//
کد خبر: 379292

چک مرد مُرده، اسرار باند سرقت را فاش کرد!

«صاحب چک فوت شده و چک هیچ ارزشی ندارد.» مرد جوان وقتی این جمله را از کارمند بانک شنید، فهمید‌که در دام یک کلاهبردار حرفه‌ای گرفتار شده است و تصمیم گرفت هر طوری شده او را گیر بیندازد.

از چندی قبل کارآگاهان پلیس آگاهی تهران در جریان کلاهبرداری‌های سریالی یک زن با استفاده از چک‌های سرقتی قرار گرفتند. این زن با تبلیغات در یکی از سایت‌های خرید و فروش کالا، ‌اقدام به فروش چک برای افرادی که نیاز به ضمانت بانکی داشتند می‌کرد اما بررسی‌ها نشان می‌داد که چک‌ها سرقتی هستند.

تحقیقات از این حکایت داشت که چک‌های سرقتی با مبالغ مختلف از 10میلیون تومان گرفته تا 70میلیون تومان از سوی زن کلاهبردار فروخته می‌شود و فریب‌خوردگان زمانی متوجه مسروقه بودن چک می‌شدند که آن را برای ضمانت وام به بانک می‌بردند.

کارآگاه بازی آخرین مالباخته

شکایت‌ها از زن کلاهبردار در حال افزایش بود و تحقیقات کارآگاهان به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، ‌برای دستگیری متهم ادامه داشت تا اینکه کارآگاه بازی آخرین مالباخته به بازداشت زن کلاهبردار ختم شد. ماجرا از این قرار بود که مردی جوان برای ضمانت وام یک برگ چک از زن کلاهبردار خرید و راهی بانک شد. او وقتی چک را تحویل کارمند بانک داد و استعلامات انجام شد در کمال ناباوری از کارمند بانک شنید که چک متعلق به یک مرد فوت شده است و هیچ ارزشی ندارد.

او تازه فهمید فروشنده چک سرش را کلاه گذاشته است و تصمیم گرفت با کارآگاه‌ بازی، این زن را تحویل پلیس بدهد. به همین دلیل فورا با زن جوان تماس گرفت و درخواست چند برگ چک دیگر کرد. حتی مبلغ بیشتری برای خرید چک‌ها پیشنهاد داد تا با این ترفند زن جوان را سر قرار بکشاند.

مرد زیرک همزمان با پلیس تماس گرفت و ماجرا را گزارش کرد. به این ترتیب روز گذشته زن جوان وقتی برای فروش چک‌ها به محل قرار رفت توسط پلیس دستگیر شد و در بازجویی‌ها اقرار کرد که با یک زوج سارق که به‌صورت سریالی به خانه‌ها دستبرد می‌زنند همکاری می‌کند و از آنها دسته چک‌های سرقتی می‌خرد تا نقشه‌هایش را پیش ببرد. با اعترافات این زن اسرار سرقت‌های باندی که اعضای آن یک زن و شوهر بودند فاش شد و زن کلاهبردار به دستور بازپرس پرونده بازداشت شده و برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.

گفت‌و‌گو

نقشه کلاهبرداری در ‌ زندان نوشته شد

زن جوان بارها به اتهام سرقت و جیب بری دستگیر شده و به زندان رفته است. اما آخرین بار که آزاد شد تصمیم گرفت خلاف‌هایش را با شگرد تازه‌ای پیش ببرد. گفت‌وگو با این زن کلاهبردار را بخوانید.

چند سال سابقه کیفری داری؟

این چند سال اخیر مدام دستگیر و زندانی شده‌ام. تعدادش یادم نیست اما باور کنید از زندگی این مدلی خسته شده‌ام.

با چه شگردهایی سرقت می‌کردی؟

از زندگی من می‌شود یک کتاب نوشت یا حتی یک‌ سریال ساخت. من از گدایی و فالگیری رسیدم به جیب بری و سرقت‌های سریالی. سال‌ها قبل زمانی که 18سال بیشتر سن نداشتم با اجبار خانواده‌ام با مردی ازدواج کردم که یک معتاد و سارق حرفه‌ای بود. بار آخر که دستگیرش کردند و محکوم به 20سال زندان شد، طلاق غیابی گرفتم تا روی پای خودم بایستم. دیگر نمی‌خواستم با پول دزدی زندگیم را بگذرانم اما از بخت بدم ناچار شدم دست به دزدی بزنم. اوایل با گدایی و فالگیری خرج زندگیم را تامین می‌کردم اما یک روز مردی که برای فالگیری نزد من آمد، پیشنهاد ازدواج داد. آشنایی ما ادامه داشت تا اینکه متوجه شدم با یک باند سرقت همکاری می‌کند. او یک دزد حرفه‌ای بود که مرا هم به راه دزدی کشاند. وقتی قدم در پاتوق آنها گذاشتم و دوره سرقت دیدم، کارم را شروع کردم. اما در سومین دزدی، مالباخته مچم را گرفت و دستگیر شدم. من این کاره نبودم، ‌هر بار که می‌خواستم دست به سرقت بزنم دست و پایم شروع می‌کرد به لرزیدن. برای همین فورا لو می‌رفتم و دستگیر می‌شدم. نگاه نکنید در پرونده‌ام چندین سابقه سرقت و جیب‌بری ثبت شده، ‌من اصلا تبحری در این کار ندارم. برای همین آخرین بار که دستگیر شدم، تصمیم گرفتم شگردم را عوض کنم.

این شگرد چطور به ذهنت رسید؟

آخرین بار که افتادم زندان با زنی به نام شهین آشنا شدم. او با همدستی شوهرش به خانه‌ها دستبرد می‌زدند. شهین پیشنهاد داد تا پس از آزادی اموال مسروقه مانند چک‌ها را از او بخرم و در سایت‌ها بفروشم. با خود گفتم استرسش کمتر است. چون من واقعا در انجام دزدی حرفه‌ای نبودم. قرار شد بعد از آزادی با زوج سابقه‌دار کار کنم چون شوهرش یک دزد منزل حرفه‌ای بود.تابستان آزاد شدم و اوایل پاییز کارم را شروع کردم. زن و شوهر به خانه‌ها دستبرد می‌زدند و من دسته چک‌هایی که از خانه‌ها می‌دزدیدند را می‌خریدم و با انجام تبلیغات می‌فروختم. هربار هم خط موبایلم را عوض می‌کردم تا شناسایی نشوم. پول را هم نقد می‌گرفتم و از طریق پیک موتوری، چک‌ها را تحویل سوژه‌هایم می‌دادم. اماآخرین دسته چک مربوط به مردی بود که فوت شده بود و دوستانم آن را از خانه‌ای سرقت کرده بودند و طمع من برای فروش چک‌ها باعث شد که گیر بیفتم.