ادامه زندگی با شوهرم ممکن نیست/ او تولد مرا فراموش کرده است+نظرات کارشناس
طلاق به خاطر فراموشکردن تولد همسر هوای بهاری و صدای گنجشکها فضای دادگاه خانواده را زیبا کرده بود. وارد مجتمع که شدم، موج جمعیت و صدای گریه و فریاد از هر سمتی به گوش میرسید. همه در حال گفتوگو و صحبت بودند؛ بلکه مشکلشان را بتوانند حل کنند.
امیرحسین صفدری، کارشناس حوزه خانواده در روزنامه شرق نوشت: هوای بهاری و صدای گنجشکها فضای دادگاه خانواده را زیبا کرده بود. وارد مجتمع که شدم، موج جمعیت و صدای گریه و فریاد از هر سمتی به گوش میرسید. همه در حال گفتوگو و صحبت بودند؛ بلکه مشکلشان را بتوانند حل کنند.
نزدیک آسانسور یک پسر تقریبا ۲۲ساله با تهریش و کاپشن آبی داشت با دختر جوانی که تقریبا ۲۰ساله بود، صحبت میکرد تا سوار آسانسور نشود و برگردند به خانهشان؛ اما دختر جوان گوشش بدهکار نبود، گویی اصلا نمیشنید که همسرش چگونه از او خواهش میکند. سوار بر آسانسور شدیم و طبقه سوم را انتخاب کردیم. در آسانسور دختر جوان رو کرد به من و گفت آقا این شعبه کجاست؟ برگه ابلاغیه را گرفتم، شعبه مدنظر شعبه ۲۸ بود و وقت رسیدگی ساعت ۱۰ صبح تعیین شده بود. تا به طبقه سوم برسیم، علت دادخواست طلاق دختر جوان را سؤال کردم. او گفت این آقا شایان، توجهی به من و زندگی ما ندارد. بهتر است طلاق بگیرم خودم را راحت کنم. شایان سریع پاسخ داد، نه اینطور نیست آقا، مهرسا خودش تعهدی به زندگی ندارد. در همین حالت درِ آسانسور باز شد و وارد طبقه سوم شدیم. به سمت شعبه ۲۸ رفتیم و پس از ورود به شعبه، مدیر دفتر قاضی برگه ابلاغیه را گرفت و ما وارد اتاق قاضی شدیم.
قاضی که موهای جوگندمی داشت و پلیور دوندون ساده کرمی به تن در حال مطالعه پرونده بود، پس از چند دقیقه از جا بلند شد و پرده را کنار زد و نوری وارد اتاق شد. قاضی باتجربه عینک گرد خود را از روی صورت برداشت و گفت: عزیزانِ من حیف این هوای خوب نیست که به جای قدمزدن و لذتبردن از این هوا اینجا نشستهاید. مهرسا سریع پاسخ داد آقای قاضی کی دوست نداره تو این هوا قدم بزنه، منتها این آقا بیفکر هست. این آقا اصلا براش مهم نیست این چیزا. فقط بلده بگه یادم رفت، فراموش کردم. اصلا مگه چی شده همینا تنها همین چند جمله را بلد است و آخر سر هم میگوید چیز مهمی نیست، تو بزرگش میکنی و این مسائل کوچیک است.
قاضی رو به شایان کرد و گفت پسرم همسرت چی میگه. اصلا مشکل اصلی شما چیه که خانمت دادخواست طلاق داده. من که از متن دادخواست طلاق شما چیزی نفهمیدم؛ یعنی فراموشکردن تولد شما باعث شده که دخترم، شما دادخواست طلاق بدی؟؟!!
شایان کمی آب خورد و گفت خدا خیرت بده جناب قاضی. این خانم لقمهای بود که خواهرم برای من گرفت. مهرسا دوست خواهرم بود و در یک کتابفروشی کار میکرد. من چند دفعهای او را با خواهرم دیده بودم، واسه همین چند وقت پیش چند تا کتاب لازم داشتم و از خواهرم خواستم که بهش بگه اگر داره این کتابها رو من برم ازش بگیرم. کتابگرفتن همانا و عاشقشدن در یک نگاه همانا. چند باری به کتابفروشی رفتم و به بهانههای مختلف با هم حرف زدیم و بیرون رفتیم تا اینکه دیدم دختر خوبی است. اهل کتاب و مهربان است؛ اما فریب خوردم. فکر میکردم به کتابهایی که میخواند و جملههای عمیقی که میگوید عمل میکند؛ اما همهش تظاهر بود و بس. بالاخره من اونجا تو کتابفروشی بعد یک ماه دوستی ازش خواستگاری کردم و اونم قبول کرد. به خاطر اختلافنظرهای خانوادهها ما عقد کردیم و چند هفته بعد رفتیم خانه خودمان و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. کلا آقای قاضی از اول آشنایی ما تا امروز پنج ماه نمیشود که این خانم بالاخره چهره واقعی خودش را نشان داد. تو این مدت واسه چه چیزایی که منو خرد نکرد. واسه چه مسائل سادهای که دیگران رو تو سر من نزد، غرور منو نابود کرد. واقعا خسته شدم تا امروز فقط کوتاه اومدم و گذشت کردم.
مهرسا سریعا پاسخ داد خب پنج ماه نشود چه ربطی دارد. اتفاقا تو هنوز چند ماه از زندگی ما نگذشته اینطور بیفکر و بیاهمیتی به من. وای به حال اینکه سالها بگذرد. خجالت نمیکشی از این ننه من غریبمبازیهااا. واقعا متأسفم برات، مرد باش. حداقل حقیقت رو بگو. آقای قاضی خودش دیده که دوستای من چه تولدهایی برای همسرانشون میگیرند. ناسلامتی من همسرت هستم. تو تولد منو یادت رفته، به من بیمحلی کردی. من برات مهم نبودم که تولدم یادت رفته. بعدش تو توقع داری من این مسئله به این مهمی رو فراموش کنم و بگم عیبی نداره. نخیرم آقا من از اون دخترای پخمه نیستم که این چیزا براش مهم نباشه. اتفاقا اینا خیلی هم برای من مهمه. کاش یک کمی از دوستام یاد میگرفتی. تو این مدتی که ما با هم هستیم خودت خوبه دیدی که دوستای من شوهراشون چه کارهایی که براشون نمیکنن. اون وقت تو هیچی به هیچی. آقای قاضی لطفا حکم طلاق ما رو صادر کنید، من دیگه نمیخوام با این آدم بیفکر زندگی کنم.
چند دقیقهای سکوت بر جلسه حاکم شد. پس از چند دقیقه شایان از جایش برخاست و نگاهی به حلقه درون دستش کرد و گفت آقای قاضی من خیلی تلاش کردم که این زندگی رو حفظ کنم، خیلی سکوت کردم و حرف نزدم، خیلی چشمامو بستم و چیزی ندیدم به خاطر اینکه این زندگی رو دوست داشتم و مهرسا رو هم تا همین امروز با تمام وجودم دوست داشتم؛ اما الان میبینم اشتباه میکردم. این ازدواج از اولش هم درست نبود. من باید بیشتر فکر میکردم، فریب ظاهر این خانم رو خوردم و الان میگم اشتباه کردم. منم دیگه اصراری برای ادامه این زندگی ندارم. بهتره که از هم جدا بشیم و به فکر آینده باشیم. شایان حلقه درون دستش را درآورد و گذاشت روی میز قاضی و بدون معطلی اتاق قاضی را ترک کرد و هرچه قاضی صدایش زد، برنگشت. مهرسا هم زیر لب میگفت بهتر که رفت آقای قاضی. دیدید چهره واقعی این آدم رو. به من میگه این مسائل مهم نیست، حالا وقتی مهریهمو ازش گرفتم، میفهمه چه اشتباه بزرگی کرده که تولد منو یادش رفته.
قاضی پرونده بعد از این حرفها با آهی افسوسوار گفت به این زودی حکم طلاق رو صادر نمیکنم. ابتدا باید برید کلاسهای مشاوره، اگر مشکلتان حل نشد، آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم. فعلا بیا دخترم این صورتجلسه را امضا کن و اینو هم بدون، این مسائل کوچیک اونقدر هم که تو فکر میکنی بزرگ نیست و زندگی معنای دیگری دارد.
نگاه کارشناسی
متأسفانه عدم شناخت کافی، عدم آشنایی صحیح، عدم درک متقابل، مقایسهکردن، سن کم و عدم ازخودگذشتگی ازجمله عوامل مهم و اصلی جدایی این زوج جوان و دیگر زوجهای جوان در اوایل زندگی مشترکشان است.
در این پرونده بهخوبی مشاهده میکنید که مهرسا بهشدت درگیر حاشیه و مقایسهکردن زندگی خودش با دیگران است که این مسئله یک کار بسیار سمی و کشنده برای زندگی مشترک اوست. زوجهای جوان باید بدانند که هرگز نباید زندگی خود را با زندگی دیگران، چه دوستان چه خانواده خودشان، مقایسه کنند.
مسئله بعدی در این پرونده این است که شایان باید در انتخاب همسر دقت بیشتری میکرد و در مدت آشنایی راجع به موضوعات مهمتری حرف میزد و به نتیجه مناسبتری میرسید، بعد ازدواج میکرد. انتخاب هیجانی و از روی احساسات سبب شده او چهره واقعی مهرسا را نبیند و همین مسئله باعث شده بعد از ازدواج مسائل مهم قبل از ازدواج را ببیند.
سن کم این زوج جوان باعث شده آنها درک خوبی از ماهیت زندگی مشترک نداشته باشند و همین مسئله سبب شده آنها نتوانند مشکلاتشان را بهدرستی شناسایی کنند و برای حل آنها تلاش کنند. با این حال اگر این زوج جوان تلاش کنند حاشیههای زندگی خود را حذف کنند و با نگاه عمیقتری به زندگی خود دقت کنند، قطعا مشکلاتشان حل میشود و میتوانند زندگی خوبی داشته باشند.