غریبه، آشنا؛ گفتگو با آقای دانیال محزون
دانیال محزون از سوارکاران شرکتکنندهی در ردههای بالای پرش با اسب و یکی از تامین کنندهگان اسب پرشی برای سوارکاری ایران است.
بارزترین خصوصیت شخصیتی او روابط عمومی بسیار قوی است و دیگرانی که با او مراودهی کاری داشتهاند از سهلگیری و تلاش او برای شکلگیری دوسویهی روند یک خرید و فروش اسبی خبر دادهاند.
بسیاری بر این باورند که اسبهایی که توسط محزون به ورزش سوارکاری ما معرفی شدهاند همگی دارای ویژهگی و استاندارد خاصی هستند که باعث تمایز در جامعهی اسبهای ورزشی ایران شدهاند. برای گفتگو با دانیال محزون بر این باور بودیم که بخش زیادی از این گفت و شنود به مسالهی خرید و فروش و واردات اسب بر خواهد گشت.
موضوعی که شاید برای عدهای یک موضوع اقتصادی صرف به نظر برسد که شاید ارتباط معناداری با مسایل مهم جامعهی سوارکاری نداشته باشد اما به نظر میرسد تامین اسب از ضرورتهای بنیادی و فنی و بسیار تاثیر ورزش سوارکاری است که متاسفانه در مورد آن منبع مکتوب چندانی وجود ندارد و کار پژوهشی چندانی روی آن نشده است.
مقولهای چندوجهی که ریشه در علم اقتصاد و جامعهشناسی بازار هم دارد. بدیهی است این مساله وقتی اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم در ایران حداقل در رشتهی پرش سازوکار خرید و فروش برنامهریزی شده و علمی و نظام قانون و هدفمند حراج های اسب به شکل رایجش در اروپا وجود ندارد و خرید و فروش به شیوهای سنتی انجام میشود بر خلاف تصور نگارنده نشست چند ساعته و مفصل با دانیال محزون از مقولهی خریدو فروش خارج و به مباحثی مهم و فنی در حوزهی تولید، تکنیکی و مسایل روز این ورزش المپیکی رسید و پیشنهادهایی که از سمت دانیال و در این گفتو شنود مطرح شد شاید در نوع خود کم سابقه باشد و البته بسیار قابل مداقه و اعتنا. از سمت و سویی دیگر دانیال محزون در قامت و با لباس یک سوارکار چند سالی است که حرکت پیشروندهاش را در سوارکاری آغاز کرده و به غنای تکنیکی و توامان زیبا سواری ویژهای رسیده است و بدیهی است این شکل سواری رو به جلو در کیفیت و نمایش بهتر با نتیجهگیری در خور و به دنبال آن حرکت صعودی در جدول رتبهبندی سوارکاران ایران انجامیده است.
این میز مربع دو نفره در دفتر باشگاهسوارکاری آزمون و یکی دو ماهی پیش از قهرمانی کشور و چند رویداد مهم در پیش عملی شد و با کمترین دخالت در لحن و ادبیات ایشان پیشکش میشود و لازم است از میزبانی و مهربانی سرکار خانم ملیکاغروی سپاسگذاری کرد. درودتان.
شما سوارکارید اما من از شما خواهش میکنم تصور کنید میخواید یه داستان کوتاه رو بنویسید. از زندگی خودتون و اسب در این مسیر طولانی
من متولد هزار و سیصد و شصت هستم. خدمت شما عارض شم که من سال هفتاد برادرم رو در تصادف موتور از دست دادم. گفتن این البته برام خوشایند نیست اما برادرم هشت سال از من بزرگتر بود.
چند ماه بعد از فوت ایشون ما یه دوستی داشتیم به اسم آقا محسن که خیلی آدم باحالی بود و یه مینیبوس داشت و یه کارای جالبی میکرد مثلن همه رو جمع میکرد میبرد گردش. آقا محسن با باشگاه نوروزآباد ارتباط داشت و برای این که حال و هوای ما رو عوض کنه ما رو برد نوروزآباد. روز آخر کورس بود و قهرمانی روز پنجشنبه برگزار میشد.
اون روز با آقا محسن خدابیامرز اسبها رو دیدم. من ده سالم بود. یه آقایی به اسم آقای یونسحسنلو با پدر من دوست شد و یکی از اسبهای کورسی رو زین کردند و منو سوار کردند و یه کم قدم بردند. بعد از چند دور قدم من رو ول کردند و من زمین خوردم اما خیلی برام جالب شد که این کارو یاد بگیرم اصلن هم حضور ذهن نداشتم که پدربزرگم سرهنگفاضلیپور یکی از دامپزشکهای دربار بوده و اینا رو من نمیدونستم و این موضوع رو یه مدت بعد مادربزرگم بهم گفته بود.
تابستون اون سال تموم شد و من ماهی یکی دوبار میرفتم تا عید و کل سیزده روز عید رو من رفتم پیش آقای حسنلو و بعد تابستون بعدش و از سال بعدش اسب خریدم. دو سال با آقای حسنلو کار کردم بعد رفتم پیش آقای تیمور رضاخانلو. سه سال با ایشون بودم بعد رفتم پیش مرحوم اسماعیل شاطری، بعد از سال هفتاد و پنج اومدم خدمت آقای رضایی باشگاه افشین و بعد اومدم خدمت آقا همایون وجدانی و سه سالی هم اونجا بودم و یه سال نیمه وقت خدمت مسعودمکارینژاد بودم بعد به اصرار مسعود خودم شروع کردم به کار کردن و یکی دو مورد اقدام کردم به اسب خریدن. در زمان آقای وجدانی هم رفتیم از آقای بختیاری اسب خریدیم.
همون دورهای که با آقای یعقوبی بودند؟
بله دورهای که یه سری اسبها اینجا بودن یه سری رو برده بودند همدان. کوجک و آکورادو که همه دو و سه ساله بودند.
اون دورهای که دلانی نبود ولی لردلپانتوا رو داشتند.
بله. لرد رو داشتند. همون موقع یه مسابقه بود که علیآقا با لرد مسابقه رو برد. اون دوره اونها قهرمان بودند و من در سطح خیلی ضعیفی بودم از نظر مالی و خانوادهام هم سطح ضعیفی داشتند و هنوز هم دارند. من برای یه دونه اسبی که داشتم کارگری آقای رضایی رو میکردم که بتونم پانسیون اسب رو فراهم کنم. اولین اسبی که خریدم شیلات بود که شیلا صداش میکردند و کرهی تاراج بود. رسیدیم به فرمانآرا. اون جا یه بار اعتماد کردم به یکی از دوستام که برام از اروپا اسب بیاره.
اسب رو آورد و خوب در نیومد. من عادت دارم وقتی یه چیزی رو گم میکنم همون جا دنبالش بگردم. برای این که ضرر رو جبران کنم رفتم یه اسب دیگه از طریق مسعودمکارینژاد از اون آقا خریدم و اون اسب خیلی باعث پیشرفتم شد. چیزی که آخرش میدیدم این بود که یه روزی بتونم fei بپرم و آرزوم صدو بیست جام سامسونگ بود که اون دوره ارتفاعی بود. تو اون دوره همایون تو اوج بود و پاییزان و فلوریدا رو داشت و همیشه یک و دو میشد.
بعد از اون خودم تصمیم گرفتم برم اسب بخرم از هلند و با یه شیطنت تلفن اون دوستی که تو اروپا بود رو پیدا کردم و رفتم اونجا و با شرایط خیلی ضعیفی شروع کردیم و سه تا اسب خریدم با یوروی هزار تومن و حمل و نقل هوایی اسب سه چهار تومن میشد. سه تا اسب رو آوردم فرمانآرا و زیر نظر مسعودمکارینژاد کارکردن و اولین اسبی رو که آوردم علی پاکنژاد خرید که خودش بلژیک رفت و آمد داشت و به نظر همه جالب بود که از من اسب خریده. من ناخوداگاه یه حسی تو اسب خریدن دارم البته همیشه مشورت میگیرم تو خریدهام. اسب رو فروختم و ادامه دادم. دومین اسبم رو هم به محمود امیری فروختم که جزو سری دوم اسبایی بود که آوردم. ولی راستش تو فرمانآرا شرایط مساعد نبود و وقتی تعداد اسبام زیاد شد احساس کردم کرج بسته است و از اون جا اومدم آزمون و اسبها رو اوردم پیش آقای نقاش و دو سالی بودم و هفت هشت تا اسبی که داشتم رو یکی یکی فروختم ولی چون جوون بودم کسی منو نمیشناخت و چون اسب رو به صاحب اسبهای آزمون میفروختم عذر منو خواستند و گفتند اینجا نمیتونی اسب بفروشی و بعد دوباره برگشتم فرمانآرا یه سالی اون جا بودم اما اون جا نمیشد کار کرد و بعد برگشتم همون محدودهی تهران.
یادم میاد یه مسابقه تو تهران با فین فین پریدم و آقای حمیدحاجیلو اومد پیش من و گفت میتونم خواهش کنم برای من ویزا بگیری و میخوام برای صاحب اسبم اسب بخرم و من زنگ زدم به یکی از دوستانم که با هم کار میکردیم و گفتم یه آقایی این طوری هست و ویزا میخواد و ایشون قبول کرد و اونها باید پاسپورت و عکس میدادند و تو یه دوره یه رابطهی دوستانه شکل گرفت چون حمید آدم شیرینیه و تو اون دوره خیلی خوش گذشت.
یه روز حمید گفت بیا من تو رو ببرم آریاسب و با آقای ساعی صحبت کردند که ایشون یه سوله درست کرده بودند و فقط دیوارهاشو چیده بودند و توش چیزی نبود و سوله رو به شرط این که خودم بسازم دادند به من و من اون جا رو ساختم و مانژش رو درست کردم و دو سه سالی اون جا بودم اما با مرحوم عموی آقای ساعی یه اختلاف کوچیک خوردم و رفتم باشگاه میلاد رو اجاره کردم و اون جا که ویرانه شده بود رو دوباره از نو ساختم و از سال نود و یک دو سه سالی اون جا بودم. تو میلاد کارکردن با آقای پوررضایی خیلی خوب بود و آقای پوررضایی خیلی انسان بیآزار و خوب و سالمی هستند و آقا رضا هم خیلی آدم خوبی بود.
دیگه خدمت شما عارضم که سال نود و چهار یه دوستی گفت که آقای شاکری یه تعداد اسب آورده و اسبها رو نمیتونه بفروشه، من رفتم باغشون و اسبها رو دیدم، قرار شد براشون بفروشم اما اسبها فروش نرفت و چند ماه من دوباره رفتم و یه مدت اسبها رو کار کردم و اسبها رو یکی یکی فروختیم . باکسها خالی شد و من باغ رو ده ساله ازشون اجاره کردم.
خب در مورد مقامها و جایزهها صحبت نکردیم.
در زمان آقای علی رضایی نوجوانان و جوانان میپریدم. با اکتای و یونیکا زیاد می پریدم. با سیزده بدر هم پریدم و بعد تو باشگاه فرمانآرا با مارشال چند تا مسابقه جوانان جایزه شدم.
گذشت تا اسب خودمو خریدم به نام زندگی که باهاش جایزه زیاد گرفتم و بعد فینفین که آروم آروم تربیتش کردم و اولین جایزه با ارتفاع صدو سی و پنج رو هم باهاش سوم شدم. بعد هر بار با فینفین میپریدم تو جایزه بودم مثل جام سرهنگ نشاطی و چند جام دیگه و اما اسبایی که میآوردم یه اسب هفده ساله آوردم به نام میامی که چند تا جایزه خوب باهاش گرفتم. نشاطی رو صدوچهل و پنج سوم شدم.
بعد از اون با سلیم کلی جایزه گرفتم نایب قهرمان البرز شدم. در چهار دورهمسابقههای بینالمللی csi عناوین اول تا چهارم رو با اسبهای مختلف به دست آوردم.
نام تمام اسبهایی که داشتهاید و به خاطر دارید، کدوم نام براتون برجستهتر بوده، کدوم نام اسبتون رو دوست نداشتید.
اسبی که خیلی دوستش داشتم و بیشتر از اون دوست داشتم الان و با شرایط امروز داشتمش فینفین ئه. کاش سالم بود و امروز میشد باهاش پرید. این اسب خیلی زحمت منو کشید. اسبی هم که واقعن دوستش نداشته باشم رو فراموش میکنم و انرژی برای نگه داشتن خاطرههای بد ندارم.
واکنش شما به مجسمهی اسبهای کنار اتوبان همت چیست؟ چرا نمادهای اسب و سوارکاری در شهری مثل گنبد در همه جای شهر قابل دیدن و در تهران بسیار محدوده.
سوالتون خیلی سوال درستیه و جوابش به نظرم اینه که تهران یه شهر صنعتی اداریه. شما وقتی تو مهد اسب دنیا سفر میکنید مثل هلند که یکی از بزرگترین تولیدکنندههای اسب دنیاست تو آمستردام اسب نمیبینید و به دنبالش نماد اسبی نمیبینید ولی وقتی سمت مثلن فنلو یا دنهاج سفرمیکنید؛ یعنی جنوب هلند میبینید چه قدر میدونهایی هست که وسطش اسبه و چه قدر باشگاه کنار همدیگه هستند.
به نظرم غیر از نگاه دولت که اسب رو نمیپسنده و هنوز سلطنتی میدونه یه مقداری این موضوع اجتناب ناپذیره. البته شرایط و قیمت وسایل اسب خیلی گرون و سخته. در مورد اسبهای اتوبان همت برای من سواله که چرا این اسبها رو این شکلی ساختند؟ شاید خواستن نماد اسب رو نشون بدن مثل شاهنامه یا متون دیگهی ادبیات فارسی ولی روش دقت نشده و خیلی ساده از کنارش گذشتن و کسی که توی شهرداری این طرحها رو تایید کرده بدون هیچ علمی تایید کرده.
چرا ما این همه کمپین و گروه و فعال برای دفاع از حیوانات داریم اما کسی برای ظلم به اسبهای کولبر و اسبهایی که آزار میبیند هیچ کمپینی تشکیل نداده؟
به نظرم این بر میگرده به عملکرد ضعیف فدراسیون سوارکاری که اصلن نظارتی رو باشگاهها و مربیها و وضعیت نگهداری اسبها نداره چه برسه در سطح و شهر و جاهایی که اصلن با اسب سرو کار ندارن. شما تو خیلی از باشگاهها وضع اسبها رو که میبینید متوجه میشید که شرایط خوبی ندارن. بد تعلیم داده شدن. لنگ میزنند و کلاس میرند؛ خب فدراسیون تو خونهی خودش که نظارت نمیکنه تو شهر که فکر میکنم شرایط خودشو داره چه نظارتی میتونه داشته باشه؟
شما به واسطهی بخشی از فعالیتتون در اسب با وضعیت اسبها در اروپا آشنایی کامل دارید. بفرمایید اسبها در اروپا خوشبختترند یا ایران؟ اگر پاسخ ایران نیست راهکار عملی شما برای خوشبختشدن اسبهای ایران چیست؟
از نظر رسیدگی و اصطبل داری هیچ اسبی تو دنیا به اندازهی ایران خوشبخت نیست. شما وقتی اسبی رو تو اروپا در اصطبل میبینید متوجه میشید به اسب بیتوجهی کامل میشه و بهش رسیدگی نمیشه. تو اکثر اصطبلهای نرمال اروپایی این اتفاق نمیافته که به اسب رسیدگی کافی بشه تو ایران چون اسب رو دوست دارند و مثل اروپا صنعتی بهش نگاه نمیکنند، بهش رسیدگی میکنند به خاطر علاقه مالکین بهترین رسیدگی رو به اسب میکنند چون اسب رو دوست دارند اما تو اروپا احساسی به اسب ندارند. تو اصطبلهای حرفهای و صنعتیشون به خاطر این به اسب میرسند که میدونند رسیدگی به اسب جواب بهتری میده. برای اینه که به اسباشون خیلی بهتر میرسن چون میدونن اگر به اسب کمتر برسی فردا تو مسابقه نتیجهی خوبی به شما نمیده و اون باشگاه از کورس برنده بودن تو اون سیستم صنعتی خارج میشه اینه که به اجبار به اسباشون رسیدگی میکنن.
چند سال اول سواریتون رو به خاطر بیارید. از اولین اسبی که سوار شدید بفرمایید و از لحظهای که حس کردید باید در این ورزش حرفهای بشید.
راستش رو بخواید این اتفاق برای من نیفتاده که احساس کنم یه سوارکار بزرگ و یه آدم حرفهای میشم و بشم. من هنوز میگم آماتورم و بیشتر شغلمو دوست دارم تا حرفهای بودن ولی من یه ضعفی رو تو جامعهی سوارکاری دیدم؛ یه بار فکر کردم که من میتونم، سنی ندارم و بیست و سه سالمه و میتونم نو آوری کنم به مالکین اسبها گفتم بیاین تو اروپا اسب بخرید چون احساس کردم این اسپانسرها وقتی تو محیط قرار بگیرن و از فضا متاثر بشن ناخوداگاه پول بهتری میدن و اسب بهتری میخرن و کلی داستان هم پشتش نیست که چرا رنگش اینه، چرا تنده، چرا کنده؟
شما کمیسیون رو جلوی روشون از دو طرف میگیری دیگه حلالتر از این که چیزی وجود نداره ولی این مورد مخالفت خیلی از دوستان قرار گرفت. مسالهی بعدی اینه که اسبایی که ضعیف شدن و به کار یکی نمیاومدن رو من تو معاملههای بعدی براشون جابهجا میکردم و میگفتم این به درد یکی دیگه میخوره و دوباره با من خیلی مخالفت کردند که تو توی سیستم اختلال به وجود میاری و هر معاملهای که میکنی باید یه اسب توش باشه و من این طور استدلال میکردم که یکی شرایط نگهداری دو تا اسب رو نداره و یکی دیگه هم هست که نمیتونه اسب گرون بخره و اسب ارزونتر میخواد و ما شرایط رو برای دو طرف آماده میکنیم و اسب یکی رو میدیم به اون یکی و کسی که نمیتونه دو تا اسب نگه داره یه اسب بهتر نگه میداره و شما میگید نه نمیتونی و باید یه اسبتو بکنی چهار تا. خب طرف نمیتونه چهار تا اسب نگه داره یکی شو براش میفروشم یکی شو جابجا میکنم تا کار انجام بشه. مسالهی بعدی این بود که که اگر کسی میخواست اسب بهتری بخره ولی شرایط پرداخت نقدیشو تو اون زمان نداشت من اسب رو بهش مدتدار میدادم کاری که تو همهی بازارها میکنن. شما از پول من استفاده میکنی خب یه مقداری بیشتر سود بده از نظر شرعی هم درسته میگن گندم رو میتونی سی درصد سود بگیری اگر مدتدار بفروشی. چه اشکالی داره تو اسب این اتفاق بیفته؟ من کار آدمها رو سادهتر میکنم و در نهایت دوستان تو این موضوع به مشکل خوردند و من متوجه شدم که اینها چه قدر کوچیک و ضعیفند که من بیست ساله تونستم براشون دردسردرست کنم. اون جا بود که احساس کردم میتونم حرفهای تو کار خرید و فروش اسب بشم.
خاطرهی اولین روزتی که به گردن اسبتون آویخته شد رو شرح بدید.
جام وحدت بود باشگاه نوروزآباد با اکتای. آقای یاشابوئر اول شد من دوم شدم. پیش آقای علی رضایی سواری میکردم چون ایشون ترسناک مربیگری میکردند؛ خاطرهی مهآلودی از ایشون داشتم ولی دل و جراتم مال همون دوره است.
بفرمایید در سفری تفریحی مواجه میشید با اسبکشی که واژگون شده، چه واکنشی دارید؟ اگر رانندهی اسبکش به فرض محال شما رو نشناسه و مانع کمک شما به اسب بشه چه میکنید؟
قاعدتن میرسم به داد اسب و قاعدتن اولین کاری که میکنم و اولین گامی که بر میدارم اینه که به رانندهی اسبکش و مالک اسب ثابت میکنم که من یه رهگذر نیستم و اسبیام و میتونم کمکشون کنم چون اون حق داره بترسه چون تو اون لحظه کوچکترین اتفاق باعث میشه اسب از بین بره و باید بهش بفهمونم که من مشکلشو میدونم و نگران نباشه و قصد دارم به اسب کمک کنم.
میتونید سوارکاری خودتون رو دوره بندی کنید و به برهههای زمانی گوناگون تقسیم کنید؟
تو دورهی نوجوانان و جوانان پیش آقای علی رضایی یه دوره بود. من اون موقع خیلی مبتدی بودم و نمیدونستم دارم چه کار میکنم. اون دوره آموزش خیلی سطحی بود و ما آموزشی که الان دوستانم تو ایران و با مربیای خارجی میگیرن رو نمیگرفتیم. ما الان باید فکری به حال مربیگری کنیم.
بعضی بچههای ما این قدر خوب میتونن اسب رو با آرامش تربیت کنند که تو اروپا میتونن پولهای خوبی بگیرن. بعد از اون دورهی آقای وجدانی بود که من هم درس میخوندم و هم پیش آقای وجدانی میاومدم و دورهی بعدی دورهای بود که با آقای مکارینژاد کار میکردم که دیدگاه من به کلی دربارهی اسب و سوارکاری عوض شد و مرحلهی جدیدی برای من باز شد و از اون روز شروع کردم به فهمیدن این که چه کار دارم میکنم.
یه دوره هم با آقای نقاش کار کردم. خب چون اسبها مال خودم بوده همیشه استرس بیشتری نسبت به بقیه داشتم و به غیر از نتیجهی مسابقه، سلامت اسب از نظر بیزینسی خیلی برام مهم بود. مرحلهی آخر زمانی بود که با مربی آخرم آقای آنتونیس پتریس آشنا شدم که بالای شصت هفتاد درصدش چیزهایی بود که مسعود به من میگه ولی خب مسعود سی چهل درصدی که متفاوت بود رو تغییر کرده و الان خیلی نرمتر شده چون توی کلاسها میاد و میره.
دقیقن تنها چیزی که تو سیستم مسعود نبود نرمی است که تو سیستم آقای آنتونیس هست. اسمش رو نمیتوم بگم خشونت. مسعود با اقتدار و قدرت از اسب میخواد و آقای آنتیونیس میگه این رو با نرمش از اسب بخواه و محکم اینو بهش نگو.
از روشها و راههای حسی و تکنیکی و عملی و نظری بفرمایید که باعث این سواری متعادل و جذاب و توام با نتیجه شده، بخش دوم این پرسش اینه که آیا این مسایل قابل تعمیم دادن به سوارکار دیگری هست یا خیر.
سوال خیلی قشنگیه اما من خودم رو در سطحی نمیبینم که بخوام آموزش بدم. من دارم آموزش میگیرم ولی یه واقعیت رو باید به شما بگم اونم اینه که اولین قسمت پیشرفت هدفه. بچههایی که دارن سوارکاری میکنن هدفشون چیه؟ هیچ موقع نباید با کوچکترین شکست و هر انحرافی از مسیر ناامید بشن. این که کسی تو شهرستان اسب داره اگر هدفش این باشه که بره دو تا صد و بیست بپره قاعدتن به قهرمانی کشور نخواهد رسید اما اگر یک هدف کلی برای خودش بگذاره که بخواد دو تا رده بالاتر بپره خیلی میتونه به خودش کمک کنه و این ورزش متاسفانه داره تو ایران قشربندی میشه. مثلن دیروز پریروزها دربارهی آقای احسان صفری نژاد یه صحبتی داشت میشد. من گفتن خواهش میکنم این حرفها رو نزنید این آقا میدونید چند ساله داره خاک میخوره که میاد اینطوری نتیجه میگیره؟
همین آگودتا زیر پای خیلیا نپریده این آدم به این اسب عشق داده این اسب اگر بره اسب سوم یه نفر بشه شاید نپره اما شده اسب اولش. عشقشه و داره با این میپره یا در مورد آقای علی پاکنژاد صحبت شد و گفتند این رده رو ضعیف رفت و من گفتم این آقا خیلی خرج کرده و گرونترین اسبی که کسی تو ایران نمیآورد رو رفته با دویست و پنجاه هزار دلار از برمودا آورده پیش لودو فیلیپارتس و کلی هزینههای مختلف. ما باید گذشتهی آدمها رو یادمون نره. هر سواری هر کاری بکنه ناخوداگاه باهاشه.
یعنی اون کسی که تو شهرستان یه اسب داره اگه بیاد جلو و یه روز قهرمان کشور بشه و ان شالله که میشه، مسلمن از اون جایی که شروع کرده باید تلاشش رو درست کنه. اسب یه حیوونه شما نمیتونید با تغییر خیلی چیزارو بهش بگید. توانایی اسب رو باید در نظر بگیرید. شما منو امروز سمت یه دونه جوی آب ببر بگو بپر. تا یه متر رو میپرم اگه کردیش صدو چهل من باید بپرم تو جوب بعد بپرم اون ور. نمیتونم. زورم نمیرسه. بابا این اسب صد و بیسته توانایی صد و چهل رو نداره. اگر صدو بیست نگهش داری ده سال برات صدو بیست میپره و سالم میمونه و خوشحالی باهاش. این میشه که نوع پیشرفتها فرق میکنه با هم.
جز به جز روند سواری و کار با اسبتون رو در یک روز از ماه اردیبهشت که مسابقهی مهمی در پیش نیست شرح بدید. مثلن مقصود استفادهی یک جوان هجده سالهی کرمانی است که در باشگاهی دوردست در کرمان سواری میکنه.
تو روتین برنامهام اعتقادی به عضله سازی با گشت ندارم. بیشتر گشت رو برای تفریح اسبهام و نرم شدن عضلات و خوشحالی ذهنشون استفاده میکنم. من به خاطر سفتی زمین چیتگر خیلی اوقات اسبها رو دور مانژ قدم میدم که کمر اسبهام خودش رو رها کنه و برن اصطبل.
همهی اسبهام حداقل سه چهار ساعت پادوک میرن. ما چون مرتع نداریم کلش و یونجه تو پادوک داریم که اسبها همه کار توش میکنن و تفریح میکنن و البته سفتی زمین رو هم درنظر میگیرم و مچبند و پابند و روسمی هم استفاده میکنم و این رو هم حتمن بگم که باید اسبهام کلگی روی سرشون نباشه تو پادوک چون ممکنه اتفاقهای خطرناکی بیفته و خیلی ساده استخوان پس کلهی اسب با خود کلهگی میشکنه. اکثر کارام با اسبها درساژه. نه پیاف و پاساژ. درساژی که اسب رو نرم کنه چون جاهای مختلف دنیا رو رفتم و سوار شدم. توی یه اصطبل تو اروپا با یه اسبی خوب گام میدیدم و به طور مثال به مسعودمکارینژاد میگفتم مسعود این اسبه خوب چشم میداد بهم.
بعد دیدم اکثر اسبای اون اصطبل چشم خوبی بهم میدادن. خب مگه میشه چشم من با چشم مربی اون اصطبل یکی باشه؟ پله پله که جلو رفتم دیدم اینا درساژ اسباشون خیلی قویه و میشه رو اسباشون سواری کرد و جنگ و دعوا و بکش و ببر نداره. اسب در حد پرش درساژ بلد بودن و گامشو باز و جمع میکرد. یه کارای خاصی هم میکنم با اسبام مثلن طرف چپ اسبم سفته هر کاری میکنم نرم نمیشه و بعد کارهای کششی و حتمن هافپس به چپ و به راست هم با اسبم میرم. چون اون هافپس بیشتر از حد ممکن اون ناحیه رو فشار میده و اصطلاحن قلنج اون ناحیه شکسته میشه و حتا تمام اسبام کشش گردن با هویج انجام میدن به دو سمت به پایین به بالا و تا حدود خیلی کم با دست و پای اسب کار کششی انجام میدم و این کارو خیلی نرم انجام میدم چون کتف ضعیفترین اتصال مفصلیه اسبه. این کارهای پرهزینهی منه و به کارگر دارم که این کارو برام انجام میده.اصولن وقتی یه اسبم یه طرفش با طرف دیگه فرق میکنه سعی میکنم اول رو قسمت خوبه کار کنم که همین الان من دوتاشونو دارم.
تو خونه با اسبام کم پرش میکنم چون اعتقاد دارم اسبی که پرش رو یاد گرفته و تو دورهی مسابقه هستش پریدن دیگه لازم نداره و اون هفتهای که مسابقه داره یه ژیمیناستیک بگذاری براش تا بدنش نرم شه کافیه. تو سیستم حرفهای من اعتقادی به رپینگ ندارم چون راحت اسبها بهش عادت میکنن. من نمیگم من به اسبم تیر نزدم و مانع ها رو تنگ و گشاد نکردم که اسبا بخورن بهش ولی من هر موقع این کار رو کردم نتیجهی بدی گرفتم یه خاطره تعریف کنم مسابقهی تیمی پارسال بود به فائزه خانم گفتم اسبمو تیر زدم امشب رو من حساب کن تو پارکور اسبم یه جوری با زانو زد تو مانع که پنج متر تیر رفت تو هوا. اون روز با شش خطا بیرون اومدم نرمال یه دونه میانداخت ولی اون روز چهار تا انداخت. اگر رپینگ رو یه کم اشتباه بکنی نتیجهی معکوس داره و اسب کلن دل پریدن رو از دست میده. به نظر رپینگ تا یه حد معینی تاثیر گذاره چون اسبها کیفیت پرششون معلومه دیگه. از اسب نرمال صدوچهل توقع صدو چهل و پنج نباید داشته باشی. اسبها دوستهامونن باید خیلی مواظبشون باشی.
اسبی پیش شما میاد که اثر چهارنعل رو آموزش ندیده، بفرمایید با چه ترفندی و تکنیکی حس اسب رو میگیرید و اسب رو از ایست به چهارنعل میاندازید؟ این شدنی است؟
اگر برای اسب جوون باشه خیلی سخته. اول باید بعد از قدم و یورتمه تو یورتمهی باز ازش چهارنعل بگیری و ریتم چهارنعلشو درست بکنی. عضلهی چهارنعل رو باید براش بسازی. فکر میکنم حداقل ده پونزده جلسه زمان نیاز داره که اسب عضلهی حفظ ریتم چهارنعلرو تقویت کنه. این عضله جلوی شانه و جدوگاهه. اون عضله است که اسب رو نگه میداه چون وقتی دست میاد زمین اون ضربه میخوره و زین و سوار رو نگه میداره. اسبهایی که چهار نعل نمیرن یا بد چهارنعل میرن اصولن اون عضله توشون ضعیفه. فکر میکنم اول از اون طریق باید باهاش کار کرد. اگر به یه اسبی اشتباه اثر چهار نعل آموزش داده شده باشه اول باید ببینی اون اشتباهش چیه و از طریق اشتباهش بری جلو و چهارنعل رو ازش بگیری چند بار و بعد یواش یواش اثر اشتباه رو کم کنی و به اثر درست نزدیک کنی. اسب ممکنه چند بار چهارنعل رو غلط شروع کنه ولی با نوازش باید ببری به اثر درست و اثر درست براش راحتتره و اسب خودش میگه این راحتتره. مثل چهارنعل مخالفه که شما اگر چهارنعل مخالف رو درست با اسب بری این قدر خستگی کتف و پشتشو در میاره که هیچ موقع چهارنعل مخالف رو به چهارنعل موافق تبدیل نمیکنه فقط باید زاویه و توانایی کشیدن زاویهی مخالف اسب رو بدونی و در ضمن عضلات هم باید آموزش کافی میدیده، عضلات اسب برای دایره ساخته نشده و طراحی عضلات اسب برای خط مستقیم هستند. اینو هم باید اضافه کنم که لنژ اشتباه آسیبهای زیادی رو به مفاصل اسب میزنه.
چند نقطه ضعف عمده و چند نقطه قوت سوارکاریتون رو بازشناسی کنید.
یکی از ضعفهای من دیستنسهای بالای پنج گام رو نمیشمرم با چشم میرم. نمیدونم چرا وقتی میبینم این مثلن هشت تاست دیگه چشمم کار نمیکنه. به نظرم خیلی وقتا این بهم خطا داده. ضعف دیگهام اینه که حین پارکور کار اضافه زیاد میکنم. شلاقم رو از دستجلوم در میارم بیرون تو رکاب پامو شل و جابهجا میکنم به نظر این کار خیلی الکیه و نباید این طور بشه. یکی از ضعفهام که با تمرین برطرفش کردم این بود که دست جلوم زود بلند میشد. یه ضعف دیگه داارم پای راستم رو بازمیکنم روی مانع و زانوم رو باز میکنم. نقطهی قوتم فکر میکنم ریتم خوب باشه. چون اگر ریتم درست و مسیر درست رو انتخاب بکنی به هیچ عنوان تو محدودهی پرش به مشکل نمیخوری. تو محدودهای که میخوای تیکآف کنی اگر ریتم درست داشته باشی اگر نقطهات زیر هم بشه اسب از تواناییهاش استفاده میکنه و میتونه کمکت کنه.
و از انرژیاش تو همین راستا به سوار کمک کنه.
خیلی. می زیر باشی با بدنت میتونی کمکش کنی دربیاره. دور هم باشی با اون ریتم درست میتونی عبور کنی.
پرسشی دارم که تکراری اما به نظرم مهم هست. نقاط عطف یا بازگشت سوارکاری خودتون رو تحلیل کنید. دلایل شکستها و برگشتهای بزرگ و راز موفقیتهای چشمگیر اخیر رو.
من پیش آقای رضایی بودم سیستمشون متفاوت بود و برای اون دوره برنده بود و ما میخواستیم شکل علی آقا سوار شیم. علیآقا اگه دستش بالا بود و پاش یه کم جلو بود مزاحم اسب نبود ولی شاگرداش همه سعی میکردند دستشون رو بگیرن بالا و پاشونو بگذارن جلو ولی مزاحم اسب میشدن. دست بالای علی آقا تو دهن اسب نمیزد ولی دست بالای من همیشه میزد تو دهن اسب. پاهای جلوی من همیشه مزاحم کتف اسب بود و مزاحم اون ریتم درست ولی برای علیآقا اینطور نبود. خودش هیچوقت نمیگفت اینطوری سواری کنید. به نظرم درست کردن اون قضیه برام خیلی سخت بود. همین الانم تو یه جاهایی یهو دستم میاد بالا. اصلن نمیدونم چرا.
شاید شرایط اسبهای از کورس برگشتهی اون موقع این نوع سواری رو میطلبیده؟
بله ساق نمیدونستن چیه.
آیا به خوشحالی بعد از برندهشدن، نوع رفتار و ابراز شادی بعد از پیروزی در یک مسابقه مهم فکر کردید؟ چرا در این خصوص این قدر ضعف داریم؟
کاملن حرف شما رو قبول دارم. خیلی ضعف داریم. برای خود منم سوال بوده که چرا شادی بعد از گل تو سواری نداریم. چرا تشویق نداریم. خیلی کار سختیه؟ یه اسب پونصد میلیون تا یک میلیارد قیمتشه خیلی براش هزینه شده تا بیاد مسابقه. سوارها با این اسبا میان بیخطا میشن کسی تشویقشون نمیکنه. کسی که یه تیر انداخته نباید تشویق شه. یه تیر انداختن که کار سادهایه. شکل برگزاری مسابقههامون چرا این طوریه؟ شما برید مسابقههای مهم دنیا رو ببینید. چهار تا مسابقهی کوچک رو نگاه کنید. سوار هجده خطا میاد بیرون همه دست میزنن و تشویق میکنن.
به نظرم همهی اینها که بعضی سوارها تشویق نمیشن و طرفدار ندارن برگرده به پدر خانواده که خوب مدیریت نمیکنه بین بچههاش. فدراسیون خیلی ضعیف عمل میکنه. هیچ چیز قشنگی برای تماشاچی نمیگذاره. بعد مسابقهها خیلی ساده است.
چهار تا نامه به سفیر و وکیل بزنن دومیلیونم بیشتر خرج نداره از هر پنجاهتاشون دوتاشون میان تو اسب و این میشه پیشرفت و توسعهی اسب و از یه طرفی چهار تا آدم خارجی میان تشویق میکنن و این مردم رو ترغیب میکنه. تو مسابقهها الان گویندهها دیگه التماس میکنن که آقا دست بزنید. اگه یه آهنگ خیلی قشنگ بعد از تموم شدن پارکور یه آدم باشه که صدای دست زدن باشه ناخوداگاه دست مردم میخوره به هم. اینها کارهای سادهایه که باید انجام بشه. ارتباط نداشتن مردم با مربیها و قهرمان ها قسمت دومشه. این که تو چند وقت گذشته شما و دوستان دیگه لطف داشتین بهم گفتین که خیلی پیشرفت کردم. آفرین. اگر من چند تا مسابقهی آخرو جایزه نمیشدم مردم این ها رو بهم نمیگفتند. من دارم خیلی زحمت میکشم. من همهی هزینهها رو از جیب خودم میدم. همهی اسبا مال خودمه. من نه ماشین دارم نه خونه دارم ولی اسب زیاد دارم. میان بهم میگن چرا اسبت یه میلیارده؟ خب من میگم این اسبو من این قدر خریدم این قدرم زحمت کشیدم روش. شما با بیام و اومدی رفتی من با اسنپ رفتم اومدم. من ریسک در ماه صد میلیون تومن هزینههای کرایهی باشگاه و کارگر رو برای اسب دادم شما ندادی. خب در ازاشم ناخوداگاه باید هم هزینههامو در بیارم هم سود کنم. اینو میخواستم خدمت شما عارض شم که هیچ موقع هیچ برنامهای از فدراسیون برای من نوعی گذاشته نشده. یه حرفی یکی از دوستان چند وقت پیش زد که اگر از سمت فدراسیون از تو بخوان یه جا بری چند تا جمله بگی چهار تا کلاس بگذاری میری؟ گفتم اگه لیاقتشو داشته باشم و بتونم کمک کنم چرا نباید برم؟ الان چند نفر مسئول برگزاری مسابقههای ایرانند.
من میگم یه کم بیشتر میشه بچههای دیگه رو هم درگیر این کار کرد. من اگه بخوام خودم رو به جامعهی اسبی ایران بشناسونم باید وقت بگذارم. من شخصی نمیتونم برم کرمان بگم من دانیال محزونم اومدم به شما کمک کنم. فدراسیون باید با برنامهریزی هر سالش ده تا مثل منو بفرسته شهرستان و کلینیکهای کوتاه مدت بگذاره و اون اتفاق طرفداری با همین کار فدراسیون هم اتفاق میافته و آدم ناخوداگاه طرفدار پیدا میکنه. عه این دانیاله. نگاه کن مازیاره. عه مصطفاست طرفدار نداره مجبور میشه بره طرفدار پیدا کنه. این بر میگرده به فدراسیون. خب من میرم میدون خیلی آدمها خوششون نمیاد من پیشرفت کنم. یه عده دیگه هم دوست دارند و یه عده هم این وسط گیر کردند که اینها رو فدراسیون باید مدیریت کنه.
سقف خواستهتون در سوارکاری حدی داره یا خیر؟ برای رسیدن به این قله چه راهکاری دارید که در مورد تعداد بسیاری سوارکار مصداق داشته باشه.
همون همون جوری که من آرزوی پریدن صدو بیست fei رو داشتم. مسابقههای خیلی بهتر و با ارتفاع خیلی بیشتری رو پریدم و نتیجه گرفتم. در حال حاضر میخوام قهرمان ایران بشم و به همین موضوع فکر میکنم که تو یه جای دنیا بپرم و دارم حسابی تمرین میکنم و فکر میکنم تو مسیرش هستم که برسم. من سال نود و شش هم میتونستم دوم یا سوم بشم اما یه تعدادی از کلانترهای محترم به خاطر یه زخم کوچیک تو بدن اسب و بوت و اینها یه کم منو به هم ریختن الان خیلی رو خودم کار کردم که کسی نتونه منو به هم بریزه. با این مسایل دیگه خیلی ساده برخورد میکنم.
در مورد چند و چون تهیه اسب برای سوارکارهای دیگه و واردات اسب ورزشی بفرمایید.
راستش رو بخواین همه کار میکنن که پول در بیارن و واقعیتش اولین اسبی که من خریدم خیلی بهم اجحاف شد و خیلی این برام دردناک بود و من فکر کردم که میشه با سود کمتر و حداقل درستتر اسبی رو به طرف بدی یعنی اگر داردی سود میگیری حداقل اسبی رو که به دردش میخوره بهش بدی که دو تا درد رو همزمان نخواد بکشه که هم پول رو داده باشه و هم اسبه به کارش نیاد. اکثر مربیا که میان پیش من شاکیان که چرا میگی این اسب به دردش نمیخوره؟ میگم من نمیتونم دروغ بگم. این اسب تنده این اسب کنده. این اسب کپ بلده این اسب کوچیکه بزرگه گرونه ارزونه. چرا باید اصرار بکنم بر کاری که نباید بشه؟ این آدم میتونه یه جای خیلی خوب باشه حالا من بیام تمومش کنم بره. این یه چیز خیلی ساده است که من بهش اعتقاد دارم. این تقسیم اراضی یه برنامهای بوده پشتش من اعتقاد دارم اگر رزق من باشه بهش میرسم اگه نباشه هر چه قدر زور بزنم فقط کفش پاره کردم.
خب یه کم اینو باز میکنید. مثلن من شنیدم شما اسبایی میارید که بیشتر برای خانمها مناسبند و همه به جلو هستند و دهنهای نرمی دارند و اسبهای بی قلقل و راحتی هستند. شما برای چه قشری اسب وارد کردید؟ مالکین، قهرمانهای رده بالا، سوارکارهای پایه، چه ویژگی فنی برای انتخاب اسبها دارید؟رو به جلو بودن، بی قلق بودن، تکنیک.
راستش رو بخواید یه چیزی رو یاد گرفتم. اوایل که میرفتم اسب بیارم میگفتند این اسب آمریکایی پسنده این اسب وتچک آمریکا رو داره. گفتم این آمریکاییها چی هستند که اسباشون فرق میکنه و وت چکشون باید وت چک خاصی باشه؟ یکی دو تا اسب رو که برای آمریکا وت چک میشد رفتم دیدم و متوجه شدم وتچک خاصی ندارن. باید اسبای بی دردسر باشن. خیلی از اسبایی که بر عکس چیزی که تصور میشد چیپ دارن تو آمریکا هم دارن میپرن. طرف میگه اگر چیپ داره باید چیپ بی دردسر داشته باشه. نویکولار داشته باشه ولی نویکولار دردناک نداشته باشه. اسب تند باشه ولی نه تندی که ورت داره بزنه به نرده. کنده اشکالی نداره با مهمیز بشه حرکتش داد. حتمن همهی اسبا نباید صد و شصت بپرن و من خیلی رفتم تو موضوع این که اسبهایی رو بخرم که کار کمتری روشون بکنم تو جلسهی اول سواری. خودتون بهتر میدونید خیلی سادهاست شما تو پیچ جاده چالوس حتمن چند ساعت استراحت نیاز دارید برای این که عضلات نگهدارندهی چپ و راست بدنتون خستگیاش در بره. سیستم همهی ماشینها یه کم نرمتر یه کم سفتتر یکیه. همه هم فرمون رو گرفتند به یه اندازه ولی شما با ماشینی که بغل صندلیاش حرفهایتر باشه و یا لاستیکهای عقبش پروانهای باز بشه یا این جدیدترها که صندلیهاش تو پیچ به سمت دیگه هدایت میشن بری تو جاده چالوس بعد از این که پیاده بشی نیم ساعتم احتیاج نداری که استراحت کنی. حالا سواری هم این قدر داره به جزییات نزدیک میشه که شما وقتی تو پارکور هستی باید کمترین کار رو روی اسب بکنی و هر چی بیشتر بتونی فکر بکنی نزدیکشدن به نتیجه برات ساده میشه. توی اسب پرش تو سواری به نظرم مهمترین کار با تمرکز کاری نکردنه ولی با تمرکز. شما اگر بدون تمرکز بشینی رو اسب و هیچ کاری نکنی که اصلن هیچی ولی اگر بتونی اون کنترل و اون تعادل رو که براش ساختی از مانع یک تا مانع آخر با تمرکز حفظ بکنی و کار و تغییر خاصی ایجاد نکنی این میشه بهترین نوع سواری. این بر میگرده به سوال شما. خب خانمها این اسبهایی که تو سوال گفتید رو بیشتر دوست دارند ماشینهای اتوماتیک رو هم بیشتر دوست دارند چون دنده عوض نمیکنند و کلاج نمیگیرند و راحت هستند. اسبهایی که من میارم سعی میکنم بیشتر تو این گروه باشند. وقتی یه خانم راحت میتونه سوار شه یه اونر هم میتونه. قاعدتن هم مربی خوشحاله. این یه واقعیته که من دوست داشتم همیشه مشتریهام خانم باشند. به این دلیل که اسبها رو بیشتر دوست دارند و اجازه نمیدم مربیشون اسبها رو اذیت کنه یا برای مسابقه رپینگ کنه و یا اگر اسب دردی داره دارو بزنه و ببره مسابقه و این موضوع همیشه من رو خوشحال نگه میداره که وقتی اسبم رو دوباره میبینم خوشحال باشه. یه نکتهی دیگه هم اینجا وجود داره. من اسبای متوسط رو تو معامله بر میدارم و اسب متوسط برای طبقهی متوسیط اینجا دارم و به زحمتش نمیارزه که از اروپا بیارم. برای همین سعی می کنم از اروپا اسبهای بهتری بیارم.
این جمله عقیدهی برخی است، مادامی که تولید اسب پرشی نداشته باشیم پیشرفت نخواهیم کرد. نظر شما رو بشنویم. شما به هر حال سیلمیدار هم هستند.
این بحث خیلی بحث بزرگیه. ما باید بدونیم که تولید خیلی خوبه ولی باید بتونیم از تولیداتمون در حد توانایی شون در خواست داشته باشیم. ما داریم پراید و پژو تو صنعت خودروسازیمون تولید میکنیم. توقع با این ماشینها زاهدان رفتن رو نباید داشته باشیم توقع کوه و کمر نباید داشته باشیم. ما باید تولید بکنیم نمیشه تولید نکنیم چون خیلیها عشق تولید دارند. به نظرم باز این بر میگرده به فدراسیون. تو آلمان یه فارم هست پادوک اجاره میده با یه قیمت پایین که شما مادیون و کره شش ماهه رو میبری اون جا از هر سیلمی هم بخوای پرداخت میکنی اونا برات پر میکنن. شما اصولن اسب رو نمیبینی تا سه سالهگی و فقط صورتحساب رو پرداخت میکنی. سر وقت کره قیار میشه. سر وقت دکتر و رسیدگی و کره همیشه تو چراگاهه. این جا رو باید فدراسیون به وجود بیاره حتمن هم نباید تو تهران باشه. این زمین رو میتونه از دولت بگیره و بیاد بگه مادیون و کره رو من ماهی دویست هزار تومن براتون نگه میدارم. مادیون و کره چیزی نمیخورند چون ولند تو چراگاه و مرتع و هر چی باشه رو زمین رو میخورند. شش ماه زمستون ماهی پونصد بگیره به خاطر یونجه چون تو منطقهی دوردست یونجه ارزونه حالا این عددها قابل تغییره. با پانسیون دو میلیون و سه میلیون داخل شهر این متفاوته. ناخوداگاه چه اتفاقی میافته؟ شما کرهی تولیدی با هزینهی پایین رو به بهره برداری میرسونی و در کل یه مدیریت یکسان روی کره بوده. همه چی مادیون سر وقت بوده و همیشه چریده تو بارون تو سرما. اسبها سفت و محکم هم شدند و با آب و هوای ما هم آداپته میشن و چه بسا از تولیدات اروپا هم بهتر بشن. به بخش میمونه که علم و تکنیک آموزش و هنرمند کردن کره هامونه که باید یاد بگیریم. ما الان داریم پول ترین اونا رو میدیم. اگر من میتونستم ترین کنم نمیرفتم سه میلیارد پول اسب بدم. ما تو ایران هنر آموزش به کره رو نداریم.
خب تو ژنتیکه مشکل؟ تو تکینیک که شاید کره بیشتر به مادر بره تا سیلمی. سیلمی نداریم که داریم شاید بیست تا لاین خوب دنیا رو ما داریم. آرژانتینوس داریم فورپلژر داریم. کلینتون داریم.
فینفین، زئوس ، بلوبت داریم نباب داریم ویگو داریم. تولید یه کار جالبه که یه سری آدم عاشق میخواد که برن برنامهریزی و هزینه کنن. من حتمن برنامهام تو ده سال آینده تولید هست ولی من اعتقادی به مادیون کششی ندارم یا باید مادیون کششی تاپلول پریده باشه و بازنشست شده باشه. مادیون های صدوصد و بیست و صد و سی به درد تولید نمیخورن. ما میایم با آقای ایکس و خانم ایگرگ صحبت میکنیم که مادیون شما تاپ میپره یه ماه از سال که شما باهاش پرش نمیکنی ما به شما هزینه میدیم با مادیون حمال از اسب شما یه کره میگیریم. از اسبای برگشتی از کورس هم میتونیم استفاده کنیم. تفاوت کرهی ریز و درشت موقع تولد هفت هشت کیلو بیشتر نیست و این وزن رو میشه تو ماه اول با یه تغذیه خوب برگردونی. هیچ کرهای که ریز به دنیا اومده رو نمیتونی بگی ریز میمونه. بزرگترین کرهی به دنیا اومده رو میتونی بکنی ریزترین اسب آینده. باید یه مدیر برای این مساله باشه. فدراسیون اگه هزار تا مادیون این جوری تو اون مرکز داشته باشه از هر کدوم صد تومن ماهیانه بگیره دیگه نیاز به وزارت ورزش نداره. هزار تا مادیون میشه هزار تا کره. برای این کرهها شو میگذارید هر کدوم ده درصد میگیرید میدونید چه درآمدی میشه.
قطعن واردات اسب دغدغهی خیلیها در خانوادهی سوارکاری هست و زندگی ورزشی بسیاری در گرو این واردات هست، دورنمای واردات رو از دو دیدگاه چطور میبینید، یک، وضعیت اقتصادی جامعه و شرایط ارز و دو قوانین و ضوابط و متولی وارادات.
ما ملتی هستیم که عادت میکنیم. یورو بود هزار و دویست تومن شد چهار هزار تومن ما عادت کردیم. الان رفته بالای ده هزار تومن. ما همیشه با قیمت بالا و پایین کنار اومدیم. این جوری نمیشه گفت که ما پولمون بی ارزش شده. اون کسی که اسب داشته خونه و ماشین هم داشته و قیمت خونه و ماشینش هم رفته بالا. من نظر اقتصادیام اینو بهم میگه که تو چند ماه آینده یه رکود ایران رو میگیره که تو این رکورد خیلیها میان تو ورزش. به نظرم یه ریزش داریم ولی این ریزش جبران میشه. در مورد واردات هم مشکل بزرگی نمیبینم که بخواد قطع بشه. فقط فیلتر میشه و یه سری آدمها که تو این حد نبودن و بی دلیل شده بودند اسبفروش و تو یه برههای از زمان تونستن دو سه تا اسب بی کیفیت بیارن از دور خارج میشن. من بچههایی رو دیدم که میگن ما اسب دیدیم سی هزار یورو. من میگم سی هزار یورو بی علت نمیشه. اون اسب یه چیزی داره. اسب میاد ایجا میبینیم گردنش آرتروز داره یه غده تو گردنش داره. خب با گرون شدن ارز این ورزش لاگجریتر میشه. اتفاقن من ناراحت نیستم از بالارفتن قیمت ارز. شما یه اسب داشتی سی تومن الان میفروشی شصت تومن. اسبی که قرار بوده بخری پنجاه تومن رو میخری صد تومن و کلاس بالاتری داری و یه سریها هم حذف میشن.
یعنی به اعتقاد شما اون کسی که دنبال سواری آزاده میتونه بره اسب تولید داخل یا دوخون یا ترکمن بخره که قیمتش هم ارزونتره. به نظرم میشه اسب از نظر زیبایی در حد اسب پرشی رو تو اسبای از کورس برگشتی خرید با سی چهل تومن. بریم سر سوال بعدی. فضای روز سوارکاری ما رو تحلیل کنید.
من خودم رو بحث نعلبندی اسب حساسم. یه مدت قبل یکی از دوستانم یه اسبی رو فرستاده بود پیش من که تزریق انجام داده بودند و اسب خوب نشده بود. تمام صحبت مالک اسب این بود که اسب از نرده پریده پایین و شروع کرده به لنگیدن. من گفتم به نظرم این اسب کشالهای چیزیش کش اومده. سونوگرافیشو انجام دادیم دیدیم مساله این نیست. بعد از چند روز که من درمانها رو انجام دادم از آقای سازوار خواهش کردم اومد نعلبندیشو عوض کرد.
شاید باورتون نشه اما اون اسب چهل و هشت ساعت بعد رفت زیر یه لنژ سبک و دیگه نمیلنگید. امروز اون اسب داره میپره. شما وقتی یه کفش تنگ یا یه کفش زاویه دار میپوشی از یه مهمونی میای بیرون تو ماشین که میری سمت خونه فقط میگی برسی کفشت رو در بیاری چون خفه میکنه آدم رو. این حیوون هم همینه. ما میایم نعل رو کوچیک میکنیم، بزرگ میکنیم، رول میگذاریم، پد میگذاریم. میخ پنج میزنیم به جای چهار یه چیز جالب بگم میگن میخ رو بیشتر بزن نعل سفتتر بمونه اما آسیب به سم بیشتر میشه چون سم سوراخ بیشتری میشه. من فکر میکنم به خاطر اسبها باید یه مدیریتی هم روی این مساله باشه. یه آموزشی هم باید بدن. نعلبندامون همه به یه سطحی رسیدن که خوبن الان باید به جرییات بیشتر توجه بشه. متاسفانه این نعلبندای خوبمون هر کدوم یه تعدادی شاگرد دارن که این شاگردا دارن اشتباه میکنن چون قلب دوم اسب سمشه. یه سری پد جدی آقای حبیبی زده که ضربه گیره و خیلی خوبه. ما یه کار اضافه از اسب میخوایم اگه کار روتین بخوایم و نخوایم بلند بپریم اصلن مهم نیست ولی اگه یه چیز بیشتر از اسب بخوایم باید ساپورتشم بکنیم. ساپورت هم با این چیزاست. طرف میاد می گه فلان خمیر شده یک میلیون تومن. من گفتم تو پول ثبت نام میدی پونصد هزار تومن و صدات در نمیاد هر هفته هم مسابقه باشه میاید و چند تا اسب رو می نویسی خب هر چهل و پنج روز پونصد تومن خرج اسبت باید بکنی دیگه. از دامپزشکی بگم که من با چندتاشون کار میکنم و راضیام. ما یه بیمارستان اسب احتیاج داریم. یکی از دامپزشکها دنبالش بودند و اسپانسرشم پیدا کرده بودند و قرار بود فقط فدراسیون یه زمین به اینها بده. یه زمین پنج هزار متری ولی از اونم سرباز زدن و هیچ کمکی نکردن. یه گوشهی ابرش یا اریاسبو میدادن برای پونزده سال. یا نوروز آباد و فرحآباد که این قدر زمین بدون کاربرد داره.
دیدگاهتون به صورت ویژه دربارهی مسابقهها، برنامهریزی، پارکور چینی، داوری، کلانتری و دانپزشکی و هر مساله که به این بخش سوارکاری ما بر میگرده چیست؟
ما برنامهی خاصی نداریم. یه برنامه برای مسابقهها دادند که دائم جا به جا میشه. امسال هم مثل پارسال csi کنسل شد. من شرایط سوارکاری ایران رو بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر من هم بی تفاوت باشم ممکنه یه csi دیگه هم کنسل بشه به همین دلیل تو این شرایط اقتصادی بد تصمیم گرفتم اسپانسر این مسابقه باشم به جز این رویداد، جامهای آزمون هم به اصرار ما گذاشته شد و خودمون هم داریم هزینه میکنیم. خیلی ساده به ما هم میگن میخوای بذار میخوای نذار. خب هر جام برای ما سی چهل میلیون تومن هزینه داره. بحث ریالیاش واقعن نیست. بحث اینه که مسابقه باشه و همه دور هم باشیم. مسابقات یه مهمونیه. من دلم برای حمید حبیبی تنگ میشه تو مسابقه میبینمش. پارکورچینیمون خوبه. تو چند تا مسابقهی csi که برگزار شد پارکورچینهای ما پارکورها رو دیدن و دیدند که با روون چیدن و با اذیت نکردن تو فاصلهها و تو ارتفاعها باز میشه خطا گرفت و باز پنج شش تا بیشتر نمیان تو باراژ . اگرم بیان باز تو باراژ گاز میدن که همدیگه رو بگیرن. اسبا گرون شدن و با پارکورچینی خوب دیگه اذیت نمیشن. واردات سخت شده و باید رعایت اسبارو بکنیم. آقای مهرداد کاظمیان خیلی تو این موضوع قشنگ رفتار کرد، خیلی قشنگ چید، از مسابقهی آخرش من لذت بردم. الان دیگه عباس هست، رامین هست که لولو چهار بینالمللی داره و تعدادی دیگر هم هستند.
شما خودتون رو مربی میدونید یا سوارکار، آیا استفادهکنندهی اسب هستید یا تمایل به ساختن و تعلیم اسب هم دارید
استفاده میکنم اما همهی سعیام رو میکنم که تعلیم دهنده باشم. ناخوداگاه استفاده کننده هم هستم. نمیگم که من فقط تعلیم میدم.
آموزش اسب و سوار رو در سطوح مختلف، پایه یا کلاس بالای پرش نقد کنید. آیا راهکاری برای پیشرفت آموزش دارید؟
به نظرم شخص ما ایرانیها این ویژگی رو داریم که تا پول ندیم استفاده نمیکنیم. آقای استنی فنپاشن اومد ایران که یکی از مربیای به روزه. حالا نمیگم لول یک دنیاست مجانی هم برای بچهها درس میداد و پولشو فدراسیون میداد. شاید باورتون نشه من اکثرن سه چهار تا اسب میآوردم اینجا چون میدونستم به بهانههای مختلف کنسلی تا دلتون بخواد هست. از آقای شاهرخ مقدم بپرسید. هر کس نمیاومد من به جاش سوار میشدم. یه کلاس تو گروه پنج تایی داشتیم هر پنج تا رو من سوار شدم. من اعتقادم اینه که باید برای بچهها یه کمپینی درست بشه و خود مربیا رو به صورت گروهی دسته بندی کنند. مربی درساژ، مربی کار زمینی چون خود پرش یه کم سلیقهایه و بچه ها خداییش بد نیستند ما اگر بیایم رو کار زمینی بچهها کار کنیم و مربی بیاریم اولن یه مقدار این ماجرا غرور شکن نیست. چون هر کدوم از این مربیا مربی سی چهل تا شاگردند و اگه یه مربی پرش بیاد یه کم ماجرا فرق میکنه اما اگه یه مربی خارجی درساژ بیاد با یه کتگوری دیگه میگن ما میخوایم اینم یاد بگیریم که به شما شاگردا یاد بدیم. وقتی تو کار زمینی اسبها بتونیم کار کنیم. تو پرشمون خیلی موثر هست و باعث رشد بهترشدن پرش میشه و بعد از یه مدت بچهها به این نتیجه میرسن که با مربی میشه خیلی نتیجهی بهتری گرفت و آروم آروم قبول میکنند که فدراسیون مربی پرش هم بیاره براشون. همهی اینها البته هزینه داره ولی اگر از سمت فدراسیون بشه هزینهها خیلی کمتر میشه و شاید بتونن از بودجه جایگزین کنند و مربیها میتونن مربیهای تو لول پایینتر رو آموزش بدن و اگر از این کلینیکها فیلم گرفته بشه و به صورت سی دی دربیاد میشه اینها رو بدن به شهرستانها. خیلی برام جالب بود وقتی آقای آنتونیس وقتی اومد اینجا یکی از بچهها بیست و چهار ساعته ازش فیلم میگرفت. به نظر همه مسخره میاومد ولی من پیش خودم جالب میاومد میگفتم این آدم پولشو نداره اسب بخره، پولشو نداره بره اروپا، میاومد بیست مدل مختلف آموزش رو میدید دیگه به چیزی نیاز نداشت. من اگه جای فدراسیون بودم از آنتونیس استفاده میکردم و کلی سی دی درست میکردم و میاومدم باهاش صحبت میکردم ولی هیچی. هیچی.
نظر صریحتون دربارهی مدیریت سوارکاری ما در سطحهای بالا چیست؟ من به دنبال انتقاد نیستم، راهکاری از نظر شما کمک بیشتری میکنه و تجربهی شخصی یه سوارکار هست.
بیشتر به جای این که سازنده باشن مقابله کنندهاند. وقتی کسی داره پیشرفت میکنه به جای این که بیایم ببینیم این چه راهی رو طی کرده که رفته بالا که دنبالش بریم دنبال یه راهی هستیم که بریم ازش جلو بزنیم نذاریم بره بالا. جلوش سد بزنیم. دنبال این نیستیم که رفته جلو ازش استفاده کنیم. از اتفاقهای خوب تقدیر نمیشه.
یه سوال ساده و صریح بپرسم. اگر رییس فدراسیون بودید چه میکردید؟
من اگر رییس فدراسیون بودم اول نقاط کور اطرافم رو ترمیم میکردم. خیلی خرابکاری کنارشون بوده و متاسفانه سیستم کار از دست شون در رفته. ایشون زحمت زیاد کشیدن و خیلی سوارکاری داره پیشرفت میکنه، در این بحثی نیست، باید این کارها رو میکرده صددرصد وظیفهشون بوده و تقدیر میکنیم ازشون ممنون که کرده ولی کار خاصی نکرده باید میکرده، اگر غیر از این بود که اصلن رییس برای چی میخواستیم اگر ایشون حضور ذهن داشته باشن روز اول ایشون با یه دیدگاهی اومد و یه سری گارد نسبت به بعضیها داشت و بعد از یه مدت اون گارد برداشته شد و بعد از یه مدتی الان همه میخورن و میبرن. نمیدونم چه کار دارن میکنن. کار از دستشون در رفته.
هیاتاستان تهران چی؟
هیات انسان تهران کاملن سلیقهای و خودسرانه عمل میکنه. برای مثال چرا از دبیر شمال غرب تهران آقای کاظمیان در مجمع هیات در سال نود و هشت دعوت نشد. یکی از تبعات عدم حضور ایشون این بود که بسیاری از مسایلی که خانواده سوارکاری در این منظقه که بیشترین تعداد اسب ورزشی رو در تهران داره به ایشون منتقل کردند مطرح نشد و زمینه بروز پیدا نکرد و مسکوت موند.
یک سوارکار ایرانی یا خارجی رو که مورد علاقه شما هست تحلیل کنید. یک یا چند ویژهگی شونو بفرمایید که جنبهی آموزشی داشته باشه.
من زیاد فیلم بین نیستم و اخبار رو پیگیری نمیکنم. من یه چیزایی تو تیدو فیلیپاترس پسر سوم آقای لودو فیلیپارتس میبینم که الان پونزده سالشه و داره تو رنکینگ صدو پنجاه میپره و رنکینگش به زیر چهارصد رسیده. خیلیها نرسیدند ولی این رسیده. بحث این که پدر اسبیه، پدر اسپانسره و پولدار نیست. ایشون فوقالعاده حس خوبی داره و فوقالعاده خوب ترین شده که رسیده به اینجا و با اسبها خیلی نرم داره پرش میکنه و خوب تند میره و میپیچه و چون سنش کمه خیلی هم با احساسه. مثلن سیب میده به اسبش میگذاره اینستاگرام و غذاشو بغل اسبش میخوره. عاشق فوتباله و چند سالی رفت دنبال فوتبال و دوباره برگشت. به نظرم برای جواب این سوال باید بریم تو نسل کوچیکتر که قابل دسترسی باشه. من انینگ نخواهم شد و زمینههای پیدایش انینگ تو ایران وجود نداره ولی خیلی ساده میشه یه نمونه پایینتر از لودو فیلیپارتس شد. پس کاری که میتونم بکنم رو در واقع باید بگم. تو سوارکاری ایرانی هم خیلی از سوارکاری یزدان ملاافضل و ارشیا فیض خوشم میاد. یزدان یه حس خاصی توش داره که به نظرم اگر اسپانسر پشتش باشه و پدر یه مقداری حمایت کنه و یه مدل دیگه برنامهریزی ورزشی برای این بچه بکنه به نظرم به درجات خوبی میرسه.
در مورد سر به حصار، زین کلوز کنتاکت و کارایی پابند توضیح بفرمایید.
خیلی از اسبا سر به حصار احتیاج دارند. به یاد گرفتنش احتیاج دارندو ساخت عضلات خارجی رو و کنترل اسب تو دست خارج با مسیر. به نظرم وقتی اسب سر به حصار رو بلد نباشه، کنترلش تو پیچها رو با دست خارج از دست میده. در مورد زین کلوزکنتاکت باید بگم که الان همهی زینها یه طور شده. پشت زینها همه کلوزکنتاکت شده و نشست همهی زینها الان یه مقداری هست. من یه مدت زیادی زین میفروختم. کلوزکنتاکتهایی که اومد مخصوصن تو پرستیژ یه خط صاف بود. جلو و پشتش هیچ تفاوتی با هم نداشت و زین بدون عمق بود. الان تمام زینهایی که تو اروپا تولید میشن خودشون بهش میگن هاف پنجاه یعنی وسطش پنجاه درصد عمیقتره. کلوزکنتاکت به شخصه یعنی فلت کامل. خب خیلیها در مورد وسایل شوآف میکنند. چرا این همه ساعت گرون هست؟ چرا ماشینهای گرون تو دنیافروش میره؟ مگه تو تو دنیا خیلی جاها محدودیت سرعت ندارند؟ چون آدمها دنبال پز دادن هستند. تو اسب همینه مالک نمیتوه سوار بشه اسب صدو پنجاه میخواد چون میخواد خودنمایی کنه. چرا عرب تو دنیا رونق داره؟ چون یه سری آدم تپل و چاقند که نمیتونن سوار بشن و میخوان تو خانوادهی اسب باشن و پز اسب رو داشته باشن. واقعن کسی که اسب کورس داره جرات میکنه بره اسبشو نوازش کنه؟ اسب می خوردش. اون فقط پزش رو میده و اصلن اشکالی هم نداره به نظر من. بگذار زین گرون داشته باشه. اما بحث فنیاش چیز دیگهایه. باید برای هر اسب زین دوخته بشه، برای سوار دوخته بشه ولی تو ایران باید این سوال رو نپرسیم در مورد مسایل فنی. وقتی یه اسب کتفش بلنده و باید جلوی زینش بازو بسته بشه یا اگر کتف اسبت بلنده حتما باید جلوی زینت کوتاه باشه که کتف اسبو نگیره وقتی ما این شرایط رو نداریم باید چه کار کنیم؟ همهی قسمت جدوگاه زینها یه اندازه است خب اگه اسبی جدوگاه بلندی داشته باشه چه باید بکنیم؟ همه یه نیم پد میگذارن و عرقگیری که خودش پد داشته باشه نداریم. دهنه قضیهاش متفاوته. دهنه برمیگرده به ارتباطی که که یه سوار از طریق دستهاش با دهن اسب برقرار میکنه و یکی از مهمترین قسمتهای فنی اسبه. دهنه میتونه یه اسبو به اسب تاپ لول تبدیل کنه و یه اسب رو میتونه نابود کنه.
من علمشو اصلن ندارم اما آنتونیس که اومده بود ایران واقعن در چند زمینه به من کمک کرد و آبخوریهای اسب منو پیدا کرد. قبل از اومدن آنتونیس من شاید دویست تا آبخوری داشتم الان پونصد تا آبخوری دارم. من از گاگ حس خوبی میگیرم با دستام. من قبلن از ژرمنگگ و پسوا خیلی استفاده میکردم که آنتونیس گفت که این آبخوریها آماتوره و تو در حدی هستی که از آبخوریهای تخصصیتر استفاده کنی. پابند برای ترین خیلی خوبه ولی وقتی جنبهی مسابقهای داشته باشه شما مجبوری استفاده کنی. وقتی پابند تو سیستم تعلیم باشه باعث میشه این عضلهی پشت پای اسب از پشت خرگوشی تا اون بالا تو جمع و باز کردن به کمک پابند قوی بشه و اون جایی که شما پاتو نگه میداری برای بازکردن پای اسب، اسب این کارو بلد میشه که پاشو باز بکنه برای شما. ما بلد نیستیم آموزش بدیم اصولن. اون پایی که پای اسبو باز کنه رو هم بلد نیستیم بگذاریم و از پابند استفاده میکنیم که همهی این کارها رو خودش بکنه. البته از سال دوهزار و بیست پابند ممنوع میشه تو کل دنیا.
نظر کوتاهتون در مورد این نامها یا واژهها چیست؟
خواجوی کرمانی/ دوستش دارم.
بزقرمه/ خیلی خوبه.
محمدحسین مکارینژاد/ به نظرم بهترین سوار ایران.
آرش برهانی/ بعد از عابدزاده فوتبال رو پیگیری نکردم.
باغ شاهزاده ماهان/ رفتم خیلی زیباست، جالبه که آب سربالا میره.
گندم بریان/ گرمترین نقطهی ایران.
صادق هدایت/ نویسنده.
حسین افلاطونیان/ پیگیر، زحمتکش، سالم
ایرج بسطامی/ یکی از دوستای پدرم بودندف نویسنده هم بودند و رفت و آمد داشتیم. خدا رحمتشون کنه.
بازاروکیل/ احساس قلبی خوبی بهش دارم.
خیابان سیتیر/ تصویرخاکستری ازش دارم، ساندویچهای خوب.
روکو/ رفتیم بخریمش برای فائزه خانم به خاطر سنش نخریدیم. تو سفر بعدی از فیلیپاترس خریدمش و آوردم ایران و ند تا مسابقه باهاش دادم که همشو دوم شد و دادمش به آقای بختیاری.
سینما آزادی/ سینمای آتش گرفته
دولانا/ دوستش ندارم، جلو نریان پشت مادیون
سروش غروی/ آروم و دوست داشتنی
آمورکا/ ترسناکترین اسبی که یه زمانی میخواستم بخرم.
بزرگترین نگرانی شما در سوارکاری از چیست؟
از رونق افتادن مسابقهها که احتمالش هست و دارم میبینم و با تمام قوا جلوی این موضوع رو میگیرم.
به جز اسپانسر شدن برای مسابقهها چه پیشنهادی دارید؟
دو تا پیشنهاد داشتم که اجرا شد. یکی این که مسابقهها رو به صورت تور برگزار کنیم و دو این که اسبهایی که خارج از رده و برای آمادهگی شرکت میکنند رو نیم بها ثبتنام کنیم.
در مورد هابی و تفریح و رابطهی زندگی شخصی و سواره بفرمایید، احیانن، فیلم، کتاب، موسیقی و سینما
رابطهی زندگی سواره و شخصی که آمیخته است با هم. یه سوارکار نمیتونهه زندگیش از اسب جدا باشه. در رابطه با هابی من عاشق آشپزی هستم. زیاد اهل کتاب نیستم و ترجیح میدم کتابها رو گوش کنم. موسیقی گوش میکنم و سنتی شو از این جدیدیا بیشتر دوست دارم.
شخصی رو از جامعهی سوارکاری برای مصاحبه به ما پیشنهاد کنید.
باید با یه سری از آدمها مصاحبه کنید که نترسند از حرف زدن و چیزی هم برای گفتن داشته باشند و این که یه مقدار هم موفق باشند. من حمید رضا حسینی رو بهتون پیشنهاد میکنم.
نظرتون دربارهی مجلهی ما و پیشنهاد برای بهتر شدنش؟
خدمت شما عارض شم. با بعضیها صحبت میکنید که برای سوال میشه که چرا باید باهاشون مصاحبه کنید ولی خب واقعن هیچ صفر و یک مطلقی وجود نداره نمیشه گفت حتمن این میشه و اون نه. من همیشه خودم رو میگذارم جای طرف و میگم خواستهی جامعهی سوارکاری رو هم باید دید دیگه. نه این که از من پیشنهاد گرفتین در مورد مصاحبهی بعدی. به نظرم به تنهایی تصمیم نمیگیری. پس اگر مصاحبهی منم چهار نفر رو ناراحت میکنه چهار تا موافق هم دارم. تو کسایی که شما باهاشون مصاحبه کردید موافق و مخالف وجود داره.
فرض بفرمایید مشغول نوشتن یک بیانیهی یک صفحهای درباب سوارکاری هستید. چه مینوشتید؟
این ورزش تنهاترین ورزش دنیاست که به دو تا موجود زنده بستگی داره. اگر من چیزی بخوام دربارهی اسب و سوار بگم که اصلن در موردش نمیدونه میگم که اگه میخوای کل زندگیت متحول شه و مسیرت عوض شه، اگر میخوای تو هر حالتی که هستی تو یه دنیای دیگه پا بگذاری با اسب آشنا شو.
و سخن پایانی؟
تشکر ویژه دارم از مهندس غروی و آقای مسعود مکارینژاد. از خانم ملیکا غروی تشکر میکنم. از آقای محمد و مهرداد کاظمیان هم همین طور و خانم فاتژه غروی و برای جامعهی سوارکاری آرزوی موفقیت میکنم.
گفتگو : احسان فکا