//
کد خبر: 169549

جمال به خاطر آن کاری که با او کردم از من کینه شدیدی به دل گرفت و یک روز با اسلحه آمد

چاره ای جز ازدواج نداشتم فقط می خواستم از شرایطی که بر خانواده ام حاکم بود، فرار کنم

چاره ای جز ازدواج نداشتم فقط می خواستم از شرایطی که بر خانواده ام حاکم بود، فرار کنم چرا که دیگر نمی توانستم به درگیری با نامادری ام ادامه بدهم یا نیش و کنایه های او را تحمل کنم اما نمی دانستم که با این ازدواج عجولانه آینده خودم را به تباهی می کشانم و ...

زن 22 ساله درحالی که بیان می کرد به تنهایی قادر به تامین هزینه های زندگی ام نیستم و از سوی دیگر هم نمی خواهم تحت پوشش کمیته امداد قرار بگیرم، درباره سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تازه وارد دوران نوجوانی شده بودم که روزی آوار غم بر سرم فرو ریخت و من در عزای مادر سیاه پوش شدم. با از دست دادن مادرم دیگر هیچ گاه رنگ آرامش و محبت را ندیدم و تنها با یاد و خاطره های زیبای مادرم زندگی می کردم. طولی نکشید که پدرم برای رهایی از تنهایی زن جوانی را به عقد خودش درآورد که فقط چند سال از من بزرگ تر بود. از آن روز به بعد مسیر زندگی من نیز تغییر کرد چرا که او به طور ناگهانی وارد زندگی ما شده بود و من هم در آن سن و سال خاص نه تنها نمی توانستم او را در جای مادرم ببینم بلکه از رفتارهای او نیز احساس بدی داشتم. به همین دلیل همواره با نامادری‌ام درگیر بودم و سعی می کردم در برابر خواسته‌هایش مقاومت کنم. رفتارهای من موجب شد تا نامادری ام نیز در برابر من قرار بگیرد و با سرزنش ها و نیش و کنایه هایش تحقیرم کند این گونه بود که زندگی آرام ما به هم ریخت و بی سروسامان شد به طوری که کاری از دست پدرم نیز ساخته نبود. در همین شرایط «جمال» به خواستگاری ام آمد. من که از این وضعیت زندگی خسته شده بودم با شنیدن ماجرای اولین خواستگاری و بدون هیچ گونه فکری تصمیم خودم را گرفتم تا با «جمال» ازدواج کنم درحالی که هیچ گونه شناختی از او و خانواده اش نداشتم، برای فرار از نیش و کنایه های نامادری ام به خواستگاری جمال پاسخ مثبت دادم. با وجود این پدرم نیز برای پایان دادن به درگیری های من و نامادری‌ام و بدون انجام تحقیقاتی درباره جمال بلافاصله مقدمات این ازدواج را فراهم کرد و این گونه من به عقد جمال درآمدم اما در همان چند ماه اول دوران نامزدی متوجه شدم که او به مواد مخدر اعتیاد دارد ولی آن زمان فکر می کردم می توانم او را ترک دهم تا به زندگی عادی خودش بازگردد. آن روزها در فکر و خیالات و هیجانات دوران نوجوانی به سر می بردم و خودم را در جایگاه قهرمانان فیلم ها و سریال های تلویزیونی قرار می دادم که می توانم به تنهایی همسرم را از گرداب مواد مخدر بیرون بکشم اما نمی دانستم که این ماجرا در دنیای واقعی به همین راحتی نیست. خلاصه در شرایطی که صاحب دو فرزند شده بودم چند بار همسرم را در مراکز ترک اعتیاد بستری کردم اما هیچ فایده ای نداشت و او هربار بعد از رهایی از کمپ دوباره به مصرف مواد افیونی روی می آورد تا این که سال گذشته او را به زور در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری کردم ولی او کینه عمیقی از من به دل گرفته بود تا جایی که بعد از آزادی از مرکز ترک اعتیاد با اسلحه سراغم آمد و قصد کشتن مرا داشت که با دخالت نیروهای انتظامی دستگیر و روانه زندان شد.او چند ماه بعد وقتی از زندان آزاد شد دوباره نزد من آمد و تهدیدم کرد که باید مهریه ام را ببخشم و حضانت فرزندانم را به اوبسپارم و از او جدا شوم. دیگر چاره‌ای جز طلاق نداشتم به همین دلیل با خواسته اش موافقت کردم اما اکنون خانواده جمال حتی اجازه دیدن فرزندانم را به من نمی دهند و مدعی هستند که من توان سرپرستی از آن ها را ندارم از سوی دیگر نیز شغل مناسبی نیافته ام که در یک محیط زنانه باشد. اکنون من مانده ام و آرزوی در آغوش گرفتن فرزندانم تا ...

  شایان ذکر است به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) این پرونده در دایره مشاوره و مددکاری کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت