//
کد خبر: 321563

دیگر از این زندگی کثیف و گناه آلود خسته شده ام/شوهرم با دوست دخترهایش مهمانی شیطانی می گیرد

زن 19ساله با بیان این که فقط با طلاق از همسرم می توانم از این مرداب هولناک خودم را نجات بدهم، درباره سرگذشت عجیب خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت.

دیگر از این زندگی کثیف و گناه آلود خسته شده ام و نمی خواهم تن به کارهایی بدهم که حتی بیان آن نیز وجودم را می لرزاند و ...

 12ساله بودم که به عقد پسرخاله ام در آمدم اما به دلیل اختلافات و کینه عمیقی که بین مادربزرگم و پدرشوهرم وجود داشت، هیچ گاه نتوانستم زندگی مشترکم را با او آغاز کنم.

اگرچه به خاطر همین اختلافات، دوران نامزدی ما چهار سال طول کشید اما در نهایت دخالت های بی‌جای آن ها در زندگی من موجب شد برخلاف میل باطنی از پسرخاله ام طلاق بگیرم.

بعد از این ماجرا در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم و در خانه پدرم زندگی می کردم تا این که روزی زمانی که قصد سوار شدن به اتوبوس را داشتم، جوانی در شلوغی جمعیت دستم را گرفت و با خواهش و تمنا از من خواست سوار پرایدش شوم تا مرا به خانه برساند.

وقتی دیدم برخی از مردم به ما نگاه می کنند، از ترس آبرویم به عقب بازگشتم و درون خودروی آن جوان نشستم. او اصرار داشت شماره تلفن اش را به من بدهد. من هم برای فرار از آبروریزی تکه کاغذ را از او گرفتم و در میانه راه پیاده شدم ولی هیچ وقت با او که خودش را «صمد» معرفی می کرد تماس نگرفتم.

تا این که روزی یکی از دوستانم که وضعیت مالی خوبی نداشت، بیمار شد و من به ناچار با صمد تماس گرفتم تا با پرایدش دوستم را به بیمارستان برساند. او ابتدا مرا نشناخت، اما وقتی ماجرای سوار شدن به اتوبوس را به خاطرش آوردم خیلی خوشحال شد و دقایقی بعد دوستم را به مرکز درمانی رساند.

از آن روز به بعد ارتباط عاشقانه من و صمد آغاز شد و من هم مجذوب ابراز علاقه و محبت های او شدم. تماس های ما با یکدیگر ادامه داشت تا این که از من دعوت کرد با هم به مسافرت شمال برویم.

من هم به شرط صیغه موقت پذیرفتم و به دروغ به مادرم گفتم قرار است با یک کاروان گردشگری به شمال کشور برویم. این مسافرت شش روز طول کشید اما بعد از بازگشت، صمد که قصد ازدواج با مرا داشت، نزد خانواده ام رفته بود و کپی صیغه نامه را به همراه عکس هایی که با هم گرفته بودیم نشان داده بود. وقتی من به منزل آمدم مادرم غش کرده بود و همه خانواده ام ناراحت بودند.

زمانی که با صدای بلند به صمد بد و بیراه گفتم، او هم فریاد زد من شوهرت هستم و باید با من زندگی کنی!  از سوی دیگر وقتی فهمیدم در مسافرت شمال باردار شده ام، چاره ای جز پذیرفتن خواسته اش نداشتم، به همین خاطر خانواده ام مرا طرد کردند و زندگی کابوس وار من با صمد در حالی آغاز شد که من به عقد دایم او در آمدم اما کاش این اتفاق رخ نمی داد چرا که مدتی بعد متوجه شدم صمد نه تنها متأهل و دارای فرزند است بلکه با زنان غریبه زیادی ارتباط نامشروع دارد. حتی روزی زن جوانی به منزلم آمد و تعداد زیادی از تصاویر و فیلم های رابطه خصوصی اش با صمد را به من نشان داد ولی همسرم همه این ها را انکار می کرد و مدعی بود آن تصاویر نیز فتوشاپ هستند.

خلاصه این ماجرا در حالی ادامه یافت که صمد امکانات رفاهی را برایم فراهم می کرد و مرا به مجالس و مهمانی های مختلط می برد.

آرام آرام رفتارهای همسرم تغییر کرد و درخواست‌های عجیبی از من داشت. در آن شب نشینی ها صمد مشروبات الکلی زیادی مصرف می کرد و از من می خواست من هم از آن مشروبات مصرف کنم.

او کم کم روابط غیراخلاقی با زنان غریبه را نیز آشکار کرد تا جایی که دوست دخترهایش را به خانه می آورد و نه تنها بساط مشروب خوری به راه می انداخت بلکه به زور در دهان من نیز مشروب می ریخت و مقابل چشمانم به آن زن‌ها نزدیک می شد.

او حتی مرا مجبور می کرد از این صحنه‌های کثیف و گناه آلود فیلم تهیه کنم. مدتی بعد رفتارهای زشت و وحشتناک شوهرم به حدی رسید که به خاطر شرم و حیا نمی توانم به آن ها اشاره کنم. دیگر تحمل دست و پا زدن در این مرداب کثیف را ندارم و می خواهم از او جدا شوم.

شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) بررسی کارشناسی این پرونده به گروه مشاوران و مددکاران اجتماعی کلانتری سپرده شد.