//
کد خبر: 361913

قتل داماد در شب تولد نوه/ مادر زن عصبانی سر دامادش را با سنگ ترکاند!

زن میانسال که دامادش را در شب تولد یکسالگی نوه اش کشته دیروز در دادگاه گفت در دفاع از دخترش ناچار به قتل شده است.

سه سال قبل زن جوانی به نام پریا به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن شوهر ۳۳ ساله اش به نام سیامک در شب تولد یک سالگی فرزندش خبر داد.

او گفت : من و شوهرم دوسال است که ازدواج کرده ایم. دیشب تولد یکسالگی فرزندمان بود. او بعد از جشن تولد از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت .من نمی دانم شوهرم به کجا رفته است.

نخستین سرنخ

در حالی که تلاش برای افشای راز ناپدید شدن مرد جوان آغاز شده بود پلیس به تحقیق پرداخت .شواهد نشان می داد سیامک معتاد بود و با همسرش اختلاف داشت. با افشای این ماجرا وقتی پلیس دریافت آنتن موبایل برادر پریا به نام پیام در خانه خواهرش آنتن دهی داشته ،پیام به عنوان مظنون بازداشت شد.

او که سعی داشت با دروغگویی هایش پلیس را گمراه کند پس از ده ماه لب به اعتراف گشود و به قتل شوهر خواهرش و دفن جسد او در بیابان های قزوین اعتراف کرد .

اعتراف مادرزن به قتل داماد

با اظهارات این پسر جوان بقایای جسد کشف شد .اما تناقض گویی های پیام نشان می داد احتمالاً او هنگام قتل همدست داشته است .تا اینکه سرانجام مادر 55ساله وی به نام رویا لب به اعتراف گشود و به قتل دامادش در حمایت از دخترش اعتراف کرد .

این زن گفت : وقتی دعوا میان دختر و دامادم بالا گرفت سیامک می خواست دخترم را خفه کند. من در حمایت از دخترم با سنگ به سر او کوبیدم که موجب مرگ سیامک شد .من و دخترم همان موقع پسرم را مطلع کردیم . پیام آمد و جسد را با خودش به قزوین برد .پسرم برای اینکه من بازداشت نشوم به دروغ قتل را گردن گرفت .

در دادگاه

به دنبال اظهارات این زن میانسال وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در این جلسه دختر و پسرش نیز به اتهام اختفای ادله جرم از خود دفاع کردند.

در ابتدای جلسه مادر قربانی که قیم نوه چهار ساله اش است درخواست قصاص را مطرح کرد.

سپس رویا که حالا ۵۸ سال دارد روبه روی قضات ایستاد و گفت :دختر و دامادم سرایدار برجی در الهیه بودند. شب تولد یک سالگی نوه ام بود. به همین خاطر دخترم با اصرار از من و پسرم خواست تا به آنجا برویم .ما به آنجا رفتیم و شب را ماندیم. صبح پیام به سر کار رفت و یکباره دختر و دامادم با هم درگیر شدند. سیامک معتاد بود و دخترم همیشه سر این موضوع با او دعوا داشت .

او ادامه داد :سیامک یکباره به سمت پریا حمله کرد و گلوی دخترم را گرفت.پریا نمی توانست نفس بکشد و رنگش کبود شده بود. من برای نجات دخترم سنگی را از روی زمین برداشتم و یک ضربه به سر دامادم زدم اما باور کنید من نمی خواستم او را بکشم .

وی در حالی که اشک می ریخت گفت :باور کنید من قصد قتل نداشتم و برای نجات دخترم دست به این کار زدم. حتی به خاطر ندارم سنگ را چطور به سر دامادم کوبیدم.من بعد از قتل با پسرم تماس گرفتم و از ترس با هم جسد را به بیابان های قزوین بردیم و دفن کردیم .

او درباره اختلاف های دنباله دار دختر و دامادش گفت: سیامک از همان ابتدای زندگی به تریاک معتاد بود اما مدتی بود شیشه میکشید و دخترم از این موضوع ناراحت بود. اما من هرگز در دعوای آنها دخالت نمی کردم .چون آنها خیلی زود بعد از ازدواج صاحب فرزند شده بودند نمی خواستم از هم جدا شوند. من میخواستم دخترم خودش تصمیم نهایی را برای زندگی اش بگیرد .

دروغگویی برای نجات مادر

سپس پریا که با قرار وثیقه آزاد بود در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من دو خواهر و یک برادر دارم . مادرم بعد از فوت پدرمان به سختی ما را بزرگ کرد. من فقط برای اینکه مادرم دستگیر نشود حقیقت را پنهان کردم و به پلیس گفتم شوهرم گم شده است. سیامک همیشه مواد می کشید و سر این موضوع با او درگیر بودیم .او قبلاً هم چند بار به شدت مرا کتک زده بود .حتی دو بار در خانه مادرش مرا به حدی کتک زد که مادرش به کمکم آمد.

او درباره علت آخرین درگیری با شوهرش گفت : من به پشت بام رفته بودم که زن همسایه را دیدم و به او مشغول صحبت شدم. می خواستم از پشت بام به خانه بیایم و چای ببرم تا با زن همسایه بیشتر صحبت کنم اما متوجه شدم در پشت بام بسته است .آنجا بود که فهمیدم شوهرم بار دیگر به همراه دوستش مشغول کشیدن شیشه است .من به او اعتراض کردم که با هم درگیر شدیم .شوهرم به من حمله کرد و می خواست من را خفه کند که مادرم برای نجات جانم با سنگ به سرش کوبید .بعد از قتل با برادرم تماس گرفتم و از او کمک خواستم.من فقط برای اینکه مادرم اعدام نشود دروغ گفتم.

چهار ماه جهنمی

سپس پیام روبه روی قضات ایستاد و گفت :من مهندس معماری هستم اما چون وضع مالی خوبی نداشتم تا شرکت بزنم خودم کارگری می کردم .گاهی اوقات هم به قزوین می رفتم و دستفروشی می کردم. آخرین بار به تهران آمده بودم تا از بازار تهران خرید کنم و آنها را در قزوین بفروشم که خواهرم در حالیکه پریشان بود با من تماس گرفت و از من خواست تا بلافاصله به خانه او بروم. وقتی آنجا رفتم با جسد شوهر خواهرم روبه رو شدم. من به تنهایی جسد داخل ماشین گذاشتند و آن را به قزوین بردم اما حالا مادرم برای اینکه مرا نجات دهد می گوید در دفن جسد به من کمک کرده است.

او ادامه داد: من تا چهار ماه بعد از دفن جسد از نظر روحی به هم ریخته بودم و هیچ غذایی نمی خوردم.من در این چهار ماه جهنمی مدام شبها کابوس می دیدم و خانواده ام مرا به بیمارستان می بردند تا سرم بزنم.

با دفاعیات پسرجوان، وکیل رویا به دفاع پرداخت و گفت : رویا در حمایت از دخترش دست به قتل زده و قصد کشتن دامادشان را نداشته است. او از ترس اینکه دخترش از سوی دامادش کشته نشود با سنگ به سر سیامک زده است. آنها حالا برای جلب رضایت اولیای دم در تلاش هستند تا شاید بتوانند رضایت اولیای دم را جلب کنند.

با پایان دفاعیات این وکیل قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.