او جسمم را می خواست نه خودم را / فردوس 40 سال از من بزرگتر بود
از روزی که با فردوس آشنا شده بودم فکر می کردم همه سختی ها و بدبختی هایم به پایان رسیده است و اگر او تسهیلات بانکی را که قول داده بود برایم دریافت کند، دیگر زندگی راحتی خواهم داشت و می توانم با رهن یک منزل مسکونی، در کنار دختر کوچکم به آینده شیرین بیندیشم اما نمی دانستم در دام مردی کلاهبردار گرفتار شده ام که نقشه دیگری در سر می پروراند و ...
زن 21ساله که برای پیگیری پرونده شکایت از یک مرد 60ساله وارد کلانتری شده بود، در حالی که مدعی بود به دلیل اعتماد و خوش بینی دچار مخمصه بزرگی شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: در یک خانواده شش نفره به دنیا آمدم. پدرم شغل آزاد داشت اما هیچ وقت نمی توانست در یک مکان شغل ثابتی داشته باشد چرا که به دلیل روحیه تندخویی و پرخاشگری همواره با کارفرمایان یا ارباب رجوع درگیر می شد و پس از مدتی بیکاری دوباره به شغل دیگری روی می آورد. به همین دلیل مادرم نیز مجبور بود برای کمک به هزینه های زندگی، در یک مهدکودک مشغول کار شود، با وجود این با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم می کردیم.
روزها و ماه ها به همین ترتیب سپری می شد اما هیچ خواستگاری به دلیل فقر مالی و رفتارهای خشن پدرم زنگ خانه ما را نمی زد. من هم که تا مقطع دبیرستان تحصیل کرده بودم تصمیم گرفتم هنری بیاموزم تا با کسب درآمد بتوانم کمک خرج خانواده باشم. به همین دلیل به مدت یک سال هنر خیاطی را فرا گرفتم و پس از آن در کارگاه یکی از دوستانم مشغول کار شدم و درآمد خوبی داشتم تا این که از طریق یکی از مشتریان کارگاه با جوانی خوش تیپ و بلندپرواز آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. اما همسرم گویی همواره در رویاهای خودش زندگی می کرد. او با آن که بدهی های زیادی داشت ولی خوشگذرانی می کرد و با شیک پوشی در پی ارتباط با زنان و دختران دیگر بود.
خلاصه، نتوانستم رفتارهای خیانت بار او را تحمل کنم و تصمیم به طلاق گرفتم. این در حالی بود که بعد از جدایی از همسرم مشکلات مالی من حادتر شد. از یک سو نگران آینده دخترم بودم و از سوی دیگر نمی توانستم به منزل نقلی پدرم بازگردم، چرا که خانواده ام نیز با مشکلات خودشان دست به گریبان بودند.
در همین روزها بود که به واسطه یکی از دوستانم با فردوس آشنا شدم. او که مردی 60ساله بود وانمود می کرد قصد دارد با گرفتن تسهیلات بانکی مرا از بدبختی نجات بدهد و تغییر و تحولی در زندگی ام به وجود آورد. من هم که کاملا به او اعتماد پیدا کرده بودم بنا به درخواست او دو برگ چک سفیدامضا از بستگانم گرفتم تا برای ضمانت بانکی از آن ها استفاده کند. او چنان با چرب زبانی از سهولت دریافت وام ها سخن می گفت که من احساس می کردم همه رویاهایم به واقعیت پیوسته است. فردوس از من خواست لوازم منزلم را به انباری منزل پدرش انتقال دهم تا زمانی که منزل مستقلی را بعد از گرفتن وام رهن کنم، من هم که چاره دیگری نداشتم و روزهای سختی را بعد از طلاق می گذراندم، پیشنهاد او را قبول کردم تا آرام آرام زندگی ام وضعیت بهتری پیدا کند، اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که خواسته های فردوس تغییر کرد. او مدعی بود باید به عقد موقت اش در آیم تا امور مربوط به تسهیلات بانکی را انجام دهد ولی من به شدت با این خواسته او مخالفت کردم چرا که فردوس 40سال از من بزرگ تر بود، حالا هم او به بهانه این که خانواده اش ادعا می کنند با من ارتباط دارد، نه تنها چک های سفیدامضا را انکار می کند بلکه لوازم منزل مرا نیز باز نمی گرداند و ... حالا نمی دانم با این اشتباه چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محمدصادق عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد) تحقیقات نیروهای تجسس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد