//
کد خبر: 431847

5 امپراتور روم که در نبرد جان باختند

بسیاری از امپراطوران روم شهرت خود را در میدان نبرد حفظ کردند، اما همه آنها بدون آسیب از آنجا خارج نشدند. کشف کنید که کدام امپراتورها با شمشیر زندگی می کردند و می مردند.

علیرغم اینکه برخی از قدرتمندترین مردان جهان باستان هستند، گاهی اوقات توصیف آنچه که یک امپراتور روم دقیقاً انجام داده است دشوار است. در حالی که برخی به خاطر ظلم و ستمشان به یاد می‌آیند، برخی دیگر به خاطر فلسفه‌شان. با این وجود، انتظار پیوسته ای برای سرباز بودن امپراتور وجود داشت. از یک امپراتور انتظار می رفت که سربازان را کنترل کند، از مرزهای امپراتوری محافظت کند و دشمنان رم را شکست دهد. پیروز شدن به منزله دستیابی به شهرت ابدی بود. اما برای برخی در میدان نبرد شکوهی وجود نخواهد داشت، فقط مرگ…

 

تماس خطرناک: زندگی و مرگ به عنوان یک امپراتور روم

صحنه ای از آپوتئوز امپراتوری از پایه ستون آنتونینوس پیوس، از طریق موزه های واتیکان

در اول ماه مه 305 پس از میلاد، اتفاق خارق العاده ای رخ داد. امپراتور روم، دیوکلتیان ، که پس از 21 سال قدرت خسته شده بود، بازنشستگی خود را اعلام کرد. او دیگر در معرض دسیسه ها و خطرات حکومت امپراتوری قرار نمی گرفت. در عوض، او به دنبال فصل پایانی آرام‌تر بود. او با ترکیب شبانی با کاخ، به اقامتگاه‌های وسیع خود در Salonae (اسپلیت، کرواسی) بازنشسته شد تا کلم پرورش دهد! تصمیم دیوکلتیان به ویژه قابل توجه است زیرا او تنها امپراتور روم بود و خواهد ماند که داوطلبانه قدرت خود را کنار گذاشت.

در طول قرن ها، از آگوستوس در 27 قبل از میلاد تا رومولوس آگوستولوس در 476 پس از میلاد، امپراتور شدن به معنای داشتن شغل مادام العمر بود. مدت یا کوتاه بودن سلطنت آنها به مجموعه ای از عوامل مختلف بستگی داشت. برخی از امپراطوران از سلطنت های طولانی برخوردار بودند و مدت ها پس از مرگشان از آنها به نیکی یاد می شد. بسیاری از امپراتوران پس از مرگ خدایی شدند و به صف خدایان پیوستند و در سراسر امپراتوری پرستش شدند. اما، سیاست امپراتوری بازی خطرناکی بود. امپراتوران که قادر به حفظ توازن دقیق پذیرش که به قدرت آنها مشروعیت می بخشید، اغلب به پایان های خشن و خونین دست می یابند .

یک امپراتور روم: 41 پس از میلاد، توسط سر لارنس آلما تادما،1871، از طریق موزه هنر والترز

امپراتورها نیز با ایده های متفاوتی در مورد اینکه نقش آنها به عنوان قدرتمندترین مرد در دنیای باستان چه بوده است، به قدرت رسیدند. برخی، مانند هادریان ، به خاطر علایق فرهنگی و به عنوان سازندگان بزرگ به یادگار مانده بودند. با وجود این، هر امپراتوری نیاز به حفظ رابطه خوب با سربازان داشت. از آنجا که امپراتور فاقد مشروعیت واقعی بود، قدرت عملاً با نوک شمشیر حفظ شد. هر فرمانروای جدید پس از الحاق به سربازان، مبلغ هنگفتی یا کمک مالی به سربازان ارائه می‌کرد. تاسیتوس توصیه‌های موسیانوس به وسپاسیان را به طرز بدنامی ثبت می‌کند که " هر کسی که از او ترسیده شود به اندازه کافی نجیب است." برای امپراتور جدید ، اسنوبیسم سناتوری نگران کننده نخواهد بود - به شرطی که او لژیون های وفادار کافی برای حمایت از ادعای خود داشته باشد.

با این حال، فقط امنیت نبود که امپراتور را به ارتش متصل کرد. نیروهای جنگنده امپراتوری نیز فرصت شکوه را ارائه کردند. شکست دادن دشمنان روم و گسترش مرزهای امپراتوری میراثی ماندگار به امپراتور ارائه کرد: فتح داکیا توسط تراژان عامل مهمی در به یاد ماندن او به عنوان شاهزاده های برتر بود . برای امپراتورانی که در نبرد موفق بودند، می‌توان پیروزی‌ها را در رم جشن گرفت و یادبودهای بزرگی برای پیروزی‌های آنها در شهرهای اطراف امپراتوری برپا کرد. با این حال همه امپراتورها از موفقیت های نظامی برخوردار نبودند…

1. ماکسیمینوس تراکس در محاصره Aquileia

نیم تنه پرتره ماکسیمینوس تراکس، از طریق Wikimedia Commons

درست بود که ماکسیمینوس تراکس در نبرد کشته شد. ماکسیمینوس از ریشه های مبهم تراکیه (از این رو تراکس) سرباز ارتش روم بود. معروف به یک غول یک مرد و به احتمال زیاد قوی (اگرچه تاریخچه آگوستا در اینجا چندان قابل اعتماد نیست ...)، قدرت او باعث محبوبیت او در بین مردانی شد که در کنارش می جنگید و به سرعت در رتبه ها ترقی کرد. ظاهراً او ابتدا در زمان سلطنت سپتیمیوس سوروس به شهرت رسید و پس از آن وفادارانه به این سلسله خدمت کرد. به هر حال تا سال 235 بعد از میلاد همینطور بود. در طول لشکرکشی‌های سوروس الکساندر ژرمن‌ها، ناآرامی‌ها در میان سربازان افزایش یافت که ناشی از تنفر از نفوذ بیش از حد مادر اسکندر، جولیا مامه آ بود . سرانجام، مردان شورش کردند. اسکندر و مادرش به رهبری ماکسیمینوس کشته شدند و امپراتوری روم اولین به اصطلاح " امپراتور پادگان " خود را داشت.

سلطنت ماکسیمینوس کوتاه اما پر حادثه بود. جنگ هایی در آلمان و همچنین در داچیا و علیه سارماتی ها به راه افتاد. رابطه او با مجلس سنا ناهموار بود و توطئه ای برای به دام انداختن او در پشت خطوط دشمن در آلمان در اوایل سلطنت ماکسیمینوس خنثی شد. شورش جدی‌تری در شمال آفریقا در اوایل سال 238 روی داد. زمین‌داران ناراضی در Thysdrus شورش کردند و مقامات فاسد را کشتند و فرماندار سالخورده مارکوس آنتونیوس گوردیانوس سمپرونیانوس و پسرش را به عنوان امپراتور اعلام کردند. گوردین اول و گوردیان دوم به سرعت مورد حمایت سنای روم قرار گرفتند. متأسفانه، کاپلیانوس، فرماندار نومیدیا (و رقیب دیرینه گوردیان و پسرش)، لژیون ها را جمع کرد و شورش را قبل از شروع آن سرکوب کرد. گوردیان دوم در جنگ کشته شد و پدرش در غم و اندوه خود را حلق آویز کرد.

 

Antoninanus of Balbinus (سمت چپ و مرکز)، ضرب شده در رم، 238 پس از میلاد، با پرتره تابشی از جلوی امپراتور و تصویر پشتی دست‌های در هم بسته و کتیبه CONCORDIA AUGG، از طریق موزه بریتانیا. با آنتونینانوس از پوپینوس (سمت راست)، ضرب شده در رم، 238 پس از میلاد، با پرتره تابشی جلوی امپراتور، از طریق موزه بریتانیا.

ماکسیمینوس از اردوگاه زمستانی خود در سیرمیوم از خیانت سنا خشمگین بود. او با جمع آوری ارتش خود به سمت رم حرکت کرد. با این حال، در راه خود به سمت پایتخت امپراتوری، ماکسیمینوس و ارتشش با مقاومت غیرمنتظره ای از سوی شهر آکیلیا مواجه شدند. ماکسیموس که تمایلی به ترک شورشیان در عقب ارتش خود نداشت، تصمیم گرفت شهر باید گرفته شود و محاصره آغاز شد. به زودی مشخص شد که آکیلیا قصد تسلیم نداشت، حتی زنان و کودکان در تلاش‌های دفاعی کمک می‌کردند. شرح هرودین از محاصره شامل توصیف وحشتناکی است از آنچه اتفاق افتاد هنگامی که آکویلیان ها قیچ و روغن زیتون را روی مردان ماکسیمینوس ریختند و آنها را به طرز وحشتناکی سوزاندند، به ویژه ارواح بیچاره ای که در موتورهای محاصره چوبی به دام افتاده بودند.

سربازان به طور فزاینده ای از ناتوانی ماکسیمینوس در شکستن آکویلیان ناراضی شدند و امپراتور نیز به نوبه خود خشم خود را بر سربازان معطوف کرد. شایعاتی در اطراف اردوگاه شروع شد مبنی بر اینکه تمام ایتالیا علیه ماکسیمینوس متحد شده اند و ترس و وحشت گسترش یافت. در اوایل ماه مه 238 میلادی، زمانی که گروهی از سربازان ماکسیمینوس را در محل اقامتش غافلگیر کردند، به نقطه شکست رسید. امپراطور به همراه پسر و وارثش کشته شد و اجساد آنها مثله شد و سرها به روم فرستاده شد. در آنجا، یک سه گانه امپراتوری از آنها استقبال کرد: سناتورهای مسن، پوپینوس و بالبینوس، و مرد جوان، گوردیان سوم. این سه نفر در سال 238، سال شش امپراتور، فرمانروای نهایی را تشکیل می دهند.

2. امپراتور فیلیپ و دسیوس

مجسمه نیم تنه امپراتور دسیوس، سمت چپ، موزه واتیکان، از طریق ویکی‌مدیا کامانز. با نیم تنه امپراتور فیلیپ، سمت راست، از طریق Wikimedia Commons

در دهه‌های میانی قرن سوم، امپراتوری روم یک سری بحران‌ها را تجربه کرد . آنها با چندین شکست نظامی تشدید شدند. فیلیپ اول در سال 244 پس از میلاد مسیح به عنوان امپراتور ظاهر شد. سلطنت او با مرگ گوردیان سوم (در شرایط مرموز) در لشکرکشی به امپراتوری ساسانی آغاز شد. فیلیپ که گاهی فیلیپ عرب را به دلیل میراث سوری‌اش نامیده می‌شود، تصمیم گرفت به سرعت به رم بازگردد تا اطمینان حاصل شود که الحاق او از حمایت سناتورها برخوردار است. فیلیپ به عنوان امپراتور، تصمیم گرفت هزینه های زیادی را برای جشن گرفتن اصل خود، هزینه های فراوان در زادگاهش (به فیلیپوپولیس تغییر نام داد) و تبدیل آن به مکانی مناسب برای شناخته شدن به عنوان زادگاه یک امپراتور خرج کند.

سلطنت فیلیپ هزینه های زیادی را متحمل شد. در کنار گسترش مجلل زادگاهش، هزینه‌های هنگفتی نیز برای سازماندهی بازی‌های سکولار (بازی‌های سکولار) برای جشن هزاره‌سالگی روم در آوریل 248 پس از میلاد وجود داشت. جدی تر، او برای فرار از پارت و همچنین کمکی به سربازان برای تضمین الحاق او به ساسانیان پرداخت کرده بود. فیلیپ به افزایش مالیات روی آورد و همچنین تصمیم سرنوشت سازی گرفت که پرداخت های پرداخت شده به شهرک های شمال دانوب را متوقف کند.

مجسمه برنزی با نام امپراتور تربونیانوس گالوس،۲۵۱-۳ پس از میلاد،از طریق موزه مت،نیویورک

هرج و مرج به سرعت در مرزهای امپراتوری فوران کرد. شورش سربازان در پانونیا و موزیا کاتالیزوری برای قبایل ماوراء رود دانوب برای عبور از امپراتوری و ویران کردن استان ها بود. چندین قیام دیگر در اطراف امپراتوری شروع شد و اگرچه هرگز خیلی جدی نشدند، فیلیپ به زودی غرق شد. علیرغم تلاش برای استعفا، سنا همچنان صریحاً از آن حمایت کرد. به ویژه، گایوس مسیوس کوئینتوس دسیوس، فیلیپ را چنان تحت تأثیر قرار داد که به او فرمان ویژه ای برای بازگرداندن نظم در پانونیا و موزیا داده شد.

این تصمیم ضعیفی بود. موفقیت های دسیوس باعث شد تا سربازانش در سال 249 پس از میلاد او را به عنوان امپراتور معرفی کنند. اگرچه او ظاهراً سعی کرد با فیلیپ مذاکره کند، اما این دو امپراتور در نبرد نزدیک ورونا با هم ملاقات کردند. تعداد نیروهای فیلیپ بسیار بیشتر از دسیوس بود، اما اعتماد به نفس و نظم و انضباط روز را پیروز شد. فیلیپ در جریان جنگ کشته شد و دسیوس اکنون تنها امپراتور بود.

سلطنت خود دسیوس موفقیت آمیزتر از سلفش نبود. سلطنت دو ساله دسیوس که با حمله به گوت ها، تنش های مذهبی و ظهور "طاعون کیپریان" در هم آمیخت، در بدترین ویرانی های بحران قرن سوم رخ داد. او نیز مانند فیلیپ در جنگ کشته شد. در نبرد آبریتوس ابتدا پسر دسیوس و سپس خود امپراتور کشته شدند. اگرچه برخی از روایات حدس می زنند که دسیوس به دلیل توطئه ای که توسط جانشین او، ژنرال تربونیانوس گالوس ترتیب داده شده بود، سقوط کرد، این امر بعید به نظر می رسد. در عوض، دسیوس احتمالاً اولین امپراتوری بود که در نبرد با یک دشمن خارجی سقوط کرد.

3. ماکسنتیوس در پل میلوین

اورئوس ماکسنتیوس (سمت چپ)، با تصویر معکوس مریخ و امپراتور در لباس نظامی. با طلای جامد کنستانتین (راست)، با تصویر معکوس عقاب لژیونری بین دو استاندارد نظامی، از طریق موزه بریتانیا

دیوکلتیان در سال 305 پس از میلاد از بازنشستگی به کلم خود احساس راحتی می کرد، تا حدی به دلیل سیستمی که برای حکومت بر امپراتوری ایجاد کرده بود. برای بازگرداندن ظاهری از ثبات به امپراتوری، او تترارشی را تأسیس کرد : "حکومت چهار". دیوکلتیان امپراتوری را به چهار بخش تقسیم کرد و با یک همکار ارشد دیگر ( آگوستوس ) و دو همکار کوچکتر ( سزار ) حکومت کرد. البته به‌زودی رقابت‌ها میان جانشینان دیوکلتیان به‌رغم تقسیم قدرت آغاز شد. در سال 311، نظام تترارشی به شدت در بحران و تهدید به فروپاشی بود. نقطه اصلی تنش بین ماکسنتیوس و کنستانتین بود و این دو مرد برای کنترل امپراتوری غرب با هم رقابت کردند. ماکسنتیوس پس از اعلان جنگ علیه رقیب خود، منتظر ورود کنستانتین و ارتشش از پایتخت امپراتوری که در آن مستقر بود بود.

 

ملیله نشان دهنده پیروزی کنستانتین بر ماکسنتیوس در نبرد پل میلوین، از مجموعه ای معروف به تاریخ کنستانتین کبیر، پیتر پل روبنس، 1623-1625، از طریق موزه هنر فیلادلفیا

در این مرحله، شهر رم در پشت دیوارهای دفاعی باشکوهی قرار داشت که امپراتور اورلیان برپا کرده بود ، بنابراین محاصره احتمالاً برای کنستانتین و ارتشش دشوار بود. با این حال، ماکسنتیوس تصمیم گرفت که از رم خارج شود و با رقیب خود در نبرد ملاقات کند. در سال 312 پس از میلاد، دو ارتش در دو طرف پل میلوین در شمال شهر مستقر شدند. نبردی که رخ داد یکی از مهم ترین نبردهای تاریخ جهان است. در جریان نبرد، ماکسنتیوس از بین رفت. جزئیات نبرد در بهترین حالت مبهم است، اما گمان می رود که امپراتور در رودخانه سقوط کرده و غرق شده است، در حالی که نیروهای کنستانتین در اطراف او بر ارتش او غلبه کرده اند. شاید به همان اندازه مهم، در آستانه این نبرد بود که کنستانتین مشهور بینش الهی داشت و تصمیم گرفت حروف یونانی چی و رو را بر روی سپر این سرباز نقش کند. رؤیای او به او نشان داده بود که این علامت، که نماد مسیح ایمان مسیحی است، پیروزی را تضمین می‌کند: in hoc signo، vinces ( «با این علامت، غلبه کن» ). چه درست باشد چه نباشد ، پیروزی کنستانتین بر ماکسنتیوس در پل میلوین، تبدیل رم به یک امپراتوری مسیحی را آغاز کرد.

4. امپراتور روم والنس و نبرد آدریانوپل

جامدادی طلای امپراتور والن، c. 367-75 پس از میلاد، از طریق کابینه
سکه‌های موزه‌های ملی در برلین

مردم گوتیک که فراتر از مرزهای امپراتوری روم زندگی می‌کردند، مدت‌ها منبع تهدید امپراتوران روم بودند. تهاجمات مکرر بود و گهگاه ممکن بود به جنگی جدی تبدیل شود. حتی مشهورترین امپراتورها، مانند مارکوس اورلیوس ، خود را در تلاش برای تحمیل مجدد کنترل روم یافتند، در حالی که دیگران، مانند دسیوس بالا، در واقع جان خود را در دفاع از مرزهای امپراتوری از دست دادند. یکی از دراماتیک ترین و پیامدترین این درگیری ها در اواخر قرن چهارم، در زمان امپراتور والنس (364-378 میلادی) رخ داد.

والنس، فرمانروای امپراتوری شرقی مستقر در قسطنطنیه، بر سلطنتی نظارت داشت که با چندین درگیری، هم علیه گوت ها در شمال و هم علیه پارس ها در شرق، مشخص شد. در واقع، این مشغله والنس با دومی بود که او را تشویق کرد تا در طول جنگ اول گوتیک (367-369 پس از میلاد) با گوت ها کنار بیاید. جنگ دوم گوتیک، که در سال 376 بعد از میلاد آغاز شد، برای امپراتور نتیجه کمتر موفقی داشت.

سکه طلای گراتیان، با تصویر معکوس رومی‌ها که ویکتوری و کنستانتینوپلیس برج‌دار را در دست دارند، ضرب شده در 375-378 پس از میلاد در تریر، از طریق Münzkabinett Wien.

فشار هون های مهاجر، مردم گوتیک را از سرزمین خود آواره کرده بود و رهبران آنها از رومیان برای عبور از دانوب و اسکان در امپراتوری اجازه می گرفتند. والنس پذیرفت و به فریتیگرن رهبر گوتیک اجازه داد تا با مردمش از رودخانه عبور کند. ورود ناگهانی گوت ها در ابتدا برای والنس یک موهبت بود، زیرا تازه واردان می توانستند در نیروهای رومی استخدام شوند. با این حال، زمانی که گوت های تازه وارد شروع به شورش کردند، روابط به زودی از بین رفت و وضعیت به سرعت رو به وخامت گذاشت. والنس حتی به گراتیان، امپراتور در غرب، پیامی برای حمایت فرستاد. گراتیان سربازانی فرستاد تا اطمینان حاصل کند که گوت ها در جایی که بودند مهار می شدند و به بقیه امپراتوری سرایت نمی کنند.

والنس پس از پایان کارزار خود علیه ایرانیان، با عجله به امپراتوری بازگشت و در اواخر ماه مه 378 پس از میلاد وارد شد. در حالی که مشاوران گراتیان والنس را تشویق می کردند که منتظر حمایت همتای خود در غرب باشد (که در سرکوب ناآرامی های خشونت آمیز در گال بازداشت شد)، والنس در عوض به اصرارهای مردم قسطنطنیه گوش داد. او برای رویارویی با گوت ها حرکت کرد. این دو ارتش در نزدیکی شهر هادریانوپلیس در تراکیه به هم رسیدند.

صفحه عنوان Res Gestae of Ammianus Marcellinus، توسط Willem Outgertsz، 1632،
از طریق Rijksmuseum

نبرد آدریانوپل در 9 اوت 378 یک شکست فاجعه بار برای امپراتوری روم بود، در مقیاسی که قرن ها دیده نشده بود. مورخ، آمیانوس مارسلینوس ، به جز نابودی نزدیک روم توسط کارتاژنی‌ها، نمی‌توانست به هیچ چیز دیگری فکر کند: «سالنامه‌ها هیچ قتل عام نبردی را به جز یک نبرد در کانا ثبت نکرده‌اند.» مورخ دو روایت متفاوت از سرنوشت امپراطور ارائه می‌کند، و پیشنهاد می‌کند که یا با تیر کشته شد، یا اینکه او را بریدند و پس از اینکه سربازانش در تلاشی ناامیدانه برای نجات او به کلبه‌ای کوچک بردند، سوزانده شد. در داخل توسط گوت ها، غافل از جایزه در داخل... صرف نظر از این، پیروزی گوتیک ها خرد کننده بود. تقریباً دو سوم ارتش روم شرقی، از جمله امپراتور که جسد او هرگز پیدا نشد، در میدان دراز کشیده بودند. اگرچه والنس خدایی شد، اما میراث او برای همیشه با شکست او در آدریانوپل خدشه دار شد. مورخ اوایل قرن پنجم، روفینوس آکیلیا، این کشتار را آغازی برای انحطاط نهایی رم معرفی کرد .

والنس آخرین امپراتور رومی بود که تا زمان ظهور بیزانس در نبرد سقوط کرد ، که مرکز آن در قسطنطنیه بود، که جایگزین رم به عنوان شهر اصلی امپراتوری شد. بلافاصله پس از فروپاشی آدریانوپل، کنترل امپراتوری در منطقه تا زمان انتصاب تئودوسیوس به عنوان امپراتور در شرق دوباره برقرار نخواهد شد. برای آن امپراتورانی که به دنبال تعداد اندکی بدشانس بودند تا در نبرد بمیرند، شکست‌های پیشینیان حداقل به آنها این فرصت را می‌داد که افتخار را برای خود به دست آورند.

منبع : https://www.thecollector.com/