اعترافات سارقی که به اصرار دختر مورد علاقه اش دزدی می کرد
دزدی به خاطر یک دختر؛ میلاد تنها کسی نیست که انگیزه اش را برای شروع کارهای خلاف این طور بیان می کند و بی شک آخرین هم نخواهد بود ولی او هرگز تصور نمی کرد سرقت هایی که به خاطر دختر مورد علاقه اش آغاز شده، بهانه ای شود که به خاطر آن مجبور شود باج بدهد آن هم به همان دختر. او در مصاحبه ای از سرقت هایش گفت.
چطور سرقت می کردی؟
با موتور. شرط شقایق این بود که با موتور سرقت کنیم.
شقایق؟ او سردسته باند است؟
باند که نه، سردسته و فرمانده من بود. اصلاً من کجا و خلاف کجا. در عمرم یک دعوا هم نکردم اما از زمانی که با شقایق آشنا شدم کارهای خلافم آغاز شد.
با شقایق چطور آشنا شدی؟
در یک گروه تلگرامی عضو بودم و او یکی از اعضای گروه بود. خودش به من پیام داد و بعد هم کم کم با هم دوست شدیم.
او از تو خواست کار خلاف کنی؟
بله. من عاشق شقایق شده بودم و او عاشق هیجان بود. شاید باورتان نشود اما فیلمهایی که می دید همه اکشن و پلیسی بود و هر بازی که در گوشی اش داشت با همین سبک و سیاق بود. یک بار شقایق به من گفت عاشق هیجان است و دوست دارد سوار بر موتور سیکلت سرقت کند. او در فیلم ها این صحنه را دیده بود و من هم برای برآورده شدن آرزویش تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. من کار خلاف و دزدی بلد نبودم به همین دلیل سراغ چند پارک پایین شهر رفتم و در نهایت سارقی را پیدا کردم که از من پول گرفت و سرقت لوازم داخل خودرو را به من آموزش داد و با چند بار تمرین، سرقت لوازم داخل خودرو را یاد گرفتم.
بعد از آن سرقت ها شروع شد؟
دقیقا. من و شقایق با موتور سراغ خودروها رفته و لوازم داخل آن ها را سرقت می کردیم و شقایق آن ها را برای خودش بر می داشت و می فروخت.
چطور دستگیر شدی؟
حین سرقت بازداشت شدم البته وضعیت زندگی ام طوری شده بود که تصمیم داشتم خودم را معرفی کنم تا از این همه هراس و واهمه نجات پیدا کنم.
چرا می خواستی خودت را معرفی کنی؟
از دست شقایق. اوضاع و احوالم به جایی رسیده بود که زندان را به آزادی ترجیح می دادم.
مگر شقایق چکار میکرد؟
در تمام سرقت ها فیلم می گرفت و بهانه اش هم این بود که عاشق هیجان است و دلش می خواهد گاهی اوقات این فیلمهای پر از هیجان را ببیند اما این واقعیت نبود. چند سرقت اول بدون مشکل انجام شد اما در یکی از سرقت ها پلیس به ما شک کرد و فرار کردیم. زمانی که پلیس را در چند قدمی خود دیدم و هراس بازداشت را احساس کردم تصمیم گرفتم دور خلاف را خط بکشم اما شقایق وقتی این ماجرا را شنید شروع به مخالفت کرد و مرا تهدید کرد که اگر به سرقت ها و کارهای خلافم ادامه ندهم فیلم هایی را که در زمان سرقت از من گرفته در فضای مجازی منتشر می کند.
چرا می خواست این کار را بکند؟
معلوم بود چون تمام لوازم سرقتی از آن شقایق می شد و او آن ها را می فروخت و پول گیرش می آمد. به قول خودش هم کلی هیجان برایش داشت. وقتی مخالفت مرا دید گفت فیلم ها را در فضایمجازی منتشر میکند تا دنبال کننده هایش زیاد شوند و از این طریق بتواند آگهی بگیرد و پول به دست آورد. تصور این که تصویرم در فضای مجازی هنگام سرقت پخش شود، باعث می شد به سختی نفس بکشم و حتی یک لحظه آرامش هم نداشته باشم.
برای فرار از نقشه ای که او در سر داشت مجبور بودم به خواسته اش تن بدهم اما او دست بردار نبود.
من تنها راه برای فرار از این سرنوشت را معرفی خودم به پلیس میدیدم تا از این طریق شقایق هم دستگیر شود و پلیس به فیلم ها برسد و آبرویم نرود. هنوز با خودم کنار نیامده بودم که در جریان یکی از سرقت ها پلیس مرا دستگیر کرد. شقایق فرار کرد اما چند متر جلوتر دستگیر شد.