//
کد خبر: 41181

او نابغه نبود، نابغه ماییم

روزنامه گیلان امروز در شماره یکشنبه 25 تیرماه، مطلبی در قسمت یادداشت سردبیر با عنوان او نابغه نبود، نابغه ماییم به قلم مجتبی پورمحسن، به بهانه مرگ مریم میرزاخانی و در ارتباط با لزوم بهره گیری از ظرفیت های انسانی در داخل کشور منتشر کرده است.

از همان نخستین لحظاتی که خبر مرگ مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی مقیم آمریکا منتشر شد، تمام خبرگزاری ها و سایت های خبری، تمام تلاش شان را کردند که با کلیدواژه های نابغه، مریم میرزاخانی و احتمالاً غربت تیترهای زیبایی درباره او بزنند، حق هم دارند. کارشان همین است، کارمان همین است. کار بدی هم نیست؛ در تمام دنیا رسم است، رسم بدی هم نیست. اما این تنها کاری نیست که آن ها می کنند. آن ها برای نابغه هایشان خیلی کارهای دیگر هم انجام می دهند که نوابغ ما حتی خوابش را هم نمی توانند ببینند. کاری که آن ها می کنند، خارج از عرف نیست. تقریباً در تمام کشورهای توسعه یافته و حتی در حال توسعه دنیا نیز هر کاری از دستشان بربیاید، برای نوابغ شان می کنند.

کالج تخصصی معتبر تاسیس می کنند و نوابغ کشورهای دیگر را می کشانند به سرزمین خودشان تا نوابغ خودی بتوانند از فرصت ایجاد شده ، بهره ببرند و لایه های جدیدی از نبوغ شان به فعل تبدیل شود. امکانات رفاهی برای او و خانواده اش مهیا می کنند تا مثلاً دغدغه کرایه خانه باعث نشود آنقدر در دانشگاه واحد بگیرد که دیگر تمام وقتش صرف تدریس شود و وقت هم نداشته باشد اطلاعاتش را به روز کند، مکاشفه و دستاوردهای تازه پیشکش!

حتماً آنقدر برای نوابغ شان آرامش فراهم می کنند تا بتواند سر فرصت فکر کند، فکر کند، و باز هم فکر کند؛ نه اینکه وقتش را به عنوان مهمان ویژه برای هر مراسم عروسی و عزا بگیرند تا فلان مدیر پزش را بدهد. آن ها خیلی کارهای دیگر می کنند برای نوابغ شان. مهم تر از همه اینکه نوابغ شان را کشف می کنند، باورشان می کنند!

ما چی؟ ما در یک زمینه هایی نابغه ای هستیم برای خودمان؛ حتی نابغه تر از مریم میرزاخانی که امروز جوانمرگ شد. هیچ کشوری در هیچ کجای دنیا آنقدر به نوابغ خود بی توجه نیست. این بی توجهی عمومی، نبوغی است که ما فقط از آن بهره برده ایم زیاد.

گناهش را صرفاً گردن حاکمیت و دولت نیندازیم، شاید تقصیر بیشتری متوجه دولت ها بوده باشد، اما سهم تک تک ما در این بی توجهی ها هم کم نیست، قطعا ما که وقتی یک نفر با مدرک دکترا سراغ مان می آید، کارش پیش ما گیر می افتد، توی رویش نه، پشت سرش می گوییم: فکر می کنه حالا یه مدرک گرفته کی هست! الان دو میلیون بده من، ده تا از این مدرکا می دم دستت!

البته که هیچ مدرک تحصیلی گواهی بر نبوغ نیست و ممکن است بدون مدرک هم کسی نبوغ داشته باشد. مدرک اگر نداشته باشد و بخورد به تورمان که رحم نمی کنیم و باز هم پشت سرش می گوییم مرتیکه یا زنیکه بی سواد! چهار کلاس سواد نداره، فکر می کنه نابغه است!

از چشم ما، همه ما آدم های معمولی هستیم، معمولی هم نه، زیر متوسط ! هیچکدام مان در چشم دیگری چیزی نیستیم، نبوغ؟ نبوغ مان کجا بود؟ ما فقط زمانی می پذیریم که یکی از ما نابغه است، یا می تواند نابغه باشد یا حتا ممکن است نابغه باشد که یک نفر از دیاری دیگر، تحویل مان بگیرد.

فکر می کنید روزی که مریم میرزاخانی در قاب آن عکس معروف با آیت الله هاشمی قرار گرفته بود، کدام مان حتا یک درصد به خودمان اجازه می دادیم که فکر کنیم او هم ممکن است نابغه باشد؟

ما نابغه ایم، خیلی هم نابغه ایم. ما، من و شما و دولت و همه نابغه ایم، نابغه در از دست دادن فرصت ها، نابغه در ندیدن همدیگر، نابغه در انکار نابغه ها. این همه استعداد را فقط ما داریم؛ چون نابغه ایم، نابغه!