//
کد خبر: 153386

میثم 14 ساله، رییس باند مخوف تهران ! + جزییات

چندی پیش سرقت یک موتور سیکلت گرانقیمت به پلیس گزارش شد. ماموران پلیس با مراجعه به محل اعلام شده از شاکی که مردی جوان بود تحقیق کردند.

وی درباره سرقت موتورسیکلتش گفت: من این موتور را دو ماه پیش ۱۵ میلیون خریدم و حالا قیمتش خیلی بیشتر از این حرف هاست. برای اینکه دزدیده نشود قفل دیسک ترمز جلو خریدم و هر جایی که می رفتم برای پیشگیری از سرقت موتورم قفل را می زدم و تا به حال هیچ اتفاقی نیفتاده بود.

امروز برای کاری به شرکتی در مرکز شهر رفتم و طبق معمول قفل دیسک را زدم و بعد از یک ربع که کارم تمام شد وقتی بیرون آمدم خبری از موتورم نبود. هر چقدر این طرف و آن طرف را گشتم هیچ ردی پیدا نکردم. از نگهبان شرکت پرسیدم که گفت چیزی ندیده است.

با اعلام شکایت این مرد، پرونده ای در این رابطه تشکیل شد و تلاش برای یافتن ردی از دزد یا دزدان آغاز شد. ماموران تجسس تحقیقات خود را آغاز کردند و پس از یک هفته تلاش هیچ سرنخی از دزدان نیافتند. بعد از مدتی سرقت دیگری به آن ها گزارش شد. شاکی هم مدعی بود موتورش مجهز به قفل دیسک بوده است. وی در این باره به ماموران گفت: موتورم که قفل دیسک داشته نمی شود به این راحتی ها دزدید مگر اینکه آن را بلند کنند و پشت وانت بگذارند که با توجه به کوچه تنگی که موتورم پارک بوده این کار محال است. از طرفی موتوری که داشتم وزن بالایی دارد و بلند کردن آن و انتقالش از کوچه به خیابان کمی دور از ذهن به نظر می رسد. از طرفی کسی این صحنه را ندیده وگرنه ماجرا را به پلیس گزارش می داد.

هنوز بررسی به این دو پرونده به پایان نرسیده بود که شکایت دیگری به کلانتری اعلام شد. این بار هم موتورسیکلتی ۲۰ میلیونی به سرقت رفته و بررسی ها حاکی از این بود که صاحب موتور به دیسک چرخ جلوی موتورش قفل زده بود.

ماموران تصور می کردند با باند سارقانی روبه روهستند که با شگردی زیرکانه دست به چنین سرقت هایی می زنند چراکه سرقت موتورسیکلت هایی که مجهز به قفل دیسک چرخ جلو هستند تقریبا محال به نظر می رسید.پس از ارتکاب چهارمین سرقت بالاخره ماموران موفق به ردیابی دزدان شدند. آن ها این بار از جایی سرقت کردند که دوربین های مداربسته همه حرکات آن ها را ثبت می کرد.

تصاویر دوربین نشان داد که وقتی مرد جوانی، موتورش را جلوی ساختمانی پارک می کند و قفل دیسک را می زند و می رود پی کار خودش، سه پسر نوجوان به شیوه ای بارورنکردنی دست به سرقت موتور می زنند. یکی از آن ها اسکیتی را به زیر چرخ جلوی موتور نصب می کند و یکی از آن ها موتور را از جک می اندازد و به طرز خلاقانه ای موتور را با وجود قفل بودن چرخ جلو به حرکت در می آورند و این سرقت در کمتر از یک دقیقه رخ می دهد.

با این سرنخ ماموران با تلاش و زیرنظر گرفتن چند نوجوان تبهکار موفق به ردیابی یکی از آن ها به نام «میثم» ۱۴ ساله شدند که پدرش هم یکی از سابقه داران در زمینه سرقت موتورسیکلت بود. در ادامه تیم تجسس در عملیات غافلگیرانه موفق به دستگیری این نوجوان شدند. وی در بازجویی ها مدعی شد تا به حال هیچ سرقتی انجام نداده و جز مدرسه به هیچ کجای دیگری نرفته است! وی در حالی که اصرار بر بی گناهی داشت با دیدن تصاویر دوربین های مداربسته همچنان مدعی بود که سرقتی نکرده است و این تصاویر متعلق به او نیست.

با اینکه همه شواهد نشان از مجرم بودن این نوجوان داشت، ماموران با مراجعه به خانه این نوجوان و بازرسی از انباری خانه موفق شدند پلاک موتورهای سرقتی را پیدا کنند. با به دست آمدن این سرنخ بسیار مهم این بار میثم نتوانست ماجرای سرقت ها را حاشا کند و به ناچار لب به اعتراف گشود.

وی گفت: من و دو دوست دیگرم به نام «نیما» و «سیاوش» هر از گاهی دست به سرقت موتور می زدیم و موتورها را به مالخری در گمرک می فروختیم و با پول آن به تفریح می پرداختیم. با اعتراف این نوجوان ماموران موفق شدند دو همدست این نوجوان را دستگیر کنند. آن ها هم به ناچار لب به حقیقت گشودند و به چهار سرقت موتورسیکلت اعتراف کردند.

ماموران با بازداشت مالخر موتورسیکلت ها موفق به کشف موتور ها پیش از اوراق کردن آن ها توسط این متهم شدند.

گفت و گو با رییس باند ۱۴ ساله

میثم نسبت به همسن و سال هایش قد و قامت کوتاه تری دارد. سبزه روست با قیافه ای معصومانه که باورش سخت است در چشم برهم زدنی موتور می دزد! وقتی از او سوال می پرسم اول فکر می کند و پاسخ هایی کوتاه می دهد. او آنقدر زیرک است که حتی گاهی اوقات سعی دارد با دروغ پردازی افسر پرونده اش را گمراه کند!

هنوز هم درس می خونی؟

بله، دوم دبیرستان هستم.

سیگار می کشی؟

نه ولی قلیان می کشم.

سابقه سرقت هم داری؟

نه، برای اولین بار است که دستگیر می شوم.

دزدی را از کجا یاد گرفتی؟

از هیچ کجا.

گویا پدرت هم از سابقه داران سرقت موتورسیکلت است.

بله پدرم سابقه دار است ولی تا به حال چیزی به من یاد نداده.

پس سرقت موتورسیکلت های پالس و آپاچی که قفل دارند را از کجا یاد گرفتی؟

از جایی یاد نگرفتم. یک روز توی سرم این فکر آمد که چطور می شود موتور یا دوچرخه ای که به چرخ جلویش قفل دیسک زده اند به حرکت بیندازم. آنقدر فکر کردم تا اینکه راه حلی برایش پیدا کردم.

همدستانت چطور با تو همراه شدند؟

آن ها دوستان صمیمی من هستند و از راهنمایی با آن ها همکلاسم. وقتی این نقشه را با آن ها درمیان گذاشتم سریع قبول کردند که همراهم شوند.

پدر آن ها چه شغلی دارند؟

پدر نیما کارمند بانک است و پدر سیاوش هم توی شهرداری کار می کند.

خانواده های تان می دانستند دزدی می کنید؟

نه اصلا هیچ خبری نداشتند. اصلا نمی گذاشتیم بویی از این ماجرا ببرند.

موتورها را به چه کسی می فروختید؟

یکی از آشناهای پدرم که مالخر بود را از قدیم می شناختم. وقتی اولین موتور را دزدیدم پیش او بردم. او اولش نمی خرید ولی آنقدر اصرار کردم تا اینکه پول داد.

برای هر موتور چقدر می داد؟

بین یک تا دو میلیون.

برای موتور ۲۰ – ۱۵ میلیونی این قدر پول می داد؟

بله.

نمی گفت موتورها را از کجا می آورید؟

نه بابا، چیکار به این کارها داشت.

با پول ها چه می کردید؟

می رفتیم تفریح. پنج شنبه و جمعه ها به دربند و فرحزاد می رفتیم. غذا می خوردیم و جای شما خالی قلیان می کشیدیم.

نمی ترسیدید که دستگیر شوید؟

راستش به این جای کار زیاد فکر نکرده بودیم. هر وقت کفگیرمان به ته دیگ می خورد دنبال دزدی می رفتیم.

به نظر خودت این کار ارزشش را داشت که دستگیر شوی و به کانون اصلاح و تربیت بروی؟

(کمی فکر می کند و جوابی نمی دهد.)

اگر آزاد شوی دوباره سمت خلاف می روی؟

به خدا اشتباه کردم. دیگر این کار را نمی کنم.

 

 

منبع: نوداد