سینما شهر قصه ، یک حس نوستالژیک از تاریخ سینما
سینما شهر قصه یک ادای دین است به همه کسانی که در طی این سال ها برای به نمایش درآوردن فیلم بر پرده نقره ای سینما تلاش کردند.
سینما در ایران قدمت کمی ندارد و پرداختن به این موضوع جذاب در فیلم سینما شهر قصه به کارگردانی کیوان علی محمدی به خوبی انجام گرفته است. از تیتراژ ابتدایی این فیلم می توان حدس زد که با یک فیلم نوستالژیک که بر تاریخ سینما تکیه زده ، سر وکار داریم.
نکته جالب در فیلم های امسال جشنواره فیلم فجر این است که در معدود فیلم های سینمایی از تیتراژ به عنوان المانی برای القای مفاهیم مورد نظر فیلم و یا جلو برنده داستان استفاده شده است . سینما شهر قصه با استفاده از صداها و تصاویر فیلم های قدیمی و در برخی از سکانس ها ، جای دادن کاراکتر اصلی فیلم در دل فیلم فارسی توانسته ، نوعی جذابیت و کشش ایجاد کند.
استفاده از طنز در فیلم نامه ای که قصه یک خطی و روانی دارد ، موجب شده تا بیننده نفسی از سر آسودگی کشیده و به صندلی تکیه دهد و فیلمی بدون تنش و درگیری اما با تصاویر جذاب را ببیند . بدون شک پس از 10 روز دیدن فیلم هایی که یا سوژه اجتماعی داشتند( مانند شنای پروانه ، خورشید ، سه کام حبس و دو زیست ) یا دغدغه ها و مشکلات یک قشر خیلی خاص از جامعه را نمایش می دادند ( مانند مغز استخوان ، روز بلوا، بی صدا حلزون و تومان ) این فیلم می توانست مانند یک زنگ تفریح ، تمام غم ها و غصه ها را بشوید و با یادآوری خاطرات، حس خوبی را به بیننده القا کند.
حامد کمیلی به عنوان شخصیت اصلی این فیلم توانسته بازی قابل قبولی ارائه دهد و شخصیت و پرداخت او در این فیلم، یک سر و گردن از دیگر فیلم های سینمایی که در آن ایفای نقش کرده بالاتر است.
سینما شهر قصه داستان پسر جوانی است که در روزگار پیش از انقلاب ، آپاراتچی سینما و یکی از عشاق آن است. در بحبوحه انقلاب ، آشنا شدن با دختری که پدرش ، سینما را تقبیح می کند و جایی برای کفر می داند، مسیر زندگیش را تغییر می دهد. در این فیلم ، همه اتفاقات و ماجرا ها بر یک محور اصلی به وجود می آیند که آن هم سینماست. از تجرد تا تاهل و فرزند دار شدن و سرانجام مرگ همه و همه در بستر سینما اتفاق می افتند.
این فیلم ، علاوه بر استفاده از برش فیلم های قدیمی و صدا گذاری روی آنها که البته در برخی از سکانس ها ، به طور کامل سینک نشده بودند، از نشانه هایی برای طنازی بیشتر بهره برده است. خانواده حامد کمیلی در این فیلم ، طرفدار سلطنت بودند و در مقابل، خانواده دختر مورد علاقه اش انقلابی و اهل شهادت. پدر او داروخانه دارد که جایی برای وجود داروهایی است که بر اساس طب به روز پزشکی است . این در حالی است که پدر دختر مورد علاقه اش ، عطاری دارد یعنی جایی که داروهایش بر اساس طب سنتی است. بازی با کراوات پدر شخصیت اول داستان و تسبیح پدر دختر مورد علاقه اش ، دیالوگ هایی که لجبازی این دو طیف عقیده را نشان می دهد به طنازی فیلم کمک زیادی کرده است.
مهم ترین موضوع فیلم ، عشق به سینماست. عشقی که سرانجام پدر شخصیت اول داستان را در وصال به مرگ می رساند و پدر حامد کمیلی در این فیلم ، در میان قهقهه اش به فیلم آدم برفی با بازی اکبر عبدی در سینما جان می دهد و پسرش هم در روز ختم پدرش ، هنگامی که همسایه ها در خانه آنها جمع شده اند ، اجازه می دهد فیلم هندی که مورد علاقه پدرش بود را ببینند. حامد کمیلی که این عشق را از پدر به ارث برده بود برای پسرش هم به میراث می گذارد. در همین سکانس مرگ پدر شخصیت اول داستان ، می بینیم که پسر کوچکش در زیر زمین خانه ، برای حضار آپارات را روشن و فیلم می گذارد . سکانسی که یادآور فیلم بزرگ و به یاد ماندنی سینما پارادیزو است . البته ردپای سینما پارادیزو را در جای جای این فیلم می توان دید از آتش گرفتن سینما و علاقه شخصیت اول داستان به نگاتیو ها گرفته تا صحنه روشن شدن آپارات توسط پسر کوچک نقش اول فیلم.
شخصیت اول فیلم ، نه تنها خودش ، بلکه پدر و همسرش هم عاشق سینما هستند ولی در ژانر و سبک مورد علاقه خودشان.
در این فیلم سعی شده تا جلوه هایی از سینما و تاثیر آن بر جامعه هم به نمایش گذاشته شود. در بحبوحه دفاع مقدس ، این فیلم ها بودند که هم به رزمنده ها روحیه می دادند و هم روزهای جنگ و دفاع جانانه ایران در مقابل متجاوزان را ثبت می کردند تا آیندگان از روزهایی که ندیدند مطلع باشند.
نحوه فیلمبرداری در این فیلم به صورتی بود که در سکانس های مختلف و در خور شرایط ، از لانگ شات به مدیوم شات و کلوزآپ تغییر کرده است و این نکته مثبتی است.
موسیقی در هر لحظه از فیلم به مدد کارگردان می آید تا حس و حال سکانس را بیشتر نشان دهد گرچه در برخی از قسمت ها ، دلیل موجهی برای میکس موسیقی های نوستالژیک وجود ندارد.
سینما شهر قصه یک قصه شیرین است که حتی مرگ هم در آن تلخ نیست و اجازه نمی دهد بیننده حتی برای لحظه ای برای حذف یکی از کارکترها ناراحت شود و این فیلم یک ادای دین است به همه کسانی که در طی این سال ها برای به نمایش درآوردن فیلم بر پرده نقره ای سینما تلاش کردند. ادای دینی که به طرز خلاقانه ای نه تنها تماشاگر را خسته و دل زده نمی کند بلکه موجب می شود با یادآوری تک تک کسانی که در این عرصه تلاش کردند و در میان ما نیستند ، یاد و خاطره شان را زنده نگه دارد.
خلاقیت کارگردان و ایده ساخت این فیلم هم ستودنی است و گرچه در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر نتوانسته آرا و نظر مخاطبان را به خود جلب کند اما بازهم می تواند مخاطبان خاص خودش را به سینما بکشاند.