ترامپ بیش از این نمیتواند تناقضات در سیاست خارجیاش را نادیده بگیرد
"رئیسجمهوری آمریکا در تلاش است تا سیاست خارجی خود را ارائه کند؛ او جنگ طلبان را به حاشیه رانده اما با این حال نمیتواند ار تناقضات در سیاست خارجیاش بگریزد."
پایگاه تحلیلی آتلانتیک با نگاهی به تحرکات در حوزه سیاست خارجی مینویسد: «سیاست خارجی ترامپ مملو از پیچ و تاب و چرخش است اما انحنای واضحی دارد. بازه زمانی ۱۰ روزه از بیست ژوئن که ترامپ از حمله به ایران منصرف شد تا بازدید از منطقه غیر نظامی بین دو کره، جزو مهمترین تحولات ریاست جمهوری اوست چون او مجبور شد تا با تبعات و تضادهای تصمیم خود مواجه شود. ترامپ دو تصویر از خودش به نمایش گذاشته است؛ به عنوان یک دلال و به عنوان یک جنگطلب. جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا تمام تلاشش را برای تقویت مورد دوم انجام داده است اما در دیدار اخیر رهبری آمریکا با کیم جونگ اون بار دیگر مشخص شد که ترامپ روی مورد اول تمرکز دارد.
برای اینکه جایگاه کنونی خود را تشخیص دهیم، باید در وهله نخست بدانیم که کجا قرار داشتیم. ترامپ با دیدگاههایی از خصومت تا ائتلاف، تردید به تجارت آزاد و حمایت از حاکمان خودکامه روی کار آمد اما ایده چندانی از تبدیل این ایدهها به سیاست نداشت. تعداد مشاوران واجد صلاحیت ترامپ که با او هم عقیده باشند، اندک بود. او غیر مطمئن بود، بنابراین به سمت شماری از تاجران باتجربه و افسران نظامی سابق گرایش یافت تا پستهای کلیدی امنیت ملی و سیاست خارجی را پر کند و از گزینههایی مانند جان کلی، جیمز ماتیس، هربرت مکمستر، گری کوهن و رکس تیلرسون بهره برد. این افراد نقش خودشان را مهار رئیسجمهوری آمریکا میدیدند نه توانمندسازی او. آنها موفقیت خودشان را با جلوگیری از وقوع مسالهای میسنجیدند، نه آن اتفاقهایی که افتاده بود. در عصر ترامپ، این دوره مهار بود. رئیسجمهوری آمریکا هیچگاه به حرف "محور بالغها" گوش نمیداد.
رئیسجمهوری آمریکا از نظارت این گروه بالغ خسته شد و به تدریج متوجه شد که رئیسجمهوری آمریکاست و میتواند به اعضای کابینه دستوراتی که میخواهد بدهد، حتی اگر آنها مخالف باشند. با گذشت چند ماه مشخص شد که ترامپ قصد تغییر دارد. او این محور بالغها را بیرون کرد و به جای تیلرسون، کوهن و مکمستر اشخاصی را آورد که وفاداری خودشان را به رئیسجمهوری آمریکا نشان دادند. این آغاز فاز دوم ریاست جمهوری اوست؛ فصل عمل. اکنون ترامپ آزادانهتر عمل میکند و زمانی که نظرش با توصیه مقامهایش متفاوت است، خود را قانع میکند. او بدون مشورت با کابینه با کیم جونگ اون دیدار کرد. او سفارت آمریکا را به قدس منتقل کرد. از توافق هستهای با ایران خارج شد. تعرفه بر فولاد و آلومینیوم اعمال کرد. با ولادیمیر پوتین در هلسینکی نشست برگزار کرد. جنگ تجاری با چین به راه انداخت. جان بولتون عملاً گردهمایی میان سازمانی با پنتاگون، وزارت خارجه، سیا و سایر نهادها را لغو کرد. لغو دوره مهار با استعفای جیمز ماتس از ریاست پنتاگون در دسامبر ۲۰۱۸ تکمیل شد، بعد از آنکه ترامپ به خروج نیروها از سوریه وعده داد.
دوره عمل برای ترامپ هیجانانگیز بود اما نتوانست تا ابد ماندنی شود. اقدامات او همواره روی کوتاه مدت متمرکز بود. اقدامات او اغلب با تناقضهایی همراه میشد. اینها هرگز یک هدف نهایی یا استراتژی برای رسیدن به هدف نبودند. ایالات متحده کشور بسیار قدرتمندی است. میتواند گاهی بر خلاف کشورهای عادی، بدون پرداخت هزینه اشتباه کند اما این کار نمیتواند نامحدود باشد.
این عصر فرضی در نهایت به ۲۱ ژوئن رسید. ترامپ دستور حملات هوایی به ایران را صادر کرد و بعد تغییر عقیده داد. در این لحظه، تناقضهای سیاست او در قبال ایران فاش شد. ترامپ میخواست توافق با ایران را تکهتکه کند و فشار حداکثری را وارد آورد. او همچنین خواستار عدم مشارکت آمریکا در درگیری جدید در خاورمیانه بود! او نمیتوانست هر دو را داشته باشد. اما بیش از یک سال او تظاهر کرد که این دو هدف در تضاد نیستند.
ترامپ در تمام قصورهایش از سوی تیم امنیت ملی خود به درستی خدمات نگرفت. محور بالغها با اقداماتشان در حرکت ترامپ اخلال ایجاد میکردند. اولویت بولتون اما همواره پیشبرد تئوری تکجانبه خود در قوانین بینالمللی بوده است و به نظر میرسد او نمیتواند روی منافع آمریکا به صورت استراتژیک فکر کند.
تناقضات ترامپ در همه جا دیده میشود. نشست در منطقه غیر نظامی دو کره تاییدی بر آن است. اگر ترامپ مجبور شود میان خلع سلاح هستهای و یک رابطه خوب با کیم جونگ اون یکی را انتخاب کند، انتخاب او کیم است. در مورد ونزوئلا به او گفته شد عزل نیکولاس مادورو پیروزی راحتی است اما نبود. او در انتخاب میان مداخله و عدم مداخله ماند و در نهایت گزینه دوم را انتخاب کرد. این گزینه درستی بود اما اصلاً نباید کار به اینجا میکشید. مثل اتفاقی که در رابطه با ایران افتاد.
در مورد چین هم ترامپ نظر تندروهای سیاست خارجی را پذیرفت تا برتری علیه چین ایجاد کند. او در نهایت میان توافق و تلاش برای مقابله با قدرت چین ماند. او در نشست اوساکا نجات توافق را انتخاب کرد. با گذشت زمان او احتمالاً دستاوردهای اقتصادی را به نگرانیهای استراتژیک ترجیح میدهد. عصر عمل در نهایت ترامپ را مجبور کرد تا میان معامله و نظامیگری یکی را انتخاب کند. ممکن است او در آینده نظرش را تغییر دهد اما به نظر میرسد چارچوب ۱۸ ماه آتی مشخص است.
ترامپ همچنان در سایر جناحها با توجه به غریزهاش آزادانه عمل میکند. در نشست گروه بیست در اوساکا واضح بود که قلب او با رهبران مستبد است. او به خوبی با محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی برخورد کرده و با ولادیمیر پوتین درباره مداخله انتخاباتی روسیه شوخی کرد. او به تدریج و پیوسته محورهای جهان آزاد را تضعیف میکند و از تکههای آن برای ساخت یک جایگزین غیر لیبرال استفاده میکند.
به نظر میرسد ترامپ مصمم است تا در ۲۰۲۰ چهرهای معاملهگر از خود به تصویر بکشد که با متحدانش سختگیر است و با دشمنان کشورش صلح میکند. خطرات آن هنگفت است. ممکن است ترامپ توافقهای بد داشته باشد. او نمیتواند برای همیشه نفوذ آمریکا را تضعیف کند و به تحریک خصومت علیه متحدانش بپردازد. اما شاید این کار برای او مزیت سیاسی داشته باشد تا دموکراتها از دور خارج شوند و مسیر برای دور دوم ریاست جمهوری او هموار شود.»