سارق مسلح: لیست اموال مالباختگان را می نوشتم تا بعداً پس بدهم
دو پسر جوان که به سرقتهای مسلحانه به عنوان قرض نگاه میکردند در آخرین سرقت دستگیر شدند.
طراح نقشه سرقت مسلحانه پسری ۲۸ ساله و شاگرد نانوایی است که در ادامه مصاحبه با او را میخوانید:
آیا سابقه دار هستی؟
نه سابقهدار نیستیم،نه من و نه دوستم. اولین بار بود که خلاف میکردیم.
تو شاگرد نانوایی بودی، چه چیز باعث شد به فکر سرقت بیفتی؟
در نانوایی کار میکردم، سرقت مسلحانه را من به دوستم پیشنهاد دادم. چون در نانوایی کار میکردم دیدم درآمد نانوایی چقدر خوب است. دوست داشتم زندگی خوب داشته باشم و در کل بلند پرواز بودم. حتی میخواستم به فقرا کمک کنم تا آنها هم زندگی راحتی داشته باشند. اما خودم کارگر نانوایی بودم و هیچ پولی برای سرمایه اولیه و خرید دستگاه پخت نان نداشتم. بعد از اینکه به این موضوعات فکر کردم تصمیم به سرقت گرفتم.
دوستت هم راحت پذیرفت که با تو همراه شود؟
نه، وقتی تصمیمم را به دوستم گفتم قبول نکرد.
پس چه شد که قبول کرد؟
چند بار به او گفتم و حتی برایش ریسک سرقت را خوب توضیح دادم. وقتی فهمید من میخواهم با نقشه درست این کار را بکنم و دستگاه نانوایی بخرم و نانوایی راه بیندازم و بعد حق مالباختهها را بدهم تا دینی به گردمان نماند قبول کرد.
چطور نقشه را عملی کردید؟
به صورتمان ماسک زدیم و به مناطق شمال تهران رفتیم. سه یا چهار مورد سرقت انجام دادیم. سرقت را از اول برای خیابان بالای شهر و خانه ویلایی طراحی کرده بودیم. از دیوار میپریدیم داخل خانه مالباخته ها و با اسلحه تهدید میکردیم، بعد هم دست و پاشان را میبستیم و اموال قیمتی سرقت را سرقت میکردیم.
چطور میخواستید پول مالباختهها را پس بدهید؟
هر سرقتی که میرفتیم شماره تلفن و آدرس را مینوشتم و حتی به آنها میگفتم نترسید، من یک برنامه دارم که نیاز به پول دارد و به زودی پولشان را پس میدهم. حتی نشان میدادم که از اموال، پول و دلار و سکههایی که از آنها گرفتهایم لیست نوشتهام. بعد هم به آنها میگفتم شماره و آدرس شما را دارم و موقعی که بخواهم پولتان را پس بدهم با شما تماس میگیرم.
آیا واقعا میخواستی پولشان را پس بدهی؟
بله، همین تصمیم را داشتم، برگرداندن پول پس از اجاره جا و خرید دستگاه برای نانوایی. من در نانوایی کار میکردم و میدیدم که درآمد خوبی دارد. حتی میخواستم طلا و پول یا هر چیزی دیگری را که برداشتهایم را به قیمت روز برای مالباختگان بفرستم.
چه شد که دستگیر شدید؟
بدشانسی آوردیم، در آخرین سرقت بعد از آنکه از خانه بیرون آمدیم و داشتیم سوار موتور میشدیم ماموران گشت پلیس از راه رسیدند، به ما مشکوک شدند و کیف ما را دیدند و بازرسی کردند. از ما پرسیدند این پول و طلاها چیست ما گفتیم مال خودمان است، اما ماموران میخواستند ما را به کلانتری ببرند تا مطمین شوند. برای همین فرار کردیم و تعقیب و گریز شروع شد که در یکی از کوچهها زمین خوردیم و دستگر شدیم. ما نمیخواستیم حق کسی را بخوریم حتی با اینکه آنهایی که ازشان سرقت میکردیم پولدار بودند باز هم میخواستیم بعدا پولشان را به قیمت روز پس بدهیم.