از بازیگری در تهران تا فروشندگی در کیش! | عکس
چند روز پیش و در اصفهان جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان برپا شد و یکی از مهمانان ویژه اختتامیه این رویداد رضا فیاضی بود، آن هم درست در روز تولدش و همین بهانه ای شد تا خبرنگار ما گپ و گفتی با او داشته باشد.
آقای فیاضی ۶۴ سالگی تان مبارک…
خوب است که باز شما یادتان بود، اینجا که متاسفانه کسی یادش نبود، خیلی بد است که روز تولد آدم در حالی که در جمع سینمایی ها هستی، صنف لباس فروش ها، بانک ها، همراه اول، گالری اتومبیل فلان و بهمان و … تماس بگیرند و تولدت را تبریک بگویند و هدیه بفرستند اما در جایی که همکارانت هستند فراموش شوی، من از «هادی و هدی» بگیریم تا «دنیای شیرین» و «قصه های تا به تا و زی زی گوگو» و … برای کودکان کار کرده ام و هنوز هم عاشق بچه ها هستم و تا آخرین لحظه هم برنامه سازی و کار برای کودکان را رها نکرده و نمی کنم.
رضا فیاضی
شما خودتان نوه دارید؟
بله دو تا نوه دارم و یکی هم در راه است.
این که می گویند نوه شیرین تر از بچه است، حرف درستی است؟
نوه واقعا شیرینی خاص خودش را دارد و من با نوه هایم هنوز هم همان حس خوب و صادقانه و بی آلایش دنیای کودکی را تجربه می کنم.
چند وقت است که در تهران و به طور کلی فضای هنری کمتر حضور دارید، دلیل خاصی دارد؟
من چند وقتی است که دیگر تهران زندگی نمی کنم و آمده ام جزیره کیش و به دور از آلودگی ها و ترافیک و … روز و شب را می گذرانم و با وجود برخی مسائل و مشکلات و تنگناها ولی در مجموع راضی هستم.
از زندگی بدون آلودگی و ترافیک راضی هستید یا این که از فضای هنری دور شده اید؟
اتفاقا اصلا دور نشده ام، همین جا کلاس های هنری و کارگاه های مختلف دارم و حدود ۸۰ هنرجو هم در این فضا حضور دارند و تئاتر کودک و نوجوان کار می کنیم، از طرفی یک حرفه تازه را هم به زودی تجربه می کنم.
چه حرفه ای؟
در جزیره یک کتابفروشی راه انداخته ام
خودتان؟
بله البته هنوز افتتاح نشده است، کتاب ها را سفارش داده ام و آماده است ولی کارهای دکور مغازه نهایی نشده و فکر می کنم نهایت تا یک ماه دیگر گشایش یابد.
به خاطر دارم این اواخر در حوزه نویسندگی و داستان نویسی هم خیلی جدی فعالیت کردید؛ البته شما از دیرباز به عنوان نویسنده مجموعه تلویزیونی مطرح بودید ولی داستان نویس و شاعر خیر.
خب این تغییر فضا گاهی لازم است، من چند وقت پیش یک رمان بزرگسال با انتشارات مروارید داشتم به نام «مردی با لاک قرمز» و پس از آن هم دو کتاب دیگر به نام های «قصههای ملی» و رمان «پرسه در پاریس» را نوشتم و الان هم یک کتاب دیگر در دست دارم.
کلا کار تصویر را کنار گذاشتید؟
کلا که نه، یک فیلم به نام «کار کثیف» با آقای خسرو معصومی کار کردم که الان در حال تدوین است و بخشی از آن هم در ترکیه فیلمبرداری می شود و یک فیلم خیلی دوست داشتنی داشتم به نام «نرگس مست» که در جشنواره فیلم فجر هم به آن بی مهری شد.
در تلویزیون هم بعد از «معمای شاه» پیشنهادهایی بود اما خیلی چنگی به دل نزد، مشکلات بودجه هم که همه جا هست در همین جزیره کیش و صدا و سیمای اینجا هم بحث شد ولی خب وقتی تهران پول نیست اینجا هم نیست.
برگردیم به تولد و زادگاه تان، آخرین بار کی اهواز رفتید؟
من معمولا اهواز زیاد می روم، عیدها که همیشه خوزستانم و از نظر کار و فعالیت هنری هم هر وقت هر گروه و انجمن و نهادی چه دولتی چه دانشجویی چه صدا و سیما و … از اهواز من را دعوت کرده اند ، نه نگفتم، مگر آدم می تواند به همشهریانش بگوید نه!
خود شما از آلودگی و همهمه تهران به جزیره کیش رفته اید، همشهریان تان هم در خوزستان از نظر شرایط آب و هوایی وضعیت مناسبی ندارند.
اول این را بگویم همین کیش هم الان تشریف بیاورید از نظر گرما و شرجی بالای آن برای خودش جهنمی است اما این را بگویم که کلا مهاجرت خیلی تلخ است، خیلی سنگین و دشوار است، آرزو می کنم هیچ کس مجبور نشود از محل زندگی اش مهاجرت کند، الان متاسفانه بسیاری از اقوام و آشنایان و همشهریان من مجبور به ترک شهرشان شده اند و مهاجرت می کنند به دلیل وضعیت دشوار زندگی در خوزستان و این تاسف زمانی دوچندان می شود که بدانیم همین مردم یک بار در دهه شصت شرایط دشوار جنگ و جنگزدگی و مهاجرت را تجربه کرده اند و حالا دوباره مجبورند به دلایلی که ریشه در ضعف مدیریت عمرانی و اجتماعی و شهری دارد خانه و کاشانه شان را رها کنند و یا در یک شرایط سخت همچنان زندگی کنند. امیدوارم واقعا این شرایط با تدبیر حل شود و زندگی مردم خوزستان در این شرایط سخت تغییر کند.