//
کد خبر: 228264

کسی اینجا نیست؛ چرا چیزی نمی‌گوید؟

نویسنده: عليرضا خاني روزنامه‌نگار

انتظار، بخواهیم و نخواهیم، جامعه را می‌فرساید. مردم می‌خواهند بدانند چه وقت اوضاع عادی می‌شود. چه وقت می‌توانند در هوای عادی تنفس کنند.

اول ـ هر اتفاقی که می‌افتد و حتی هرگاه اتفاقی نمی‌افتد، مسئولان کشور، یکدیگر را نشانه می‌روند.

ادبیات سیاسی مسئولان مشحون از واژگانی است که به یکدیگر کنایه می‌زنند و همدیگر را به اشتباه، خطا، ناتوانی، بی‌صداقتی، همراه شدن با دشمنان، فساد و حتی خیانت متهم می‌کنند.

این یک رویه روزمره شده است. صفحات روزنامه و سایت‌ها را ببینید. تقریباً کسی نیست که از طعن و تیغ دیگری مصون و سالم مانده باشد.

صحنه سیاسی کشور، میان سه‌قوه، به مثابه اردوگاه‌هایی شده است که نیزه‌های اتهام به یکدیگر پرتاب می‌کنند.

گویی بر سر هیچ موضوعی تفاهمی وجود ندارد. آیا مردم با تنفس در این هوا حق ندارند که بی‌اعتماد شوند؟

دوم ـ واژه فساد پر تکرارترین و پرکاربردترین واژه سیاسی شده است. از صبح تا شب مسئولان از فساد، مقابله با آن، دلایل آن، پیامدهای آن و اینکه در مصاف با فساد هیچ خط قرمزی وجود ندارد، صحبت می‌کنند.

اما پس از سالیان، فساد همچنان حرف اول مسئولان باقی مانده است. مردم حق دارند بپرسند پس این دیو هفت‌سر فساد کی سرش کنده می‌شود؟

اصلاً چه کسی فساد می‌کند؟ تقصیر مردم است یا دولت؟ اهمال مسئولان این‌قدر به فساد دامن زد یا مردم؟

سوم ـ تورم بیداد می‌کند. قدرت خرید مردم روز به روز تضعیف می‌شود. مردم به یارانه نقدی اول بی‌اعتماد شده بودند و مرتب احساس می‌کردند آنچه از جیبشان رفته، بیش از آنچه است که به آن جیبشان آمده. اینک یارانه دوم آمده با گرانی نامعلوم در پیش.

بیکاری جوانان سرجایش باقیست. درآمد خانوارها در پی بحران اقتصادی حاصل منازعات سیاسی و بین‌المللی، کاهش یافته است.

حتی ازدواج کم‌کم به کالای لوکس تبدیل می‌شود که همه اقشار یارای آن را ندارند، چه رسد به مسکن. حجم جرائم کوچک، بزرگ شده و جرائم بزرگ، کوچک می‌نماید.

خانواده‌ها بشدت نگران فرزندانشان هستند و فرزندان بیمناک آینده. آیا روزی می‌رسد که غیر سیاسیون مجبور نباشند در هوای سیاست تنفس کنند؟

چهارم ـ منازعه بین‌المللی کماکان به شدت سابق ادامه دارد. برجام هم در داخل با طعن و لعن مواجه شد و هم در خارج به بن‌بست ترامپ برخورد.

شدت منازعه، بی‌هیچ فروکشی کماکان پابرجاست. آینده دقیقی از حل و فصل آن به چشم نمی‌خورد. انتظار، بخواهیم و نخواهیم، جامعه را می‌فرساید. مردم می‌خواهند بدانند چه وقت اوضاع عادی می‌شود. چه وقت می‌توانند در هوای عادی تنفس کنند.

پنجم ـ وضع هوا اصلاً عادی نیست که بتوان تنفس کرد. آلودگی هوا، هر سال ویرانگرتر می‌شود.

آمار کشتگان آلودگی بالاتر می‌رود. دولت، هیچ برنامه مشخص و عملیاتی برای کنترل این آلودگی وحشتناک و مرگبار ندارد. جز تعطیل کردن مدارس و دعا برای نزول باران! زمستان که می‌شود انگار، مردم کلانشهرها و شهرهای صنعتی، در اتاق گاز زندگی می‌کنند.

تمرکز جمعیت در این شهرها به‌گونه‌ای است که نیمی از جمعیت کشور را از تنفس عادی در هوای معمولی ـ که کوچک‌ترین و طبیعی‌ترین حق هر شهروندی است ـ محروم می‌کند.

سالیان درازی است که پاییز آغاز حرف‌های بی‌حد و بی‌خاصیت درباره آلودگی مرگبار هوا می‌شود و بهار همه چیز فراموش می‌شود.

تنها معبر باد تهران که از منطقه 22 می‌گذرد و در طرح تفصیلی قدیم قرار بود برج ساخته نشود، اکنون با برج پوشیده شده و تصویب کرده‌اند تا 750 هزار نفر جمعیت‌پذیری داشته باشد.

سال‌هاست که هول و بلای سونامی سرطان که توسط مسئولان وزارت بهداشت از دولت‌های قبل اعلام می‌‌شده مردم را مضطرب کرده است.

گویی مسئول برنامه‌ریزی برای تغییر هوا مردم‌اند و مسئول هشداردادن‌های پیاپی، دولت! حاکمیت آشکارا و علناً از وظیفه خود در قبال آلودگی مفرط هوا سر باز می‌زند.

اینکه تهران کاسه‌ای شکل است که هوا در آن جریان ندارد، حرف کهنه‌ای است. مگر راه علاج دیگری نیست؟‌هر مسأله‌ای در این عالم ـ‌به جز مرگ ـ علاجی دارد.

دولت می‌تواند و باید به طور اضطراری میلیون‌ها دستگاه اتومبیل برقی وارد کند. این کار اینک یک ضرورت حیاتی است نه یک تفنن. مردم دارند سم تنفس می‌کنند.

85 درصد آلودگی‌هوا حاصل سوخت ناکارآمد خودروهای ناکارآمدتر است. امروز اتومبیل برقی میزان آلایندگی را به صفر رسانده است.

حتی در شهرهای اروپا که هوایش به پاکی هوای کوهستان است، برای پیشگیری از آلودگی‌به صاحبان خودروهای برقی امتیاز و معافیت مالیاتی می‌دهند.

اینجا چشم همه باید به دو خودروساز ناکارآمد دولتی باشد که آلاینده‌ترین خودروها را با منت به مردم می‌فروشند و راه تنفس را بر آنها می‌بندند.

موضوع هوا، به طور قطع یکی از اصلی‌ترین و اضطراری‌ترین اولویت‌های ملی است که لا‌به‌لای مناقشات بسیار گم شده و حیات انسان‌ها را با خطرات جبران ناپذیر مواجه کرده است.

چرا مسئولان اینقدر بی‌تفاوت شده‌اند؟ لابد می‌گویند در این بحران تحریم اقتصادی، پول خودروی برقی را از کجا بیاوریم؟ از همان جا که پول خودروها و قطعات خودروهای بنزینی را می‌آورید!

پول خودرو برقی را از همین ما‌به‌التفاوت بهای بنزین بدهید. برخودروهای بنزینی وارداتی مالیات مضاعف بگذارید.

از صاحبان درآمدهای کلان که تا به حال مالیات نمی‌داده‌اند مالیات عقب‌افتاده بستانید. از فروش مازاد اموال و ساختمان‌های بی‌شمار دولتی و نهادی به دست آورید. از محل صندوق توسعه ملی بردارید.

اصلاً اگر صندوق توسعه ملی به درد جان آدمیان نخورد، پس به چه درد خواهد خورد؟

مگر سران قوا که تا این حد اختیار دارند، نباید از این اختیار برای تأمین فوری هزینه زدودن گازهای مرگ از نفس‌گاه نیمی از جمعیت کشور استفاده کنند؟

آیا اختیارات آنها فقط به درد تغییر نرخ بنزین می‌خورد؟ به درد حفظ جان آدمیان نمی‌خورد؟ در این شهر دیگر یارای نفس کشیدن هم نمانده است.

چرا هیچ‌کس چیزی نمی‌گوید؟ کسی اینجا نیست؟