داریوش فریبم داد و بیعفتم کرد/ پدرم بفهمد میکشتم!+جزییات
دختر جوان از سرگذشت شوم و بلایی که برسرش آمده است سخن گفت.
دختر ۱۷ ساله درباره سرگذشت خود گفت: من اولین فرزند خانواده هستم چراکه مادرم به دلایل پزشکی باردار نمی شد. او بعد از ۱۰سال نذر و نیاز و درمان های مختلف بالاخره صاحب فرزند شد و من به دنیا آمدم. به همین خاطر از ارزش و احترام ویژهای در خانواده و بین اقوام برخوردار بودم بهگونهای که هر آنچه اراده میکردم برایم فراهم میشد اما پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و مادرم نیز به بیماری دوقطبی مبتلا بود که هنوز هم تحت نظر روانپزشک است و دارو مصرف میکند.
بیشتر بخوانید:
از آن روز به بعد همسرم ارتباط من با خانواده ام را قطع کرد
جشن عروسی عزا تبدیل شد؛ بیش از ۴۵۰ نفر کشته یا زخمی شدند!+ویدئو
با وجود این، او برای تامین مخارج زندگی در خانههای مردم کارگری میکند ولی وضعیت روحی مناسبی ندارد. پدرم نیز به یکی از مراکز ترک اعتیاد مراجعه کرده است و هم اکنون داروهای ترک اعتیاد را مصرف می کند.
در این شرایط من که کودکی بازگوش و پرهیجان بودم، به محض آنکه فرصتی پیدا میکردم به داخل کوچه میرفتم و با کودکان دیگر بازی میکردم ولی مادرم که خودش سرکار میرفت اجازه نمی داد از خانه خارج شوم. به همین دلیل یک روز وقتی مرا در کوچه دید با چهرهای خشمگین و عصبانی دستم را گرفت و به طرز وحشتناکی با سیم و کابل کتکم زد. او حتی قصد داشت مرا خفه کند که پدرم با جیغ و فریادهایم متوجه ماجراشد و مرا از دست مادرم نجات داد. از همان زمان ذهنیت بدی از رفتارهای مادرم در ذهنم شکل گرفت و دیگر به هیچ وجه رابطه خوبی با او نداشتم ولی با همه این مشکلات، دختری درسخوان و زرنگ بودم و پدرم از من حمایت می کرد. با آن که تنها فرزند خانواده بودم و هیچ همبازی نداشتم ولی همواره با نمرات عالی به کلاس بالاتر میرفتم فقط به درس فارسی و ادبیات علاقه ای نداشتم و به سختی نمره قبولی میگرفتم.
در این میان تنها دختر پرحاشیه مدرسه بودم. به خاطر بیزاری از معلمان ادبیات، آنها را با ترفندها و شیوههای مختلف اذیت میکردم و نظم کلاس را به هم میریختم. بالاخره این شرارتها کاردستم داد و آن قدر تنبیه و تحقیر شدم که درنهایت درس و مدرسه را رها کردم و برای پرکردن اوقات فراغتم به سراغ دوستان جدیدی در پارک رفتم. عصر که مادرم به منازل مردم میرفت من هم اوقاتم را با دختران و پسران بزرگتر از خودم در پارکها و پاتوقهای خلافکاران میگذراندم. خیلی زود در همین پاتوقها به مصرف مشروبات الکلی روی آوردم و برای آنکه حمایت شوم با یکی از همین پاتوقنشینان رابطه برقرار کردم و به او علاقهمند شدم اما «داریوش» از این ابراز علاقهها سوءاستفاده کرد و با وعده دروغین و پوچ ازدواج، فریبم داد. بعد از این ماجرا بود که فهمیدم او با دختران دیگری هم ارتباط دارد. به همین دلیل با گریه و مشاجره از او جدا شدم و موضوع را برای مادرم بازگو کردم. این بود که با شکایت من و مادرم پروندهای در دادگاه تشکیل شد و مادرم به پیگیری این شکایت پرداخت، اما هنوز پدرم از این ماجرا چیزی نمیداند. به همین خاطر خیلی میترسم که اگر متوجه موضوع شود مرا زنده نخواهد گذاشت و …