طلاق به خاطر ۲ سال عزاداری زن برای مادرش
عزاداری بیش از حد زن جوان برای مادرش باعث شد شوهر او درخواست جدایی بدهد.
عزاداری بیش از حد دنیا برای مادرش زندگی مشترک او را تحتتاثیر قرار داد. او که دو سال پس از مرگ مادرش همچنان عزادار بود و اجازه نمیداد شوهرش هم به زندگی عادی برگردد، در نهایت کارشان به دادگاه خانواده تهران کشیده شد.
مرد جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: من و دنیا ۱۳سال قبل ازدواج کردیم و یک پسر ۱۰ساله داریم. در این مدت مشکل و اختلاف خاصی نداشتیم. همه چیز از دو سال پیش شروع شد، زمانی که مادر دنیا فوت کرد. او بیش از حد به مادرش وابسته بود، طوری که وقتی مادرش فوت شد، دنیا هم افسردگی گرفت و حالش خیلی بد شد. من هم او را درک میکردم و همیشه در کنارش بودم. سعی کردم هر طور شده حالش را بهتر کنم. حتی او را پیش روانشناس و مشاور بردم. ولی هیچ راهکاری فایده نداشت. دنیا حاضر نبود برای بهتر شدن حالش تلاش کند. در این مدت همیشه افسرده بود. برای مادرش عزاداری میکرد و لباس سیاه میپوشید. تا مدتها او را درک میکردم. ولی بعد از گذشت یک سال، وقتی دیدم حال و روز دنیا مثل همان روزهای اول است، تحملش برایم سخت شد. ما یک فرزند داریم و دنیا باید به خاطر پسرمان هم که شده، کمی به زندگی عادی بر میگشت. ولی در این مدت ما اصلا حق نداشتیم جشن بگیریم. در خانهمان همیشه عزاداری و ماتم بود. بعد از گذشت یک سال حتی اجازه نداشتیم یک آهنگ شاد گوش دهیم یا مهمانی برگزار کنیم. هرکس به خانه ما میآمد با دیدن حال و روز دنیا، جرات نمیکرد حتی بخندد. امسال میخواستم برای پسرم جشن تولد بگیرم، ولی دنیا اجازه نداد و کلی جنجال بهپا کرد که چرا میخواهم در این شرایط جشن بگیرم. در صورتی که مدتها از مرگ مادرزنم گذشته بود. من خیلی سعی کردم او را درک کنم و در این مدت خیلی هوایش را داشتم اما دیگر از دست کارهایش خسته شدم و نمیخواهم در کنار این زن زندگی کنم. او باعث شده که پسرمان هم دچار افسردگی شود، بهطوری که دیگر تمایلی به شادی و مهمانی ندارد.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من به خاطر مرگ مادرم افسردهام و در بدترین شرایط زندگیام، شوهرم مرا درک نکرد. درست است که دو سال از مرگ مادرم گذشته ولی مگر دست خودم است. من از لحاظ روحی بههم ریختهام و حالم خوب نیست. نمیتوانم شرایط را بپذیرم. هر بار میخواهم شادی کنم، احساس عذاب وجدان به من دست میدهد. مادرم را خیلی زود از دست دادم و نمیتوانم به زندگی عادی برگردم. توقع داشتم حداقل شوهرم مرا درک کند اما او هم مرتب با من دعوا کرد و باعث شد حالم بدتر شود. بعد از آن هم خیلی راحت پیشنهاد جدایی را مطرح کرد. حالا که او نمیخواهد در کنار من زندگی کند، من هم نمیخواهم دیگر او را ببینم و درخواست جدایی دارم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
هر دو نفر برای حل مشکلات تلاش کنید
سارا شقاقی، روانشناس در اینخصوص میگوید: معمولا انتخاب همسر یکی از مهمترین مراحلی است که برای هر فرد در روند زندگیاش پیش میآید. این انتخاب با چالشهای بسیاری همراه است؛ چراکه میتواند همه مسائل زندگی را تحتتاثیر قرار دهد. انتخاب فردی که از لحاظ شخصیتی، مذهبی، فرهنگی و طبقاتی به ما شبیه بوده و همچنین از سلامت روانی برخوردار باشد، به تنهایی کار سختی است. امکان دارد با نادیده گرفتن این مسائل، زن و مرد وارد زندگی مشترک شوند و مشکلات متعددی را تجربه کنند. در اینگونه موارد کمک گرفتن از مشاوره خانواده به آنها در این زمینه کمک شایانی میکند. اختلالات روانی یکی از مواردی است که باید به آن توجه ویژهای شود. تشخیص اختلالات روانی برعهده روانشناس متخصص است. اگر زن یا مرد دچار اختلالات روحی شد، باید با یک متخصص مشورت کرد. چراکه ممکن است تمام زندگی تحتالشعاع قرار بگیرد و رابطه زن و مرد را خراب کند، چون حل مشکلات زندگی زناشویی یک مسأله مهم و حیاتی برای داشتن یک زندگی شاد و روابط سالم است. در برخی از موارد مشکلات زندگی مشترک که حل نشده باقی ماندهاند به عنوان یک دلیل اصلی برای طلاق شناخته میشود. مشکلات زندگی مشترک در صورتی قابل حل است که هر دو نفر بخواهند برای رفع آنها تلاش کنند. ازدواج و زندگی دو نفره نیاز به مراقبت و صرف وقت بسیاری دارد.