برای جهان بدون پوتین آماده باشید
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پس از آغاز یک جنگ خشن بیمعنا، بیرحمانه و ناموفق، بعید است که همچنان جان سالم به در برده و در قدرت بماند. رهبران اروپایی باید برای این احتمال آماده شوند و به دنبال جانشینی باشند که بتوانند با او کار کنند.
مزمان با برگزاری جلسه وزرای دفاع ناتو و سایر کشورها در پایگاه هوایی رامشتاین (پایگاه هوایی نیروی ایالات متحده و نیروهای ناتو در خاک آلمان ) و تلاش برای حل اختلافها بر سر تامین تسلیحات سنگین مورد نیاز اوکراین ، واضح است که دیدگاههای بسیار متفاوتی درباره پایان جنگ و آینده منطقه گفته و شنیده می شوند.
به نقل از فارن پالیسی، در میان کشورهای اروپایی، تفاوت های فاحشی در مورد سیاست بلندمدت در قبال روسیه وجود دارد. اکنون حداقل سه اردوگاه یا رویکرد فکری وجود دارد که هرکدام تلاش میکنند به مرکز ثقل استراتژیک اروپا نسبت به تحولات روسیه و جنگ اوکراین تبدیل شوند.
اولین اردوگاه معتقد است که می تواند پس از پایان جنگ اوکراین، ساعت را به عقب برگرداند. ماه گذشته، اولاف شولتز، صدراعظم آلمان اعلام کرد که روسیه باید پس از جنگ اوکراین «به آغوش جامعه جهانی بازگردد» و روابط تجاری عادی با غرب را از سر بگیرد. ایده اصلی پشت این رویکرد این است که میتوان اندک اندک پوتین را متوجه اشتباهاتش در به راه انداختن جنگ علیه ایران کرد و از او امتیاز گرفت. در همین راستا، امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه به طور معمول بر گفتوگو با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه تاکید کرده و میگوید که ساختار امنیتی جدیدی را با مسکو متصور است که «ضمانتهایی را برای روسیه» شامل خواهد شد. ضمانت هایی از جنس شرطهای مدنظر ولادیمیر پوتین با این استدلال که این روسیه است که از سوی غرب تهدید میشود و نه اوکراین. این رویکرد برخلاف ظاهر مصالحه جویانه آن ممکن است به تطویل درگیری هم منتهی شود زیرا مسائل اساسی با رفتار تهاجمی و تجدیدنظرطلبانه روسیه را حل نمی کند. دغدغه های اقتصادی نیز اکنون که اروپا منابع جایگزین موثری از گاز و نفت پیدا کرده، ضعیف تر به نظر می رسد.
اردوگاه دوم در میان متحدان ناتو، به دنبال کسب اطمینان از پیروزی اوکراین در جنگ و محاکمه و روسیه به دلیل جنایات جنگی است. بیرحمی که روسیه در تجاوز به اوکراین از خود نشان داد به علاوه به چالش کشیده شدن نظم بین المللی و زیرپا گذاشته شدن احترام به تمامیت ارضی سایر کشورها ، اعضای اردوگاه فکری دوم را وادار کرده تا استدلال کنند که برای پیروزی آشکار اوکراین نیاز است که پوتین هیچ پاداشی دریافت نکند و حاکمیت اوکراین بر کلیت این سرزمین هم اعاده شود. نخست وزیر لهستان، در جریان سفر به کییف در اواخر نوامبر 2022، این موضوع را به وضوح بیان کرد: یا اوکراین پیروز می شود یا اروپا میبازد. اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو، و رهبران مختلف اروپایی دیگر نیز این دیدگاه را تکرار می کنند. اصرار بر پیروزی آشکار اوکراین در این جنگ معمولاً با میل به محاکمه جنایتکاران جنگی روسیه همراه است . این هفته، پارلمان اروپا با اکثریت قاطع به ایجاد یک دادگاه کیفری بینالمللی برای پیگیری محاکمه جنایتکاران جنگی روس رای داد. منطق اساسی در اینجا این است که برای بازگرداندن و حفظ صلح اروپا، هیچ جایگزینی برای شکست روسیه و محاکمه پوتین و همدستانش وجود ندارد.
دیدگاه سوم که کمتر درباره آن شنیدیم این است که اروپا تنها در صورتی روی امنیت کامل را به خود میبینید که روسیه از درون متحول شود. جنگ وحشیانه روسیه، ادعاهای ارضی کلان کرملین بر سرزمین کشورهای همسایه، سخن گفتن عیان رهبران و مبلغان روسیه از تمایل به نسل کشی و تحولاتی از این جنس ، تشابهات تاریخی دولت روسیه را با رژیم نازی یادآوری و برخی از تحلیلگران را وادار کرد خواستار یک روسیه اساساً متفاوت شوند. براساس این دیدگاه ، روسیه خواه از طریق تمرکززدایی، دموکراسی سازی یا انحلال باید تغییر کند. روسیه باید تغییر کند تا از جنگ های بیشتر این کشور علیه همسایگان جلوگیری شود. به عنوان مثال، لخ والسا، رئیسجمهور سابق لهستان زمانی پیشنهاد کرده بود که برای جلوگیری از جنگی دیگر در پنج یا 10 سال آتی روسیه یا باید دموکراتیزه شود یا از قدرت آن کاسته شود. یکی از دلایلی که حامیان این رویکرد مطرح میکنند این است که هرگونه آتشبس یا توافق صلح با روسیهای که از درون تغییر نکرده ذاتاً بیثبات و فقط مقدمهای برای یک درگیری در آینده خواهد بود. در حالی که تغییر بنیادی تنها می تواند از داخل توسط روس ها هدایت و ایجاد شود اما میتوان از خارج این مساله را تشویق کرده و مورد حمایت قرار داد.
از آنجا که دیدگاه های شولز و ماکرون در اروپا به طور فزاینده ای مورد بی توجهی قرار گرفته و تا حدودی هم میتوان گفت که طرد شده اند، به نظر می رسد سیاست گذاران اروپا به سمت پذیرش نیاز به شکست روسیه و شاید حتی دگرگونی داخلی اساسی این کشور تمایل دارند. از سوی دیگر اندک اندک مشخص می شود که با باقی ماندن پوتین در قدرت، نمی توان منافع اصلی اروپا در صلح، رفاه و دموکراسی را تامین کرد. بنابراین، به نظر نمی رسد که اگرگزینه زمان را به عقب برگردانید ( پیش از آغاز جنگ اوکراین) حتی در وهله اول یک گزینه واقعی بود اما با گذشت زمان دیگر غیرممکن به نظر میرسدحتی اگر اروپا بتواند تأثیر مستقیمی بر خروج پوتین از قدرت داشته باشد، تاریخ معاصر تلاش ها برای تغییر نظام ها نشان میدهد که نمیتوان به چنین سناریویی دل خوش کرد.
این دیدگاه که این غائله باید با شکست قطعی روسیه به پایان برسد با تغییر در جریان نبرد محبوبیت بیشتری هم پیدا کرده است. عرضه گسترده تسلیحات به اوکراین – عمدتاً توسط ایالات متحده و البته بریتانیا، آلمان، لهستان و سایر کشورها – به کییف این امکان را داده است که بخشهای قابل توجهی از خاک خود را بازپس گیرد. با آشکار شدن جنایات جنگی وحشتناک روسیه در شهرها و روستاهای آزاد شده، کشورهایی مانند لهستان و کانادا تیم های دادستان ویژه ای را برای تحقیق و جمع آوری شواهد ایجاد کرده اند تا برای پیگرد نهایی تحت مکانیسم های قانونی داخلی یا بین المللی آماده شوند.
از آنجایی که رهبران اروپایی این روزها بیش از پیش به شرایط پساجنگ فکر میکنند ، باید حداقل به سه سؤال مهم پرداخته و پاسخی برای آنها بیابند:
اول، اروپا در حال حاضر باید چه نوع تعهد امنیتی بلندمدتی را به اوکراین بدهد؟ به عنوان مثال، اتحادیه اروپا می تواند بودجه قابل توجهی را - مثلاً 100 میلیارد یورو در طی 10 سال – به پروژه " تسهیلات صلح اروپا" برای تامین مالی تسلیحات داده شده به اوکراین اختصاص دهد. این مساله به بازگرداندن تعادل میان کمک های اروپا و آمریکا به اوکراین کمک میکند چرا که ایالات متحده تامین بیش از 75 درصد از کمک های نظامی به اوکراین در سال 2022 را برعهده داشته است. همزمان اتحادیه اروپا میتواند "ماموریت کمک نظامی" خود را که در اکتبر 2022 برای آموزش 15000 سرباز اوکراینی آغاز شد گسترش داده و توانایی های نظامی کلی اوکراین را توسعه بدهد.
دوم، آیا بدون درخواست علنی برای تغییر نظام در روسیه ، راههای سبک تری برای متزلزل کردن جایگاه پوتین در کرملین وجود دارد؟ کشورهای اتحادیه اروپا می توانند نامزدهای بالقوه ای را که ممکن است جایگزین ولادیمیر پوتین شوند، ارزیابی کنند.
فراتر از مسئله غرامت جنگی، سیاستمداران اروپایی باید ضمانتهای امنیتی را که روسیه باید برای جلوگیری از درگیری مکرر با همسایگان خود ارائه دهد، مشخص کنند. این سیاست دقیقاً برعکس اشتباه ماکرون مبنی بر اینکه این روسیه است که باید در برابر همسایگان خود محافظت شود، است. اگرچه روسیه سابقه طولانی جنگ با اروپا و غرب دارد، اما دو دهه اخیر 1991-2011 رابطه بی دردسری با اروپا داشته که می تواند به عنوان یک راهنمای مفید مورد استفاده قرار بگیرد. شاید امروز تکرار آن رابطه نبستا آرام دور از دسترس به نظر برسد، اما غیرممکن نیست.
سوم، سیاست اتحادیه اروپا در قبال بلاروس و این منطقه در سطح وسیعتر چگونه باید باشد؟ اتحادیه اروپا میتواند راههایی برای حمایت از دیگر کشورها در برابر مداخله روسیه و اعمال فشار بر شرکای روسیه و حامیان آن در منطقه جستجو کند. به عنوان مثال، شکست آشکار روسیه می تواند فرصتی برای پایان دادن به اصطلاح مناقشه در مولداوی، انحلال کشور دست نشانده روسیه، ترانس نیستریا و کمک به دموکراسی شدن بلاروس باشد. این امر همچنین به تضعیف سایر رژیم های اقتدارگرا که به حمایت کرملین متکی هستند،کمک می کند.
استراتژی، فرآیند تصمیم گیری معکوس و عمدی است و هیچ تضمینی برای موفقیت آن وجود ندارد اما داشتن یک چارچوب مفهومی که رشته های مختلف سیاست را در کنار هم قرار می دهد، حداقل شانس دستیابی به آنچه می خواهید را افزایش می دهد. به نظر می رسد بسیاری از رهبران اروپایی حتی در مورد حیاتی ترین موضوعات مانند اهداف اروپا در قبال روسیه هم راهبرد و استراتژی ندارند. با توجه به شکست احتمالی روسیه و آشفتگی های احتمالی پس از جنگ، این وضعیت فقدان استراتژی باید به سرعت تغییر کند.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پس از آغاز یک جنگ خشن بیمعنا، بیرحمانه و ناموفق، بعید است که همچنان جان سالم به در برده و در قدرت بماند. رهبران اروپایی باید برای این احتمال آماده شوند و به دنبال جانشینی باشند که بتوانند با او کار کنند. البته در درجه اول، آنها باید تلاش های خود را برای کمک به پیروزی اوکراین افزایش دهند.