فکرش هم نمیکردم شوهرم اینقدر راحت دل به مژگان بدهد/ مژگان دوستم بود ولی به من نارو زد و ...
شک به همسرم کردم و یک تصمیم گرفتم که همان خانه ام را ویران کرد.
زن جوان از اشتباه بزرگی که مرتکب شده بود و به خاطر همین اشتباه زندگیش را نابود کرده بود سخن گفت، اشتباهی که به قیمت از دست رفتن زندگیش شد و جدایی او و همسرش را رقم زد تا شوهرش با دوستش ازدواج کند.
زن جوان در رابطه با این موضوع گفت: چند وقتی بود که به پوریا شک کرده بودم ،پیش چندتا فال گیر فال گرفتم همه میگفتند که پوریا داره بهت خیانت میکنه و همین موضوع باعث می شد بیشتر حساس بشم تا اینکه با مشورت نازی و مهوش تصمیم گرفتم یکی از دوستان دورم را که پوریا تا حالا ندیده سراغش بفرستم تا امتحانش کنم.
مرجان را بعنوان مشتری به بوتیک پوریا فرستادم، اما نتیجه خاصی نگرفتم و بر اساس آنچه مرجان می گفت: پوریا به اون محل نداده است.
با توجه به اینکه مرجان دختری زیبا و خوش اندام بود و پوریا تحویلش نگرفته بود تو دلم خوشحال بودم و امیدوار شدم و تا حدودی افکار سیاهی که تو ذهنم بود خارج شد .
چند ماه از این موضوع گذشت که اتفاقی به گوشی پوریا دست پیدا کردم و چت های عاشقانه پوریا رو با یه دختر دیدم .دنیا دور سرم چرخید،شماره را برداشتم و تصمیم گرفتیم نازی به اون دختر زنگ بزنه و تهدیدش کنه اما وقتی نازی داشت شماره می گرفت با کمال تعجب دیدیم اون شماره شماره مرجان است .
سراغ مرجان رفتم و دعوای بدی باهاش کردم اما وقتی مرجان لب باز کرد و داستان دوستی اش با پوریا را تعریف کرد دیگه نتونستم تحمل کنم .
پوریا مرجان را صیغه کرده بود و بعد از این ماجرا دعوای بدی بین من و پوریا رخ داد و دعوا به خانواده ها کشید و نهایتا پوریا من رو طلاق داد و با مرجان ازدواج کرد .