//
کد خبر: 383909

قتل هولناک دختر جوان برای پایان دادن به رابطه پنهانی

مردی که به اتهام قتل دختری جوان بازداشت شده، مدعی است مقتول را برای پایان دادن به ارتباط پنهانی‌شان به کام مرگ کشانده است.

اوایل دی‌ماه امسال مرد جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی خواهر ۳۰ ساله‌اش خبر داد.

وی گفت: «خواهرم پروین امروز برای خرید از خانه بیرون رفت و ساعتی بعد با من تماس گرفت و گفت با یکی از دوستانش قرار ملاقات دارد و عصر به خانه برمی‌گردد. من و خانواده‌ام تا عصر با او تماسی نداشتیم، اما وقتی به خانه نیامد با تلفن همراهش تماس گرفتم، ولی جواب نداد و ساعتی بعد هم تلفنش خاموش شد. سپس با دوستانش تماس گرفتیم، اما هیچ کدام از آن‌ها او را ندیده و قراری هم نگذاشته بودند. ما حتی به مراکز درمانی هم مراجعه کردیم و هیچ ردی از خواهرم پیدا نکردیم و الان احتمال می‌دهیم برایش اتفاق بدی رخ داده باشد و درخواست کمک داریم.»

با شکایت مرد جوان، پرونده به دستور قاضی محمدتقی شعبانی، بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیم زبده‌ای از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

مأموران پلیس در بررسی‌های تخصصی دریافتند دختر گمشده روز حادثه تلفنی و پیامکی با مردی به نام کامبیز قرار ملاقات داشته است. سپس مأموران به ردیابی تلفن همراه پرداختند و در جریان آن چند مرد جوان را بازداشت کردند، اما تحقیقات از افراد مظنون نشان داد هیچ یک از آن‌ها کامبیز نیستند و شماره تلفن همراه مورد نظر هم در اختیار هیچ یک از آن‌ها نبوده است. در‌حالی‌که بررسی‌ها حکایت از آن داشت شماره تلفن همراه سرقتی است، مأموران در بررسی‌های تخصصی متوجه شدند کامبیز یکی از بستگان نزدیک پروین است. همچنین مشخص شد کامبیز که متأهل است و فرزند دارد از مدتی قبل به صورت پنهانی با پروین ارتباط تلفنی و پیامکی داشته و روز حادثه هم پروین با او دیده شده است.

بدین ترتیب کامبیز تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه چند روز قبل مأموران، او را داخل خودروی پیکان وانتش در یکی از خیابان‌های جنوبی تهران شناسایی و دستگیر کردند. متهم در بازجویی‌های ابتدایی جرم خود را انکار کرد و مدعی شد از سرنوشت پروین بی‌خبر است. او در‌حالی‌که با تناقض‌گویی‌ها قصد داشت مأموران پلیس را فریب دهد، سرانجام صبح دیروز مقابل پرسش‌های فنی قاضی محمدتقی شعبانی لب به اعتراف گشود.

 کشف جسد

متهم ادعا کرد از مدتی قبل با پروین رابطه دوستانه داشته، اما وقتی پیشنهاد جدایی داده پروین عصبانی شده و تصمیم گرفته به زندگی‌اش پایان دهد و او هم به دختر جوان کمک کرده تا زودتر به کام مرگ برود. متهم در ادامه، آدرس محل دفن دختر جوان را در گودالی اطراف بیابان‌های تهران به مأموران داد. وقتی مأموران به آدرس داده شده رفتند، دریافتند ۲۰ روز قبل پلیس جسد سوخته دختر جوانی را در همین مکان کشف و برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل کرده است. همزمان با ادامه تحقیقات برای برملا شدن زوایای پنهان این حادثه، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

گفت‌وگو با متهم

*کامبیز چطور با پروین آشنا شدی؟

پروین از بستگان دور ما بود و از قبل یکدیگر را می‌شناختیم، اما مدتی قبل او از من خواست برایش کار پیدا کنم. البته در یک میهمانی من برای اینکه فخرفروشی کنم، ادعا کردم با افراد مهمی در ارتباط هستم و او هم فکر کرد من واقعاً می‌توانم برایش کار پیدا کنم. به همین دلیل پروین با من ارتباط تلفنی و پیامکی داشت و کم‌کم ارتباط ما بیشتر شد و از موضوع پیدا کردن کار فراتر رفت و به هم علاقه پیدا کردیم. ارتباط ما روز به روز بیشتر شد، به‌طوری‌که پروین می‌گفت دلباخته و عاشق من شده است و بدون من نمی‌تواند زندگی کند.

*چرا او به قتل رساندی؟

او خودش دوست داشت بمیرد و از من خواست کمکش کنم و من هم کمکش کردم تا زودتر به زندگی‌اش پایان دهد.

*چرا دوست داشت بمیرد؟

واقعیتش من از دوستی با او پشیمان شده بودم، چون زن و بچه داشتم و اگر همسرم متوجه می‌شد طلاق می‌گرفت و من و بچه‌ام را تنها می‌گذاشت و زندگی‌ام خراب می‌شد، به همین خاطر تصمیم گرفتم رابطه دوستانه‌ام را با پروین قطع کنم. من چند باری به او گفته بودم رابطه ما تمام شده است و مرا فراموش کند، اما اصرار داشت با من ازدواج کند. روز حادثه قرار شد با هم در همین خصوص صحبت کنیم. وقتی سوار خودرویم شد به طرف بیرون از شهر حرکت کردم و به او گفتم من زن و بچه دارم و برای حفظ آبرویم نمی‌خواهم با او ارتباط داشته باشم. پروین خیلی ناراحت شد و گفت عاشق من است و نمی‌تواند مرا فراموش کند و زندگی بدون من برای او مساوی با مرگ است. هر چقدر با او صحبت کردم، فایده‌ای نداشت و وقتی فهمید تصمیم خودم را گرفته‌ام روسری‌اش را به دور گردنش انداخت و گره زد و گفت می‌خواهم خودم را خفه کنم. او از من خواست به او کمک کنم و من هم گره روسری را همراه خودش محکم کشیدم تا اینکه فوت کرد.

*بعد چه شد؟

وقتی نبضش را گرفتم، متوجه شدم که فوت کرده، سپس جسد را داخل گونی گذاشتم و به قسمت بار وانتم منتقل کردم. خیلی ترسیده بودم و ساعتی همراه با جسد در اطراف تهران دور می‌زدم و نمی‌دانستم چه کار کنم تا اینکه در بیابان‌های اطراف چشمم به گودالی افتاد. خودرو را نگه داشتم و جسد را داخل گودال انداختم و به تهران برگشتم.

*چرا جسد را سوزاندی؟

من جسد را نسوزاندم، وقتی جسد را رها کردم و برگشتم در میانه راه پشیمان شدم و تصمیم گرفتم جسد را دوباره بردارم و در نزدیکی خانه‌شان رها کنم تا خانواده‌اش جسد را پیدا و دفن کنند، اما وقتی برگشتم دیدم چند پسر زباله‌گرد جسد را آتش زده‌اند.