درباره یک اتفاق قابل پیشبینی
خروج زکیپور عاقبت تیم بستن بدون مربی
بخش مهمی از سرنوشت یک تیم در فصل نقل و انتقالات رقم میخورد. البته موفق بودن در این بازار الزاماً مترادف با جذب بهترینها و بمب منفجر کردن در فصل نقل و انتقالات نیست.
مربیان صاحب ایده ابتدا بضاعت و سرمایه فعلی نیروی انسانی را که در اختیار دارند، بررسی میکنند. با نگاهی به عملکرد فصل گذشته، نقاط ضعف را شناسایی میکنند و بعد از آن به سراغ جذب بازیکنان جدید میروند. نکته مهمی که در فرآیند «تیم بستن» معمولاً نادیده گرفته میشود، «بالانس» بودن و نبودن یک تیم است.
شما نمیتوانید از تیمی که دروازهبان و مدافعان ملیپوش دارد اما در خط حمله، در شمار فقیرترین تیمهای لیگ باشد، انتظار قهرمانی داشته باشید. همانطور که جذب چندین هافبک تهاجمی و مهاجم درجه یک، بدون داشتن نفرات مطمئن در خط دفاعی، معمولاً موفقیتی را نصیب یک تیم نمیکند. تیمهای موفق، در تمامی خطوط از دروازهبان تا نوک حمله، از نفراتی همسطح سود میبرند و حضور بازیکنانی با تواناییهای متفاوت، این امکان را به مربی میدهد که تاکتیکهای متنوعی را در طول بازی به کار ببندد.
یک فاکتور مهم در موفقیت تیمها، تراکم منطقی نفرات در پستهای مختلف است. به استقلال در فصل گذشته نگاه کنید؛ تیمی که قاعدتاً میبایست برای قهرمانی میجنگید، هیچ بازیکن جانشینی برای وریا غفوری نداشت و هر وقت کاپیتان استقلال به خاطر خستگی یا مصدومیت در دسترس نبود، جناح راست استقلال از کار میافتاد. بسته شدن تیمی که با یک مدافع راست تخصصی 33 ساله و بدون هیچ جانشین مطمئنی به لیگ میآید، فقط و فقط یک دلیل داشت؛ ساختار استقلال در آغاز لیگ نوزدهم، قبل از استخدام استراماچونی پایهریزی شده بود و این تیم عملاً در فصل نقل و انتقالات، مربی مشخصی نداشت. در طول فصل گذشته، هر وقت وریا قادر به حضور در ترکیب اصلی نبود، علی دشتی یا محمد دانشگر در پست غیرتخصصی به کار گرفته میشدند و احتمالاً امیرحسین کارگر که بسیار جوان است، در تمرینات به حدی باکیفیت نبوده که هیچکدام از مربیان استقلال، حاضر به استفاده مداوم از او نشدند.
با داستانهایی که جزئیات آن را همه میدانیم و نیازی به تکرار آن نیست، استقلال امسال هم در فصل نقل و انتقالات، بدون مربی بود و برای دومین سال پیاپی، اغلب خریدهای جدید صرفاً با نظر مدیران سابق و بدون هیچ استراتژی مشخصی به تیم پیوستند. این عجیبترین اتفاق ممکن در فوتبال است که مربی یا مدیر ورزشی یک باشگاه، مسئول بستن تیم نباشد. از طرفی، خود مدیران استقلال هم مطمئن نبودند توانایی حفظ کدام بازیکنان سال گذشته را دارند و صرفاً بر اساس احتمالات به بازار پا گذاشتند.
نتیجه خریدهای بیدلیل و بدون پشتوانه فکری مشخص، همانی است که در یکی، دو روز گذشته در استقلال دیدیم. میلیچ قصد دارد به استقلال برگردد، میلاد زکیپور هم که قرارداد داشت و تا همین دیروز یکی از باسابقههای تیم محسوب میشد، متین کریمزاده قبل از استخدام محمود فکری خریده شده بود و قطعی شدن حضور محمد نادری، به یکباره استقلال را صاحب 4 مدافع چپ کرد! این نکته را هم اضافه کنید که در شرایطی خاص، عارف غلامی هم توانایی بازی کردن در این پست را دارد و در بدبینانهترین حالت، دو نفر در این پست مازاد هستند.
در تیمی که مربی، نفر اول و مسئول اصلی فعالیتها در فصل نقل و انتقالات باشد، با وجود میلیچ و زکیپور، استقلال اساساً نیازی به خرید مدافع چپ جدید نداشت. اگر مربی از کیفیت بازیهای سال گذشته زکیپور (که فصل موفقی را سپری نکرد) رضایت نداشت، استقلال میتوانست قبل از اینکه بقیه تیمها خریدهای خود را انجام دهند، او را به عنوان یک گزینه برای فروش یا معاوضه به سایرین پیشنهاد کند. این اتفاق حتی میتوانست همزمان با مذاکره با محمد نادری باشد اما کسی به ترافیک بیش از حد استقلال در سمت چپ خط دفاعی توجهی نداشت. ضمن اینکه جذب متین کریمزاده که جوان بسیار مستعدی است ولی احتمالاً زیر سایه مدافعان نامدارتر باقی میماند، از ابتدا ضرورتی نداشت اما هیچکدام از این حالتها اتفاق نیفتاد، چرا که در تیم بدون مربی، استراتژی مشخصی در فصل نقل و انتقالات وجود نداشت.
استقلال مثل اغلب تیمهای دیگر ایرانی، تخصص عجیبی در سوزاندن سرمایههایش دارد. میلاد زکیپور هیچوقت در استقلال ستاره نشد اما کیفیت او در حدی هست که در چند تیم لیگ برتری، مدافع اصلی باشد. او میتوانست به جای اینکه با برچسب بازیکن مازاد و به شکلی غیرصمیمانه از تیم جدا شود، در فصل نقل و انتقالات، با یک بازیکن دیگر معاوضه شود اما در هیاهوی عکس یادگاری گرفتن در هتل، کسی به این مسائل فکر نمیکرد!
علی مغانی /ایران ورزشی