//
کد خبر: 420891

حکایت

حکایت حکمت آموز پیرمرد کمر خمیده از مخزن الاسرار

با یک حکایت آموزنده و کوتاه از کتاب مخزن الاسرار نظامی گنجوی همراه ما باشید.

خواندن حکایت‌های قدیمی به انسانها درس اخلاق را بدون هیچ کلاسی آموزش می‌دهد. با داستان کوتاه آموزنده می‌توانیم با گفتار و کردار گذشتگان آشنا شویم. همراه ما باشید.

حکایت پیرمرد کمر خمیده 

نظامی گنجوی؛ مخزن الاسرار

 

پیرمردی با کمر خمیده بر زمین کج شده بود.عرق پیشانی اش با گل و آب به هم می ریخت و خشت می زد. گاهگاه کمر خود را به بالا می کشید تا خستگی بدر کند.

جوانی از آنجا می گذشت شگفت زده شد که با وجود کهن سالی خشت می زند، جلو رفت و گفت:

پیرمرد چرا اینقدر زحمت می کشی، باید در خانه بنشینی و دیگران زندگیت را تامین کنند، تو کار خود را کرده ای نوبت استراحت توست.

پیر مرد در حالی که کمر خمیده اش را راست می کرد سر بالا کرد و گفت:

دست بدین پیشه کشیدم که هست؛
تا نکشم پیش تو یک روز دست،

دست کش کس نیَم از بهر گنج،
دست کشی می خورم از دسترنج