گفتوگو با «شیطان بزرگراه»
به من میگویند «گرگ»:التماسهای دخترجوان را نمیشنیدم!
«۱۱ساله بودم که اولینبار به علت مصرف موادمخدر دستگیر شدم و بعد از آن ۱۸بار دیگر گیر افتادم. آخرینبار هم با دیدن دختر جوان او را سوار کردم و بدون توجه به التماسهایش آزارش دادم.» این بخشی از اعترافات مرد شیطانصفتی است که به «شیطان بزرگراه» معروف شده است.
رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ در جمع خبرنگاران در تشریح جزئیات این پرونده گفت: اواخر اسفند سال گذشته و با شکایت دختر جوان رسیدگی به این پرونده در دستور کار کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی قرار گرفت. براساس محتویات پرونده و اظهارات شاکی، دختر ۲۱ساله ساعت۶صبح برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شده که در مسیر راکب موتورسیکلتی به او نزدیک شده وبا تهدید چاقو، دختر جوان را به محلی خلوت کشانده و با ضربوجرح مورد آزارواذیت قرار میدهد.
- بیشتر بخوانید:
پشت پرده مهمانیهای لاکچری زیرزمینی/ دستگری باند بزرگ پارتیهای شبانه
سردار علی ولیپور ادامه داد: با شروع تحقیقات و استفاده از روشهای علمی و اطلاعاتی، مخفیگاه متهم درمحله سبلان شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر شد. متهم پس از روبهرو شدن با دلایل پلیسی و شاکی به جرم خود اعتراف کرد. متهم ۱۹سابقه کیفری ازجمله سرقت و موادمخدر دارد که با قرار بازداشت قاضی شعبه سیزدهم دادگاه کیفری برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان قرار دارد.
به من میگویند «گرگ»
مردی با قد متوسط اما قویهیکل که رد چاقو روی صورتش خودنمایی میکند. سعی میکند با گریه نشان دهد از آزار و اذیت دختر جوان پشیمان است. میگوید: «به خاطر اینکه چهرهام شبیه گرگ است به من گرگ میگویند.» در پلیس آگاهی گفتوگویی با او انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
چقدر درس خواندی؟
تا دیپلم. بچه بودم که پدر و مادرم جدا شدند. همین باعث شد هیچوقت نتوانم زندگی عادی داشته باشم.
۱۹سابقه کیفری داری. اولینبار مرتکب چه جرمی شدی؟
۱۱سالم بود که بهخاطر مصرف موادمخدر دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت شدم. آن زمان برادرم معتاد بود و من گاهی از مواد او کش میرفتم و میکشیدم.
بقیه سابقهات چه بود؟
یک موتور سرقتی خریدم و ازموضوع بیخبر بودم. مرا بازداشت کردند و سابقه سرقتآمد در پروندهام. چند سال قبل هم با دختری دوست بودم و بعد ازمدتی تصمیم گرفتم با او تمام کنم اما او ازمن به اتهام آدمربایی شکایت کرد که این اتهام دردادگاه به رابطه نامشروع تبدیل شد و شلاق خوردم.
برگردیم به آخرین جرمی که مرتکب شدی. دختر جوان را میشناختی؟
نه. روز حادثه در شمال تهران درحال پرسهزنی بودم که او را دیدم. سمتش رفتم و گفتم سوار شو که به سمت پیرمردی رفت. به پیرمرد گفتم قضیه ناموسی است و دخالت نکن. بعد با تهدید او را به پارکی برده و آزار دادم و درنهایت سمت میدان نوبنیاد پیادهاش کردم.
دختر جوان مقاومت نکرد؟
ترسیده بود و التماس میکرد طلاهایش را بگیرم و رهایش کنم. مشروب و موادمصرف کرده بودم و حالم دست خودم نبود. انگار التماسهایش را نمیشنیدم. با دختری بودم که به من خیانت کرده بود و شاکی را به شکل او دیدم.
بعد چه کردی؟
مغازه پردهفروشی داشتم که دو سال قبل سوخت. در این مدت سعی کردم مغازه را دوباره روبراه کنم.
پشیمانی؟
باور کنید بعد از این ماجرا توبه کردم و حاضرم توبهنامهام را بنویسم.