//
کد خبر: 31364

به خاطر یک جفت کفش زنانه!

چند ساعتی سر گذر منتظر ماندم، خبری نبود. دست خالی به خانه برگشتم‌. وقتی چشمم به کفش‌های پاره‌پورۀ همسرم افتاد، اعصابم بیشتر خط‌خطی شد.

بی‌سرو‌صدا یک جفت صندل را که بچه‌هایم برای روز پدر خریده بودند، زیر لباسم پنهان کردم و از خانه بیرون زدم. به چند مغازۀ کفش‌فروشی رفتم. هیچ کس حاضر نشد صندل‌ها را با یک جفت کفش زنانه عوض کند‌. حتی می‌گفتند معلوم نیست صندل‌ها را از کجا دزدید‌ه‌ای و...

 

ناامید شده بودم. نزدیک حرم وارد مغازه‌ای شدم. پسر کم‌سن‌وسالی فروشنده بود. به دور از چشم او صندل‌ها را گوشه‌ای گذاشتم و یک جفت کفش زنانه برداشتم. با خوشحالی از مغازه بیرون زدم. به سمت خانه حرکت کردم که ناگهان چشمم به گنبد طلایی حرم افتاد. از شرم و خجالت نتوانستم سرم را بالا نگه دارم. گریه‌ام گرفته بود. به مغازه برگشتم کفش‌ها را سر جایش گذاشتم و صندل‌های خودم را برداشتم. فروشنده فکر می‌کرد صندل‌ها را دزدیده‌ام. به پلیس زنگ زد و مرا دستگیر کردند. در کلانتری شهید نواب صفوی واقعیت را گفتم. دوربین‌های مغازه را چک کردند و فهمیدند که راست می‌گویم.

 

از امام رضا(ع) تشکر می‌کنم که دستم را گرفت و اجازه نداد مال حرام وارد زندگی‌ام شود. من ۴۷سال از خدا عمر گرفته‌ام و سه دختر دارم‌. همسرم، زنی نمونه و فرشته‌ای واقعی است‌. تا چند سال قبل کار و بارم بد نبود، ولی ورشکست شدم و کاری از دستم بر‌نمی‌آمد. روی کار سر‌گذر هم نمی‌شود حسابی باز کرد. من به‌سختی و با کمک‌های همسرم توانسته‌ام چرخ زندگی‌ام را بچرخانم. روی لقمه حلال و حرام هم خیلی مقید هستم. امیدوارم به حق ماه مبارک رمضان، خدا کمکم کند که از شرمندگی زن و بچه‌هایم دربیایم. البته آن‌ها صبور هستند و با قناعت مثل کوه پشت سرم ایستاده‌اند.