دوستم رو فرستادم شوهرم را امتحان کنم با خودش رو هم ریخت/ مرجان نامردی کرد و زندگیم تباه شد!
آمدم شوهرم را که بهش شک کرده بودم امتحان کنم که خودم را بیچاره کردم و او با دوستم ریخت رو هم.
چند وقتی بود که به پوریا شک کرده بودم ،پیش چندتا فال گیر فال گرفتم همه می گفتند که پوریا داره بهت خیانت می کنه و همین موضوع باعث می شد بیشتر حساس بشم تا اینکه با مشورت نازی و مهوش تصمیم گرفتم یکی از دوستان دورم را که پوریا تا حالا ندیده سراغش بفرستم تا امتحانش کنم.
مرجان را بعنوان مشتری به بوتیک پوریا فرستادم ،اما نتیجه خاصی نگرفتم و بر اساس آنچه مرجان می گفت : پوریا به اون محل نداده .
با توجه به اینکه مرجان دختری زیبا و خوش اندام بود و پوریا تحویلش نگرفته بود تو دلم خوشحال بودم و امیدوار شدم و تا حدودی افکار سیاهی که تو ذهنم بود خارج شد .
چند ماه از این موضوع گذشت که اتفاقی به گوشی پوریا دست پیدا کردم و چت های عاشقانه پوریا رو با یه دختر دیدم .دنیا دور سرم چرخید،شماره را برداشتم و تصمیم گرفتیم نازی به اون دختر زنگ بزنه و تهدیدش کنه اما وقتی نازی داشت شماره می گرفت با کمال تعجب دیدیم اون شماره شماره مرجان است .
سراغ مرجان رفتم و دعوای بدی باهاش کردم اما وقتی مرجان لب باز کرد و داستان دوستی اش با پوریا را تعریف کرد دیگه نتونستم تحمل کنم .
پوریا مرجان را صیغه کرده بود و بعد از این ماجرا دعوای بدی بین من و پوریا رخ داد و دعوا به خانواده ها کشید و نهایتا پوریا من رو طلاق داد و با مرجان ازدواج کرد .