به مناسبت ۲۵ آبان یازدهمین سالگرد درگذشت آیتاله سید مرتضی نجومی
آنروز چقدر باران بارید...
آن روز، چقدر باران بارید یادداشتی از دکتر علیرضا شهرستانی استاد دانشگاه به مناسبت ۲۵ آبان یازدهمین سالگرد درگذشت آیتاله سید مرتضی نجومی در تشییع جنازهاش همه آمده بودند، هوای دلها ابری و آسمان چشمها بارانی بود...
آنروز چقدر باران بارید...
پیامبر(ص) در ذیل آیه شریفه "وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً"
"و از آسمان آبی فرود آورد."
فرمودند: "منظور فرو فرستادن باران است که با هر قطرهای از آن فرشتهای پایین میآید که آن را در جایی که خداوند به او دستور داده قرار دهد."
گویی فرشتهها از آسمان برای بدرقهاش آمده بودند با قطرات باران که در دست داشتند.
چه جلالتی داشت آن بدرقه بارانی!
"کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدای
به تجمل بنشیند به جلالت برود"
آنروز، چقدر باران بارید...
آنروز انگار همه اسمها نجومی بود؛ "الاسماء تنزل من الاسماء" نامها از آسمان نازل میشوند.
آنروز نام او بودکه از آسمان نازل میشد...
پیرمردی بر سر و صورتش میزد و فریاد سر میداد، و تمام تنش خیس شده بود...
چقدر باران میبارید...
استاد عبدالله جواری را دیدم، خوشنویس بیبدیل که سالها افتخار شاگردی آقا را داشت بغض گلویش را گرفت بود و با هم در دریای تشییع افتادیم. موج ما را با خود میبرد.
استاد در حالیکه اشک میریخت از خاطرات حضورش در محضرآقا میگفت.
گاهی از لطائف و شیرین زبانی استاد میگفت: "یک نفر دستخطی، خدمت حاجآقا آورد که چنگی به دل نمیزد، گفت آقا خوب نوشتم؟ حاج لبخند ملیحی زد و گفت بله، حتماً قابش بگیر و بعد در حالیکه از اتاق بیرون میرفت گفت: "ببین فقط شیشهاش را مات بگیر کسی نبینه چه نوشتی!" بعد با هم شروع کردند به خندیدن تا اشکش جاری شد.
آنروز، چقدر باران بارید...
روز عاشورا گل بر شانههایش میمالید، مجلس روضه به پا میکرد و روی پله اول و جلوی درِ خانهاش مینشست تا خوشامدگوی عزاداران حسینی باشد.
روضهخوان که میخواند، او با دستمال ابریشمی اشکهایش را که بر پهنای صورتش میغلطید پاک میکرد.
همان دستمالی که در وصیتنامهاش نوشت: "دستمال ابریشم را که سالها با آن اشکهای گریه بر سید الشهدا را پاک کردم داخل قبرم بگذارید."
مداح میخواند:
"آن دل که او را غم نپذیرد عجب است
عاشق که از او جدا بمیرد عجب است.
ما عبد حسینیم و چنین آقایی
گر دست غلام خود نگیرد عجب است.
و اشک میریخت و اشک میریخت و اشک!"
باران
اشک
باران
آنروز چقدر باران بارید...
به راستی آیا پدر پیر فلک در پس سالها خواهد توانست سید مرتضی دیگری را به عرصه حیات ببخشد؟
سعدی پاسخ این پرسش را میدهد که:
"صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم ها بزداید.
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشاید
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید."
روحش شاد و یادش گرامی باد.