//
کد خبر: 380227

زندگی عجیب دختری که فرزند همسر صیغه‌ای پدرش است

دختر جوان می‌گوید تا مدت‌ها خبر نداشته پدرش خانواده دیگری هم دارد. او حالا سعی دارد از پدرش که به مالخری متهم شده حمایت کند.

ترانه دختر جوانی است که زندگی عجیبی دارد. او فرزند همسر صیغه‌ای پدرش است. حالا که پدرش به جرم مالخری بازداشت شده برای کمک به او به دادگاه آمده است. ترانه از قصه عجیب‌وغریب زندگی‌اش می‌گوید.

*خیلی وقت است به دادگاه رفت‌وآمد می‌کنی. پرونده‌ای که دنبالش هستی مربوط به خودت است؟

نه، پرونده پدرم است. او متهم به مالخری شده است در حالی که پدرم اصلاً از سرقتی بودن فرش‌ها خبر نداشت.

*چرا تنها رفت‌وآمد می‌کنی. خواهر و برادر یا مادری نداری؟

راستش تا چند سال پیش فکر می‌کردم خواهر و برادر ندارم اما بعد متوجه شدم دو برادر دارم. مادرم هم وقتی نوجوان بودم فوت کرد.

*چطور می‌گویی چند سال قبل متوجه شدی دو برادر داری؟

وقتی مادرم فوت کرد روزهای سختی را می‌گذراندم، یک روز دو پسر همراه زنی جاافتاده مقابل خانه ما آمدند و گفتند خانواده پدرم هستند. آنجا متوجه شدم آن خانم همسر اول پدرم است و از وجود من و مادرم خبر نداشته. آنها آمده بودند ببینند ما کی هستیم که با من روبه‌رو شدند.

*چرا پدرت تو و مادرت را پنهان کرده بود؟

من خیلی درباره گذشته از پدرم نمی‌پرسم، فقط می‌دانم پدرم یک مدتی از همسر اولش جدا شده و مادر من را صیغه کرده بود، بعد با آن زن هم آشتی کرد. در آن زمان مادرم من را باردار بود. پدر و مادرم هیچ وقت در این باره چیزی نمی‌گفتند. با اینکه مادرم می‌دانست.

*رابطه‌ات با خانواده اول پدرت چطور است؟

نامادری‌ام از من خوشش نمی‌آید، یکی از برادرهایم هم طرف مادرش را می‌گیرد اما برادر دیگرم آدم خوبی است، او خیلی من را دوست دارد.

*با پدرت چطور؟

من و پدرم با هم زندگی می‌کنیم، پدرم من را دوست دارد. بعد از فوت مادرم پدرم من را تنها نگذاشت، تا قبل از آن کم به خانه می‌آمد. مادرم گلایه نمی‌کرد، به من هم گفته بودند شغل پدرم طوری است که نمی‌تواند شب‌ها در خانه باشد و من هم باور کرده بودم. اما بعد از آشکار شدن ماجرا پدرم دیگر من را ترک نکرد.

*شغل پدرت چیست؟

او فرش‌فروش است. شخصی به او فرش گرانبهایی فروخته و بعد مشخص شده دزدی است، به همین خاطر گرفتار شده است. حالا برای او وثیقه جور کرده‌ام.

*همسر اول پدرت چطور از ماجرای مادر تو باخبر شده بود؟

این‌طور که متوجه شدم، یکی از آشنایان وقتی شنیده بود همسر پدرم فوت شده فکر کرده همسر اول او فوت کرده به برادرم زنگ زده و تسلیت گفته بود، بعد مشخص شده بود ماجرا چیست.

*حالا با برادرانت رفت‌وآمد داری؟

یکی از آنها را خیلی می‌بینم. در این مدت که پدرم نبود مرتب به من سر می‌زد و کمکم می‌کرد و پیگیر بود چیزی کم و کسر نداشته باشم اما برادر دیگرم را نمی‌بینم.