//
کد خبر: 359768

قتل فجیع همسر جوان/ رابطه مرد خیانتکار با دو زن/برملا شدن راز منجر به کشته شدن همسر شد +عکس

مرد بی‌شرم همسر را بخاطر لو رفتن رابطه نامشروع‌ خودش کشت

خیانت عملی مذموم و ناپسند در بین همه جوامع است. متاسفانه در چند سال اخیر این مسئله خیلی رواج پیدا کرده و زندگی های بسیاری بخاطر این موضوع از هم پاشیده است. امروز می خواهیم ماجرای یک خیانت را برای شما قرار دهیم که منجر به قتل فجیع همسر جوان شد.

قتل فجیع همسر جوان

مرد جوان وقتی رابطه‌اش با دو زن غریبه فاش شد، همسرش را خفه کرد و جسدش را در باغی دفن کرد. متهم به قتل در جلسه رسیدگی به پرونده‌اش، به تشریح قتل پرداخت.

رسیدگی به این پرونده با گزارش ناپدیدشدن زن جوانی در تهران آغاز شد. پدر وی با مراجعه به کارآگاهان پلیس آگاهی گفت: دخترم سارا چند سال قبل با مردی به‌نام سهراب ازدواج کرد که حاصل ازدواج آن‌ها دختری شش‌ساله است.

قتل فجیع همسر در خانه

سارا و سهراب از مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کرده و درگیر بودند. دیشب دامادم به خانه ما آمد و ادعا کرد سارا خانه را ترک کرده است. او زنی نبود که خانه و زندگی‌اش را ترک کند و احتمال می‌دهم بلایی سر او آمده است.

پس از این شکایت ماموران تحقیقات خود را آغاز کرده و متوجه شدند سهراب با دو زن در ارتباط بوده و آن‌ها را به استخر خانه‌اش آورده بود که سارا سر رسیده و متوجه ماجرا شده بود. از آن زمان اختلاف و درگیری‌های آن‌ها آغاز شده بود.

اعترافات قاتل

با افشای این موضوع، سهراب دستگیر شد و در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: «سارا از وقتی متوجه ارتباط پنهانی من با دو زن شد، مدام توهین می‌کرد تا این‌که تصمیم به جدایی گرفتیم. روز قتل، او دوباره به من توهین کرد که عصبانی شده و طنابی را دور گردنش انداختم و خفه‌اش کردم.»

با اعتراف متهم به قتل و تکمیل تحقیقات در دادسرا، پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و متهم پای میز محاکمه قرار گرفت.

قتل فجیع همسر جوان

در ابتدای این جلسه، پدر و مادر سارا برای دخترشان درخواست قصاص کرده و گفتند به‌هیچ‌عنوان حاضر به بخشش دامادشان نیستند. سپس سهراب در جایگاه متهم ایستاد و در دفاع از خود گفت: روز حادثه وقتی به خانه آمدم، سارا خواب بود. بیدارش کردم که سر این موضوع دعوایمان شد.

او می‌گفت حق ندارم با او حرف بزنم و شروع به داد و فریاد کرد. برای ساکت کردن او طنابی دور گردنش انداختم. وقتی به خودم آمدم او نفس نمی‌کشید و مرده بود. شبانه جسدش را به باغی در ازگل برده و آنجا دفن کردم.