//
کد خبر: 333136

وداع تلخ دختر ۴ساله با پدرش در البرز

اعضای بدن مهندس شهرداری و پسر نوجوان به بیماران اهدا شد.

از دست‌دادن عزیز، برای هر خانواده‌ای واقعه‌ای بسیار دشوار و طاقت‌فرساست اما گاهی تقدیر خداوند این‌طور رقم می‌خورد که آن عزیز باوجود تمام تلاش‌های پزشکی و دعا به درگاه خدا از دنیای فانی به دنیای باقی هجرت کند.برای خانواده‌های آلاداغلو و میکائیلو هم همین تقدیر رقم خورد و با این‌که هر دو، عزیزان‌شان را در ۱۷و۳۹سالگی در دو سانحه رانندگی از دست دادند و جای خالی‌شان به‌شدت در زندگی‌شان احساس می‌شود با این حال خوشحالند که توانستند با بخشش اعضای بدن دو عزیز خود، جان تعدادی از بیماران نیازمند به اهدای عضو را نجات دهند و چند خانواده را خوشحال کنند.

حالا با بخشش این دو خانواده هشت بیمار که نیازمند اهدای عضو بودند به زندگی بازگشتند.

جعفر آلاداغلو فقط ۳۹سال داشت و بسیارجوان بود که دچار مرگ مغزی شد. این حادثه ۲۸مهر و زمانی اتفاق افتاد که تصمیم گرفت به کارگران فضای‌سبز سر بزند. مرتضی آلاداغلو، برادر جعفر  می‌گوید: «برادرم جعفر، مهندس شهرداری منطقه‌۹ کرج بود. او ساعت۱۱روزحادثه تصمیم گرفت به کارگران فضای‌سبز سرکشی کند تا ببیند کارشان را درست انجام می‌دهند یا نه.

وقتی کارش را انجام داد، خواست سوار خودرواش شود که ناگهان یک خودروی‌۲۰۷ با سرعت بسیار زیادی با یک پرشیا تصادف کرد. شدت تصادف به‌حدی بود که پرشیا چندبار دور خودش چرخید و با برادرم برخورد کرد و سرش به‌شدت به شیشه پرایدی که کنار خیابان پارک شده بود، برخورد کرد و بعد افتاد کف خیابان. پس از تصادف، آمبولانس به محل حادثه رسید و برادرم را به بیمارستان شهید مدنی کرج منتقل کرد.»

جعفر را به اتاق عمل بردند و پس از انجام جراحی به بخش آی‌سی‌یو منتقل کردند. مرد جوان، حدود ۳۲روز در بخش بستری بود و خانواده امیدوار بودند چشم‌هایش را باز کند و نزد دختر کوچولویش برگردد.

درحالی‌که تک‌تک اعضای خانواده امیدوار به بازگشت او بودند اما پزشکان به آنها گفتند او مرگ مغزی شده و اگر مایل هستند می‌توانند اعضای بدنش را اهدا کنند تا چند بیمار نیازمند اعضا نیز شانس زندگی دوباره پیدا کنند.

مرتضی ادامه می‌دهد: «اهدای‌عضو، خواسته برادرم جعفر بود. او گفته بود اگر روزی برایم اتفاقی افتاد، همه اعضای بدنم را ببخشید. خانواده‌ام هم این موضوع را پذیرفتند تا طبق درخواست جعفر عمل کنند و اعضای بدنش را اهدا کنند.

پس از اعلام رضایت، برادرم را به بیمارستان سینای تهران منتقل کردند و قلب، کلیه، کبد و لوزالمعده‌اش را به بیماران اهدا کردند.» مهری، خواهر جعفر می‌گوید: «برادرم یک دختر چهار ساله داشت که بسیار به او وابسته بود. برادرم او را به محل کارش می‌برد و با عشق از طبیعت و عشق به درختان برای دخترکش صحبت می‌کرد.»

بخشش زندگی قبل از سفر ابدی در البرز

محمدمهدی میکائیلو، پسر ۱۷ساله‌ای بود که بهمن امسال وارد ۱۸سالگی‌اش می‌شد اما تقدیرش به‌گونه دیگری رقم خورد. او هم مانند جعفر در اثر تصادف جانش را از دست داد و بعد هم اعضایش اهدا شد.

غروب سوم شهریور امسال محمدمهدی به خانه آمد و گفت: می‌خواهم با دوستم بروم بیرون و از پدر و مادرش اجازه گرفت. آنها سوار بر موتورشان تصمیم گرفتند به یک باغ بروند اما تصادف شدید کردند.

دوست محمدمهدی در دم فوت کرد اما محمدمهدی را با آمبولانسی که با تاخیر به محل سانحه رسید به درمانگاه شهر دندی زنجان بردند و از آنجا هم به بیمارستان آیت ا... موسوی زنجان منتقل کردند. او ۷۰روز در آی‌سی‌یو بستری بود و خانواده او ۷۰روز تمام در بیمارستان ماندند به امید این‌که محمدمهدی به هوشیاری مطلوب برسد و از روی تخت بیمارستان بلند شود اما هر چه انتظار کشیدند بی‌فایده بود.

پزشکانی که روی سرش عمل  ‌جراحی انجام داده بودند به خانواده‌اش گفتند دیگر کاری از تیم پزشکی برنمی‌آید و فقط برایش دعا کنید. از نظر پزشکان همه چیز تمام‌شده و پسرنوجوان مرگ‌مغزی شده بود. مادر محمدمهدی دلش راضی نبود اما پدر گفت بیماران زیادی هستند که فقط به یک عضو بدن نیاز دارند تا حال‌شان خوب شود و با اهدای‌اعضای بدن محمدمهدی، قلب او دوباره می‌تپد و بیماران دیگری به سلامت نزد خانواده‌شان برمی‌گردند.

 وقتی با الهام، خواهر محمدمهدی در مورد او صحبت کردیم به شدت اشک می‌ریخت و هق‌هق می‌کرد:«مادرم گفت خدا می‌خواهد ما را امتحان کند و با همین استدلال، رضایت داد و پس از انجام برخی آزمایش‌ها روی محمدمهدی او را به بیمارستان سینای تهران منتقل کردند.»

خواهر محمدمهدی بغضش می‌ترکد و دوباره گریه‌کرده و می‌گوید: «آن شب، آسمان هم داشت به حال ما گریه می‌کرد و باران شدیدی می‌بارید. برادرم تک‌پسر بود، تک برادر بود، او خیلی مهربان بود و دوستش داشتیم. همه جای خانه بوی او را می‌دهد و اما جایش خالی است.»

آرام که می‌شود، ادامه می‌دهد: «قلب، دو کلیه و کبد محمدمهدی به بیماران اهدا شد. با اینکه برادر عزیزم را از دست داده‌ام اما وقتی به این فکر می‌کنیم که با یک تصمیم درست و بخشش اعضای بدن او چند بیمار نیازمند اهدای‌عضو، خوشحال و شاد از بیمارستان مرخص می‌شوند، آرام می‌شویم.»