//
کد خبر: 24388

خوش‌شانس‌ترین بازیگر بدشانس ایران کیست؟

شادمان گفت: من به‌جرات خوش‌شانس‌ترین بازیگر بدشانس ایرانم؛ چون در آثار خوبی بازی کردم، اما بسیاری از آنها به دلایلی دیده نشدند. «صد سال به این سال‌ها» همچنان توقیف است، «زمانی برای دوست داشتن» فقط در جشنواره‌های مختلف شرکت کرد، «رویای سینما» اصلا اکران نشد، از «سرزمین کهن» فقط چند قسمت اولش پخش شد و فعلا معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد.

به گزارش فرتاک نیوز، دبیرستانش را در رشته تجربی به اتمام رسانده و علاقه داشت که وارد دنیای پزشکی و درمان شود، حتی در کنکور این رشته هم شرکت کرد، اما مشغول بازی در سریال «کیمیا» بود که نتایج کنکور اعلام شد و او که بعد از دو سال وقفه به دنیای بازیگری بازگشته بود، تصمیم گرفت برای همیشه در این حرفه بماند و حتی تحصیلاتش را در ارتباط با بازیگری ادامه بدهد. شادمان در این گفت‌وگو درباره بازیگری و اولین تجربه‌اش در دنیای طنز نکاتی را مطرح کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

چطور شد تصمیم گرفتی یک نقش طنز را تجربه کنی؟

نقش‌هایی که بازی کرده بودم یا تاریخی بودند یا ملودرام یا اجتماعی و درنهایت بسیار جدی و حتی نسبتا تلخ. راستش اصلا به فضای کمدی فکر نکرده بودم. برای من چالش بزرگی بود، چون کمدین نیستم و می‌ترسیدم بعد از نقش کیوان که یک جوان انقلابی بود که به جنگ رفت و اسیر شد و با یک پا برگشت، در نقش یک جوان بی‌ثبات و دست‌وپاچلفتی دهه هفتادی، پذیرفته نشوم، اما با خودم گفتم من بازیگرم و باید وارد این چالش بشوم.

به نظر من کمدی بمراتب سخت‌تر از درام است؛ چون مرز بسیار باریکی بین کمدی شریف و هجو و لودگی وجود دارد. این ژانر را دنبال می‌کردم و معتقدم سامان مقدم خیلی خوب این مرز را می‌شناسد.

 

پس روی کمک سامان مقدم حساب کردی؟

بله. او خیلی خوب این دهه را می‌شناسد و همیشه مراقب است که از آن مرز باریک عبور نکنم. البته زمانی بازی در این سریال به من پیشنهاد شد که چند وقتی شخصیت دهه هفتادی‌‌ها برایم دغدغه شده بود. اصولا من خیلی به متولدان این دهه فکر می‌کنم! به نظرم نسل عجیبی هستند و نوع نگاهشان به فضای مجازی به خانواده، انسانیت و جهان پیرامون شکلی عجیب دارد...

 

اما شما خودت متولد همین دهه هستی!

بله، اما از هشت سالگی وارد دنیای کار شدم و معاشرین من دهه هفتادی‌ها نبودند. من خیلی شبیه دهه هفتادی‌ها نیستم. به همین دلیل پذیرفتن این نقش از بزرگ‌ترین چالش‌های زندگی من بود.

 

پس هیچ ذهنیتی درباره آرمان نداشتی!

روز اول به آقای مقدم گفتم من هیچ ایده‌ای ندارم، نمی‌دانم قرار است چه کار بکنم. ایشان مرا راهنمایی کرد. فکر می‌کنم سه روز از فیلمبرداری نگذشته بود که همه چیز دستم آمد و با کدگذاری درباره این شخصیت توانستم کارم را شروع کنم؛ چون خیلی همه چیز در این سریال درست است و همه سرجای خودشان هستند.

درواقع نقشی را بازی می‌کنی که متعلق به نسل خودت است، اما از تو دور است!

دورترین نقش به علی شادمان و به نقش‌های دیگری که قبلا بازی کرده‌ام.

در دوران کودکی به عنوان بهترین بازیگر کودک شناخته شدی، در دوران نوجوانی سه بار پروانه زرین بهترین بازیگر نوجوان را به خودت اختصاص دادی اما حالا وارد دنیای بزرگ‌ترها شده‌ای و خب مثلا سیمرغ گرفتن دیگر کار ساده‌ای نیست.

بله. تعداد سیمرغ‌ها کم است.

 

امیدوارم قسمت شما هم بشود!

من ‌هم همین‌طور. راستش من از اتفاقاتی که برایم رخ داده خیلی راضی هستم. هیچ وقت تا وقتی زنده هستم لطف بزرگ آقای ملاقلی‌پور را فراموش نمی‌کنم. خیلی وقت‌ها به این فکر می‌کنم اگر بازیگر نمی‌شدم، چه باید می‌کردم؟ من عاشق حرفه‌ام هستم. بازیگری برای من یک لذت بی‌انتهاست، بنابراین اگر سیمرغ بگیرم خوشحال می‌شوم، حتی شاید برایش تلاش هم بکنم، اما برای من خود بازیگری مهم است؛ این‌که مردم هنوز که هنوز است با من درباره سعید (میم مثل مادر)، کیوان (کیمیا) یا بابک (زمانی برای دوست داشتن) و بقیه نقش‌هایم حرف می‌زنند و احساساتشان را می‌گویند.

 

از چه چیز بازیگری اینقدر لذت می‌بری؟

فارغ از شهرت و پول که اصلا اهمیت آنها را کتمان نمی‌کنم، برای من ذات بازیگری بی‌نهایت لذت‌بخش است؛ این که در لحظه می‌توان خلاقیت به خرج داد و یک اتفاق را رقم زد. این اتفاق شاید در ورزش هم رخ بدهد یا حتی در معماری، اما من این اتفاق را در بازیگری تجربه می‌کنم و بی‌نهایت از آن لذت می‌برم و عاشق این حرفه هستم. در بدترین شرایط روحی وقتی جلوی دوربین می‌روم، می‌توانم همه چیز را فراموش کنم. حتی وصف آن هم برای من سخت است و نمی‌دانم احساسم را درست منتقل کرده‌ام یا نه.

 

معمولا کودکانی که وارد دنیای بازیگری می‌شوند در بزرگسالی بازیگران خیلی موفقی نیستند مگر این‌که والدین آنها این فضا را خوب بشناسند و در انتخاب‌ها کمک‌شان کنند. تو در این باره مشاور داشتی؟

نه. فقط اوایل آقای ملاقلی‌پور تاکید می‌کرد: «گزیده کار کن، هر نقشی را بازی نکن، هر چیزی را قبول نکن.» ضمن این‌که وقتی داشتم وارد سن بلوغ می‌شدم، تصمیم گرفتم مدتی کار نکنم، چون معمولا بازیگران کودک حتی در هالیوود هم وقتی در دوران بلوغ فیلم بازی ‌می‌کنند، تماشاچی توانایی پذیرش چهره جدید آنها را ندارد و به همین دلیل حتی اگر هم در کودکی درخشیده باشند، برای همیشه حذف خواهند شد.

 

سرزمین کهن بدشانسی بزرگی بود، چون زمانی پخش خواهد شد که هیچ کمکی به پیشرفت تو نمی‌کند!

من به‌جرات خوش‌شانس‌ترین بازیگر بدشانس ایرانم؛ چون در آثار خوبی بازی کردم، اما بسیاری از آنها به دلایلی دیده نشدند. «صد سال به این سال‌ها» همچنان توقیف است، «زمانی برای دوست داشتن» فقط در جشنواره‌های مختلف شرکت کرد، «رویای سینما» اصلا اکران نشد، از «سرزمین کهن» فقط چند قسمت اولش پخش شد و فعلا معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد و فیلم «اروند» که بی‌نظیر است در بدترین شرایط ممکن اکران شد. با همه اینها آنقدر خوش‌شانس بودم که با بهترین‌های سینما و تلویزیون همکاری کنم.

خستگی «سرزمین کهن» بعد از چند سال هنوز به تن من مانده است. در 13 سالگی دو سال تمام هر روز ساعت 6 صبح از خواب بیدار می‌شدم تا 8 شب کار می‌کردم، معلم خصوصی از 8 تا 10 شب به من درس می‌داد و بعد درس‌ها را مرور می‌کردم تا ساعت 12 شب که می‌خوابیدم! اما این همه انرژی که صرف آن کردم بعد از هشت سال هنوز در جهان سرگردان است و به خودم برنگشته؛ الآن اگر این سریال پخش بشود فقط برای من افتخاری است که زمانی با یک گروه حرفه‌ای همکاری کرده‌ام، همین!

 

منبع: افکار نیوز