شبح پارکهای تهران؛ در کمین زنان مسن
شکارچی زنان مسن میگوید: این زنان معمولا بدون مقاومت موبایل و طلا را در اختیارت قرار میدهند. بعد هم راحت میشود از دستشان فرار کنی.
در پارکهای مختلف کمین میکرد تا زنان میانسال و سالمند را شناسایی کند. وقتی متوجه میشد زنان موبایل هوشمند یا طلا همراهشان است، در یک لحظه با چاقو حمله میکرد و تمام اموال آنها را سرقت میکرد. پسر جوان که به کابوس مادربزرگها در شرق تهران تبدیل شده بود، سرانجام از سوی پلیس دستگیر شد و به جرمش اعتراف کرد.
گفت و گوی جام جم با شبح پارکهای تهران را در ادامه بخوانید.
*خودت را معرفی کن؟
آرمین ۲۴ساله هستم.
*سابقه داری؟
یکبار به جرم سرقت و زورگیری به زندان افتادم و دو سالی حبس کشیدم.
*چقدر درس خواندی؟
تا دیپلم. آن هم به زور و با چند بار تجدیدی و درجا زدن. من بچه درسخوانی نبودم. عشق رفیق بودم و همه وقتم با رفقایم و گشتوگذار با آنها میگذشت.
*چه شد به سمت سرقت رفتی؟
یک روز بیکار در قهوهخانه نشسته بودم که به پیشنهاد دوستان تصمیم گرفتیم زورگیری و سرقت کنیم. با موتور در شهر چرخ میزدیم و سرقتها را انجام میدادیم اما یکی از اعضای باند لو رفت و ما هم دستگیر شدیم. همانجا بود که به فکرم رسید تنهایی سرقت کنم تا گرفتار ماموران نشوم.
*و بعد از آزادی از زندان دوباره سمت سرقت رفتی؟
یک ماه بعد از آزادی از زندان، دیدم باید سرقت کنم و بیمایه فتیر است. وقتی سرقت بروی دو تا مشکل داری؛ اول اینکه کسی به تو کار نمیدهد و اعتماد ندارد. دوم پول راحت بهت مزه میده و کار سخت برای ماهی حدود ۱۰میلیون تومان خسته و کلافهات میکند. خوب بتوانی دزدی کنی، این پول یکی دو روز سرقت است.
*چرا تصمیم به سرقت از زنان سالمند گرفتی؟
دردسرش کمتر است. خیلی زود نتیجه میگیری؛ معمولا بدون مقاومت موبایل و طلا را در اختیارت قرار میدهند. بعد هم راحت میشود از دستشان فرار کنی.
*دلت به حالشان نمیسوخت، نمیترسیدی سکته کنند و تو قاتل شوی؟
نه. چرا دلم بسوزد. هرکدام گوشیهایی داشتند که حداقل پنج میلیون تومان برای من پول بود. سرقت از آنها راحتتر و ریسکش کمتر بود. حواسم بود کاری نکنم که باعث وحشت و سکته آنها شود. ببین وقتی میروی برای سرقت فقط به این فکر میکنی که گرفتار نشوی و به خودت بیشتر از مالباخته فکر میکنی.
*از چند نفر سرقت کردی؟
از ۵۰ پیرزن و زن میانسال سرقت کردم.
*چطور سرقت میکردی؟
من سحرخیز بودم. اول صبح به پارکهای شرق تهران بهخصوص محله نبرد میرفتم. زاغ میزدم و با شناسایی زنان تنها، سراغشان میرفتم و با تهدید چاقو گوشی و طلاهایشان را سرقت میکردم.
*بعد سرقت چه میکردی؟
کار خاصی انجام نمیدادم. گوشی را به مالخرم میفروختم و پولش را میگرفتم.
*چقدر به جیب زدی؟
حدود ۲۴۰میلیون تومان در سه ماه در آوردم. الان یک دکتر بهسختی ماهی ۸۰میلیون تومان بتواند درامد داشته باشد اما من این درآمد را با دزدی داشتم. فکر کنم الان به من حق میدهید، چرا بعد از آزادی از زندان سراغ کار نرفتم و دزدی را انتخاب کردم.
*با پولهای سرقت چه کردی؟
خرج خوشگذرانی. زمانی که دزدی میکنی فکر میکنی خیلی حرفهای هستی و هیچوقت دستگیر نمیشوی. به همین خاطر پول بادآورده را به باد میدهی. به همین دلیل است که دزدان وقتی دستگیر میشوند، نمیتوانند رد مال کنند.
*معتادی؟
نه. هیچوقت سمت مصرف مواد نرفتم. معتاد شوی زندگیات را باختی.
*چگونه دستگیر شدی؟
۱۰روز قبل تو پارکی در محله نبرد مشغول زاغزنی بودم تا سوژه جدیدی را پیدا کنم. وقتی به سمت پیرزن رفتم و گوشیاش را به زور از او گرفتم، ماموران سر رسیدند و از پشت غافلگیرانه دستگیر شدم. وقتی دستبند به دستم خورد، فهمیدم ماموران خیلی وقت است که به عنوان شکارچی زنان سالخورده در تعقیبم هستند و در پارکها کمین گذاشتهاند.
*پشیمانی؟
نه. من بیکار و سابقهدار بودم و تنها راهی که میتوانستم پول دربیاورم همین راه بود.