حکایت
حکایت قضاوت بهلول؛ صدای پول در برابر بخار دیگ!
وقتی بی عدالتی و ظلم فراگیر شود، حکیمی که خودش را به دیوانگی زده باشد می تواند قضاوت جالب و درستی داشته باشد. حکایت قضاوت بهلول، داستان طنز و آموزنده ای درباره عدالت است.
چقدر درباره بهلول دیوانه و حکایت های جالبش میدانید و کدام حکایت طنز و آموزنده اش را در ذهن دارید؟ بهلول زیرک در زمان هارون الرشید خلیفه عباسی در کوفه می زیست و خود را به دیوانگی زده بود تا بتواند هارون و اطرافیانش را پند و اندرز دهد و در عین حال از خطر کشته شدن در امان بماند. یکی از زیباترین حکایت های بهلول، حکایت قضاوت بهلول است که با زیرکی عدالت و بی عدالتی را معنا میکند. در ادامه این داستان جالب و آموزنده را میخوانید.
حکایت بهلول قاضی می شود: صدای پول در برابر بخار دیگ!
روزی فقیری از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد؛ از بخاری که از سر دیگ غذا بلند میشد
خوشش آمد، تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد…
هنگام رفتن صاحب دکان گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی!
مردم دور آن ها جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود، بهلول را دید که از آنجا میگذشت. از بهلول تقاضای قضاوت کرد.
بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد، به آشپز نشان داد و سپس به زمین ریخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت: این چه جور پول دادن است؟
بهلول گفت: عادلانه است: «کسی که بوی غذا را بفروشد، در عوض باید صدای پول را دریافت کند»
همراهان گرامی؛ برداشت خود را از این حکایت و قضاوتی که بهلول کرد برای ما بنویسید. شما میتوانید دو حکایت خواندنی از بهلول را نیز در ستاره بخوانید. همچنین جالب ترین داستان های طنز بهلول منتظر نگاه تیزبینانه شماست.