از خدا میخواستیم ۶ گل به پرسپولیس بزنیم
پیشکسوت باشگاه استقلال گفت: اصلاً قشنگ نیست پشت سر کسی مثل علی پروین چنین حرفی زده شود. مگر امکان دارد بازیکنی در شهرآورد نخواهد گل بزند؟
شاهرخ بیانی در با رد ادعای مرتضی فنونیزاده، بستن تهمت به علی پروین و پیشکسوتان باشگاه استقلال این اقدام را زشت و غیر قابل باور دانست. او همچنین در رابطه با ادعای هاشم بیک زاده درباره چرایی قهرمان شدن استقلال در لیگ سیزدهم مطالب جالبی را بیان کرد و خاطره مهمی از یک شهرآورد قدیمی!
آقای بیانی اظهارات اخیر هاشم بیک زاده در رابطه با اتفاقات فصل سیزدهم را شنیدید! آیا حرفهایش حقیقت دارد که برخی نمیخواستند استقلال در آن فصل قهرمان شود؟
هاشم بیکزاده دقیقاً درست گفته است. من خودم آن زمان در کادر فنی تیم استقلال بودم و با چند نفرشان هم برخورد کردم. بازیکن داشتیم که میآمد سر بازی و تا میگفتیم برو داخل زمین میگفت اسهال شدهام! ما هم میگفتیم پس اگر مریض بودی چرا با تیم وارد زمین شدی. ما در آن فصل ۹ بازیکن ملیپوش داشتیم ولی همه مسابقاتی که امتیازات سه تایی گرفتیم با جوانان تیم بودیم. متأسفانه هر چه بازی مساوی کردیم یا باختیم با نفرات اصلی تیم بود! یا در دقیقه آخر دو بر یک شکست میخوردیم یا یک بر صفر! بازیکن در تمرین یک شکل بود سر بازی یک شکل! من خودم آن زمان مصاحبه کردم و گفتم که تعدادی از بازیکنان استقلال خودشان نیستند. اگر خودشان بودند باید با ۲۰ امتیاز اختلاف قهرمان میشدیم.
موضوع دیگر در رابطه با ادعای مرتضی فنونی زاده است که به گفته او در بازی با استقلال علی پروین از ایرج جنگی خواسته به شما و مهدی فنونیزاده بگوید هوای پرسپولیس را داشته باشید؟
واقعاً متأسفم که این حرفها را میزنند! اصلاً قشنگ نیست پشت سر کسی مثل علی پروین چنین حرفی زده شود. مگر امکان دارد بازیکنی در شهرآورد نخواهد گل بزند؟ این حرفها خندهدار است. آقای فنونی زاده در این ۳۰ سال کجا بودید که این حرف را نزدید؟ چرا همان زمان بیان نکردید؟ مگر کسی میتوانست به امیر هاشمیمقدم یا جعفر مختاریفر بگوید گل نزنید؟ ما از خدا میخواستیم ۶ گل به پرسپولیس بزنیم. اینها دروغ میگویند و فقط میخواهند طرفداران این دو تیم را با پیشکسوتانشان دربیندازند.
پس چه شد که پرسپولیس دیگر گل نخورد؟
طبیعی است! ما دو گل به تیم پرسپولیس زدیم و ناخودآگاه عقب ایستادیم تا از گلهایمان دفاع کنیم. بازیکن برای شهرآورد از یک ماه قبل شبها نمیخوابد تا بتواند گل بزند و در تاریخ جاودانه شود. چطور ممکن است آدم چنین کاری بکند؟ مثلاً من به مرفاوی بگویم گل نزن؟ مگر امکان دارد؟ مرام و معرفت بازیکنان آن زمان این مسائل را نمیپذیرفت.
چه مسائلی؟
اینکه کسی به تیمش پشت کند. یک موضوع را بگویم که اولین بار است بیان میکنم. زمانی که ناصرخان خدابیامرز سرمربی محمدان بنگلادش بود من را برای هفت بازی پایان فصل میخواست. به من گفت باشگاهشان ۳۵ هزار دلار بابت همان ۷ بازی میدهد در صورتی که ما آن زمان برای استقلال تقریباً مجانی بازی میکردیم و این پول در سال ۱۳۶۶ رقم خیلی زیادی بود. آقای اولیایی شاهد است، مرحوم پورحیدری هم بود. میتوانید از همسر ناصر حجازی بپرسید که همه کارهای ویزای من را از طریق خانمشان انجام میدادند.
بعد چه شد؟
وقتی به آقای اولیایی (مدیر وقت استقلال) گفتم، به من گفت صبر کن شهرآورد را بازی کنیم بعد برو! من به ناصرخان گفتم او هم قبول کرد و گفت مهم بازی شهرآورد است. بازی را انجام دادیم و پس از آن رفتم دوباره به آقای اولیایی گفتم اجازه بده بروم، اما آقای اولیایی گفت تو کاپیتان و همه کاره تیم هستی و باید بمانی! ناصرخان هم از من دلخور شد، اما من ماندم و برای استقلال بازی کردم. یک نمونه دیگر از معرفت را برایتان بگویم!
چه نمونهای؟
بازی استقلال - پرسپولیس تا دقیقه ۷۵ در زمین بودم و یک پنالتی هم گرفتم و یک بر صفر جلو بودیم. بعد منصورخان خدابیامرز مرا کشید بیرون که فکر میکنم بعدها خودش فهمید اشتباه کرده بود!
چطور؟
چون بعد از اینکه من خارج شدم مجتبی محرمی که یارگیر مستقیم من بود آزاد شد و با نفوذی که کرد یک پاس در آفساید داد و فرشاد پیوس گل مساوی را زد. بعد همه به پورحیدری حمله کردند که چرا شاهرخ را بیرون کشیدی ولی من خودم رفتم مصاحبه کردم و گفتم، چون پایم درد میکرد از منصورخان خواستم مرا بیرون بکشد؛ یعنی همه چیز را به گردن خودم انداختم. ما چنین فوتبالیستهایی بودیم.