پوتین و سرنوشتی که رقم خورد!
اخیراً اخباری منتشر شده در مورد جنایت های جنگی ارتش روسیه در اوکراین و قتل غیر نظامیان. مسکو این اخبار را انکار می کند و روسوفیل ها هم می گویند «کشته سازی».
اخیراً تصاویر ماهواره ای طی زمان اشغال روس ها از برخی شهر های اوکراین منتشر شده که کشته های غیر نظامی را در خیابان ها نشان می دهد (تصویر زیر از نیویورک تایمز). به نظر نمی رسد خارج از حیطه نفوذ مسکو کسی در مورد این مظالم تردید داشته باشد.
اکنون این ماجراجویی پرسش هایی را مطرح می کند:
یکم، این که به نظر می رسد دیکتاتور ها در پایان عمر خود دچار جنون می شوند. موارد هیتلر، موسولینی، استالین، مائو، صدام، قذافی…و بسیاری دیگر شاهد این مدعا است. دلیل این امر جدا افتادن از حقایق به دلیل دیوار تملق و مجیز گویان و شکست های کوچک که به تدریج بزرگتر می شود و ترس دیکتاتور از همه، به جز بی قابلیت ترین متملقین، که این امر گرفتاری را تشدید می کند. پوتین فعلاً علائم این بیماری را نشان داده و می تواند رفتار جنون آمیزی با شدت و حدت بیشتر از خود نشان دهد.
دوم، پیش بینی می شود اقتصاد روسیه در سال جاری بین ده تا پانزده درصد افت داشته باشد و تورم هم به بیش از بیست درصد افزایش یابد. اما باز هم سابقه دیکتاتور های قبلی نشان می دهد که حمایت داخلی از آن ها بعد از ماجراجویی های خطر ناک افزایش می یابد. در واقع مردمی که بیشترین آسیب را از او متحمل می شوند، دیر تر از همه تغییر عقیده می دهند و پس از سقوط دیکتاتور است که ارزیابی واقع بینانه ای از حال و روزگار خود و تاثیر تصمیم های او انجام می شود. همه حامیان هیتلر و استالین و مشابه آن ها بعد از آن ها به جز لعنت هبه ای برای روح آنان نداشتند.
سوم، اقدام پوتین و شکست فاجعه بار استراتژی او قابل توجه است. تصور می کرد به سرعت اوکراین سقوط می کند و مردم با دسته های گل به استقبال نیرو های او می آیند. در خبر ها بود که بسیاری از سربازان و افسران روسی به جای جیره اضطراری، لباس های رسمی را همراه برده بودند تا در رژه پیروزی دربر کنند.
این اقدام پوتین، روسیه را در جای واقعی خودش قرار داد. در زمان شوروی این کشور یک ابر قدرت به حساب می آمد. قبل از آن در زمان تزار ها یک نیمچه ابر قدرتی محسوب می شد که به کشور های فقیر و عقب مانده تر همسایه تجاوز می کرد و سرزمین های آنان را صاحب می شد. روسیه مجدداً بعد از فروریزش شوروی در حد یک نیمچه ابر قدرت جایگاه یافته بود. اکنون این جایگاه نیز متزلزل شده. به نظر می رسد برای ده ها سال همه با بی اعتمادی به این کشور می نگرند و روابط محدود بین المللی رشد و توسعه روسیه را محدود خواهد کرد و امکان کسب جایگاه در حد جاه طلبی ها را منتفی خواهد ساخت.
چهارم، آرزوی ابرقدرتی نیازمند توسعه دامنه نفوذ بود. برخی کشور های همسایه و جزئی از شوروی سابق با تهدید، پیوند های اقتصادی و از همه مهمتر نفوذ دامنه دار سیستم جاسوسی روسیه در مدار مسکو باقی مانده بودند. از مجارستان گرفته تا آسیای میانه، قفقاز، برخی کشور های حوزه دریای سیاه و سایر مناطق. در اکثر این کشور ها ‘مینی دیکتاتور’ های مطیعی برسرکار گمارده شده بودند با این ماموریت که منافع و ملاحظات مسکو را بالاتر از منافع مردم خود پی گیری کنند. اکنون برای بسیاری از این ها زمان سر نوشت ساز فرا رسیده. یا با ادامه تبعیت، بر روی اسب بازنده شرط ببندند و یا خود را نجات دهند. تاریخ نشان می دهد که این دومی اقدام مشکلی است و معمولاً پیرو و پیشرو باهم فرو می روند. می توان دریافت که اگر پوتین خود را سریع از این مخمصه نجات ندهد، عاقبت کار او همراه با بحران های مختلفی در بسیاری از منطق جهان خواهد بود.