظه و التزام هنری نیست.
آنها وقتی میخواهند اثر هنری را نقد کنند اغلب فراموش میکنند که باید متن را بررسی کنند و این را که چه کسی آن را خلق کرده، کنار بگذارند. منتها چون اساسا به خاطر گزیدن هنرمندان غیرهمسو با خودشان وارد مقوله نقد اثر هنری میشوند، تحلیلی که به دست میدهند آشکارا مغرضانه و خالی از اصول اخلاقی نقد است.