سحر زکریا
سحر زکریا خودکشی کرد + ویدئو ناراحت کننده و جزئیات
آیا سحر زکریا خودکشی کرده است ؟!!
سحر زکریا خبر از خداحافظی با زندگی داد. سحر زکریا لحظاتی پیش پستی را در اینستاگرامش منتشر کرد و سپس آن را حذف کرد. سحر زکریا چند وقتی است فشارهای عصبی را تحمل می کند.
پس از این بود که یادداشتی که گویا خواهر این چهره ی نوشته است، منتشر شد:
و این متن عجیب که قصد خودکشی در آن نمایان است را چند ساعت قبل در صفحه خود به اشتراک گزاشته است.
سحر زکریا در تاریخ دوم مهرماه 1352 در اراک بدنیا آمد.سحر زکریا با بازی در مجموعهٔ تلویزیونی «در پناه تو» (در نقش دخترعموی رامین) وارد دنیای بازیگری شد. سپس توانایی خود را با بازی در نمایش ها و تله تأترهای مختلف آزمود. اما شاید از بازی در فیلم «مردی از جنس بلور» بود که دیده شد و بار دیگر به تلویزیون بازگشت و نقش های نه چندان مهمی در چند مجموعه بازی کرد.
بازی در نقش همسر رابین هود در مجموعه طنز «قطار ابدی» تا حدودی او را به شهرت رساند، اما شاید او با برنامهٔ طنز «پاورچین» بود که هم استعدادهای نهفتهٔ بازی در نقش کمدی خود را بروز داد و هم توانست به محبوبیت دست یابد.
او کار خود را با بازی در مجموعه های تلویزیونی مهران مدیری مانند پاورچین و مرد دوهزارچهره ادامه داد. همچنین در مجموعه ویدیویی قهوه تلخ بازی کرده است.
علت ازدواج نکردن سحر زکریا
سحر زکریا او میگوید:ازدواج نکردن نباید به معنای نداشتن فرصت یا سرخوردگی باشد. وقتی شما در 40 سالگی ازدواج نکرده اید، نشان می دهد که در این موضوع کمی سختگیر بودید و مسائل کاری و تحصیلی تان در اولویت قرار داشت یا اینکه فرد مورد نظرتان را نتوانستید پیدا کنید. به همین خاطر نباید به خاطر ترس از تنهایی یا اینکه سایر دوستان تان متاهل شدند و شما هنوز مجردید، تن به هر ازدواجی بدهید بلکه باید همچنان در مقام یک انتخابگر باشید. متاسفانه بعضی از خانم های ما بر اساس متر و معیارهای اشتباهی پای سفره عقد می نشینند.آنها نگاه مادی به ازدواج دارند و به این امید خانه بخت می روند که طرف مقابل شان آنها را به لحاظ مالی مورد حمایت قرار دهد. یک زن باید در درجه اول استقلال داشته باشد. این مستقل بودن در همه موارد حتی مسائل مالی هم باید باشد. وقتی شما دست تان در جیب خودتان است، عزت نفس بیشتری دارید و دیگر حاضر نیستید با انگیزه مالی ازدواج کنید. پس ازدواج برای تان از سر عشق و علاقه اتفاق می افتد شاید؛ فکر می کنم ازدواج از آن چیزهایی است که ارتباط زیادی با سن، موقعیت یا هر چیز دیگر افراد ندارد و در شرایطش رخ می دهد و از این جهت نمی توان برنامه ریزی منظمی در مورد زمان وقوع آن و شرایطش داشت.
سحر زکریا درباره خانواده اش می گوید
من متولد 28 آذر سال 1352 هستم و در گیلان به دنیا آمدم اما شناسنامه ام از اراک است. مادرم گیلانی است و از آنجا که پدرهای قدیم دوست داشتند شناسنامه فرزندشان به نام شهر خودشان ثبت شود، پدر من هم شناسنامه مرا در اراک گرفت.
پدرم مهندس برق بود و کارش طوری بود که او را به شهرهای مختلف منتقل می کردند. به همین دلیل من تا سال پنجم دبستان زندگی در شهرهای مختلف ازجمله همدان، ملایر، کرمانشاه، فومن، لاهیجان، رشت و بسیاری مناطق دیگر را تجربه کردم. از سال پنجم دبستان به شهر تهران آمدیم و زندگی را در اینجا ادامه دادیم.حقیقتش خیلی سخت بود. در زندگی ما انسان ها عادت نقش زیادی ایفا می کند و همه ما دوست داریم به شرایط قابل قبول دوروبرمان عادت کنیم. من هم بعد از گذشت مدتی به محیط اطراف خود عادت می کردم. در هر مدرسه ای که بودم با خلق و خوی بچه ها می ساختم و کم کم چیزهایی از آنها یاد می گرفتم. اما زودتر از آن که بتوانم از بودن با دوستانی که به آنها عادت کرده بودم لذت ببرم، وقت منتقل شدن به شهر دیگر می رسید و ما باز باید از آن شهر می رفتیم و این برای هیچ کودکی خوشایند نیست.پدر من به راستی و درستی و صداقت اهمیت بسیارزیادی می دهد و همواره از ما می خواست که تاسرحدامکان راست بگوییم حتی اگر همان حرف راست به ضررمان باشد.
او یک زندگی قاعده مند را برایمان شکل داده و به ما یاد داد که احترام گذاشتن به قوانین درست زندگی چه نتایج گهرباری می تواند داشته باشد و درمقابل تخطی از اصول شناخته شده زندگی به چه مشکلاتی خواهد انجامید. او همه چیز را به ما آموزش داده و از ما می خواهد همواره به عاقبت کار خود بیندیشیم. مادرم هم بانویی بسیار بامحبت و باحوصله است که وقت زیادی صرف فرزندانش می کرد و توجه فراوانی به ما دارد. پدرومادر ما تکیه گاهی امن برای من و یگانه خواهرم بوده و هستند و با رعایت اخلاقیات کمک کردند که ما در محیطی آرام و عاری از هرنوع خشونت رشدکنیم و پرورش بیابیم؛ چیزی که متاسفانه در میان والدین جوان امروزی به مراتب کمتر دیده می شود.
بچه های الان آن صبر و تحمل و فداکاری را که ما پیشتر از والدین خود می دیدیم دریافت نمی کنند و بسیاری از آنها در خانواده هایی رشد می کنند که متاسفانه خودخواهی و مادی گرایی در آن حرف اول را می زند.خواهرم از من چهارسال کوچک تر است، ازدواج کرده و یک فرزند دارد. معمولا خواهرها در سنین کودکی و نوجوانی با هم کمی لج و لجبازی دارند، اما در دوران بزرگسالی به ارزش واقعی یکدیگر پی می برند. خواهر نازنینم نزدیک ترین کس من است و همواره نقش یک مونس مهربان را برای من ایفاکرده است. من و او از لحاظ اخلاقی با هم تفاوت های زیادی داشته ایم. او شخصیت آرامی دارد و من همیشه در پی تحرک و هیجان بوده ام. شاید اینها در دوران کودکی ما را کمی از هم دور می کرد اما ما دونفر سال هاست که یادگرفته ایم چگونه باهم کنار بیاییم و حالا برای هم به دو یار غمخوار تبدیل شده ایم.