//
کد خبر: 434094

پسر خلافکار از زندگی‌اش می‌گوید: می‌خواستم با فروش مشروب پولدار شوم و به آرزوهایم برسم

آرمان پسر جوانی است که به دلیل حمل مشروب بازداشت شده است.

 او پیش از این نیز به همین جرم بازداشت شده بود. او برای سایت جنایی از زندگی‌اش می‌گوید.

*چرا مشروب می‌فروشی؟

شغل پردرآمدی که بتواند کفاف زندگی‌ام را بدهد، پیدا نکردم.

*مشروب را خودت درست می‌کنی؟

نه من فقط توزیع می‌کنم.

*خودت هم مصرف می‌کنی؟

من مصرف کننده نیستم. اگر مصرف کننده بودم که نمی‌توانستم مشروب بفروشم. من همیشه باید هوشیار باشم.

*تو که می‌دانی مشروب چیز خوبی نیست چرا این کار را می‌کنی؟

به هر حال من چه بفروشم چه نفروشم عده‌ای استفاده می‌کنند.

*چطور دستگیر شدی؟

ایست بازرسی بود داشتم جنس می‌بردم برای مشتری که شناسایی و دستگیر شدم.

*اینطور که در پرونده آمده در خانه‌ات هم پیدا کرده‌اند.

چند بطری در خانه بود آنها را مصادره کردند.

*همسر و فرزند داری؟

نه. با مادرم زندگی می‌کنم.

*مادرت به این کار تو اعتراضی ندارد؟

او تا قبل از اینکه اولین بار دستگیر شوم چیزی نمی‌دانست. بعد هم فکر می‌کرد این کار را کنار گذاشتم.

*حرفی درباره این اتفاق نگفته است؟

مادرم خیلی ناراحت است. او نمی‌دانست کسانی که دم خانه می‌آیند برای مشروب است و فکر می‌کرد دوستان من هستند. حالا خیلی عصبانی است.

*می‌دانی مجازات می‌شوی؟

به هر حال اشتباه کردم.

*می‌توانی با وثیقه بیرون باشی؟

مادرم خیلی عصبانی است. گفته سند خانه‌اش را نمی‌دهد. او من را نبخشیده است.

*چطور می‌توانی مادرت را آرام کنی؟

خیلی ناراحتم. از مجازات و زندان نمی‌ترسم اما همیشه از آه مادرم ترسیده‌ام. امیدوارم بتواند من را ببخشد.

*قبل از مشروب‌فروشی چه می‌کردی؟

مدتی پیک موتوری بودم، ولی نشد آنقدر پول دربیاورم که به آرزوهایم برسم. برای همین رفتم سمت مشروب. اشتباه کردم و پشیمانم.