برای فرشاد احمدزاده؛ بعضی چیزها جبرانشدنی نیست
این سالها کمتر انتقالی اینقدر هواداران یک تیم را عصبانی کرده بود؛ اینقدر که پرسپولیسیها الان از دست فرشاد احمدزاده و بازگشت او شاکی هستند.
حجم دلخوریها چنان است که حتی نشریه هواداری باشگاه هم در صف مقدم حملات قرار میگیرد؛ وقتی رفوگرها هم سراغ دریدن میروند، یعنی وضع خیلی خراب است. فرشاد البته کم نیاورده و گفته: «میدانم اشتباه کردم، آمدهام جبران کنم.» بعضی چیزها اما جبرانشدنی نیست؛ مثل رفیقی که نیمهراه از آب در میآید، مثل سربازی که از جنگ فرار میکند، مثل فوتبالیستی که تیمش را وسط محرومیت میپیچاند و ناغافل سر از «چیچی اشلاسک» در لیگ بنجل لهستان در میآورد.
خندهدار است، اما فراری قحطی، حالا یار فراوانی شده و دم از جبران میزند. جبران چی؟ 180 دقیقه بینظیر از تاریخ پرسپولیس در فینال لیگ قهرمانان که برانکو ناچار شد برای پر کردن ارنجش به آدام همتی و ربیعخواه و حمیدرضا طاهرخانی پناه ببرد؟ جبران رباط محمد انصاری و حسین ماهینی که زیر فشار ظالمانه آن همه تمرین و مسابقه، پاره شد و بقایای ارتش مجروح سرخ را به خانه فرستاد؟ امروز مدیران پرسپولیس با چه رویی قرارداد احمدزاده جفاکار را قبل از توافق نهایی با حاج محمد وفادار امضا میکنند؟ راستی از این امضاها، مهر و انگشتها و صفرهای روی کاغذ خجالت نمیکشید؟ اصلا پول چه کسی را توی جیب امثال فرشاد میریزید؟ مگر این پول مال همان مردمی نیست که در اوج نداری، با این همه مشکل اقتصادی حلقوم سامانههایتان را پر میکنند؟ پس چرا پشیزی به احساسات و خواستشان اهمیت نمیدهید؟ چرا به جای انصاری بودن و بیرانوند بودن، به جای ایستادن و معرفت به خرج دادن، احمدزاده بودن را تبلیغ میکنید؟ چرا به تازهنفسها یاد میدهید که هر وقت دلشان خواست میتوانند بار و بندیلشان را جمع کنند و بزنند به چاک، بعد هم سر فرصت به تیم سابقشان برگردند تا خفت و خواری ماهها نیمکتنشینی در ناکجاآباد را بشورد و پایین ببرد؟ با کدام مرام و مکتب، اینطور جانانه به استقبال «خیانت» میروید و جلوی پایش فرش قرمز پهن میکنید؟
خود فرشاد میگوید پرسپولیس بییاور را فقط به صد هزار یورو فروخت و رفت؛ شما این معاملهگر بیمروت را به چند خریدید؟ وقتی خریدار هر فروشندهای باشید، مگر سنگ روی سنگ بند خواهد شد؟ این صدای گوشخراش ناقوس مرگ است؛ خندیدن در کنار آنهایی که به اشک میلیونها نفر پشت کردند و رفتند. کاش دستکم بازگرداندن فراریها را از «سرباز صفر» شروع نمیکردید. صد آه و هزار افسوس.