مرور حوادث گذشته؛
صاحبخانهام مجرد است و بجای کرایه خانه خواستههای بیشرمانه دارد/ همسرم هم از او بی غیرتتر است
همسر بی غیرتم کار نمیکند و برای پرداخت کرایه خانه پیشنهادهای بیشرمانه ای به من می دهد.
بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و میخواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم.
بیشتر بخوانید:
آتش بازی یحیی در نقل و انتقالات ؛ زوج رویایی در خط حمله پرسپولیس
شوهرم در خانه دوربین کار گذاشته بود / 11 سال است مجازات می شوم و...رابطه شرم آور این مرد با همسر دوستش/بابک هم از دختر دوستش...
به شوهرم خیانت کردم و احساس گناه میکنم| عذاب وجدان بعد از خیانت...
قتل زن خائن در صحنه اعتراف شرم آور / شوهر قاتل در تهران بازداشت شد
زن جوان در ادامه گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و میخواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم.
در حالی که ۲۱ ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سالها قبل میشناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آنها نداشتیم و تحقیقی هم در این باره نکردیم چرا که به دلیل وضعیت جسمی پدرم خواستگار زیادی نداشتم. از سوی دیگر نیز «بهادر» هم مانند پدر من از نظر مالی بسیار ضعیف بود و نمیتوانست ضعف اقتصادی خانواده ام را بهانهای برای تحقیر من قرار بدهد.
در نهایت من و بهادر تنها ظرف چند روز و بدون برگزاری مراسمی ازدواج کردیم، ولی هنوز دو ماه بیشتر از آغاز دوران نامزدی مان نگذشته بود که من به طور ناخواسته باردار شدم به همین دلیل خانواده ام برای حفظ آبرویشان به تکاپو افتادند و پدرم مجبور شد با قرض و وام جهیزیهای برایم فراهم کند تا قبل از آن که اطرافیان و بستگانمان از این موضوع مطلع شوند زندگی مشترکمان را آغاز کنیم، اما باز هم بهادر بیکار بود و حتی نمیتوانست هزینه خورد و خوراک خودش را تامین کند.
به ناچار مادرشوهرم مبلغ یک میلیون تومان برای ما فراهم کرد تا بتوانیم خانهای رهن کنیم. با آن که نمیتوانستیم با این مبلغ و اجاره اندک منزلی را در حاشیه شهر پیدا کنیم، اما در نهایت اتاقی کلنگی را اجاره کردیم و بدین ترتیب زندگی مشترکمان آغاز شد، ولی باز هم همسرم که معتاد به مواد مخدر بود تا ظهر میخوابید و به دنبال کار نمیرفت.
یکی دو ماه اول من با هدیههایی که هنگام عقد گرفته بودم اجاره خانه را پرداختم، اما از آن به بعد صاحبخانه مدام برای گرفتن اجاره به در منزلمان میآمد، اما همسرم کرایه اش را نمیداد و حتی به او توهین میکرد! وقتی به بهادر اعتراض میکردم که سر کار برود و کرایه را بپردازد او با بی شرمی مقابلم ایستاد و گفت: صاحبخانه مردی مجرد است و تو میتوانی با کمی ناز و کرشمه کاری کنی که از خیر کرایه اش بگذرد! از شدت ناراحتی سرم درد گرفت مگر یک مرد چه قدر میتواند بی غیرت باشد که چنین حرفی بزند! او حتی پا را از حرف فراتر گذاشت و نه تنها جهیزیه ام را فروخت و صرف اعتیادش کرد بلکه میگوید اگر هزینه زندگی میخواهی باید اجازه بدهی تا نوزادمان را به مبلغ پنج میلیون تومان بفروشم و ...
وقتی نزد مادرشوهرم رفتم و گلایه کردم در پاسخم گفت: ناراحت نشو میتوانی در مکانهای شلوغ و چهارراهها گدایی کنی تا درآمدی برای خودت داشته باشی! به هر کسی نوزاد گرسنه ات را نشان بدهی مبلغ زیادی به تو کمک میکند. تازه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم همه خانواده همسرم نه تنها در شهر گدایی میکنند بلکه پدرشوهرم نیز به شیشه اعتیاد دارد و چیزی برایش مهم نیست.
این گونه بود که صاحبخانه وسایل مان را بیرون ریخت و من در حالی سربار خانواده ام شدم که پدرم نمیتواند هزینههای فرزندم را پرداخت کند. از سوی دیگر میترسم پسر ۱۸ ماهه ام را به پدرش واگذار کنم چرا که او هم در خانه پدرش زندگی میکند و احتمال دارد پسرم را بفروشد و ...