طلاق یک زوج جوان به خاطر راز دوران کودکی
زوج جوان به خاطر موضوعی ساده و پیشپا افتاده، زندگی مشترکشان را نابود کردند. وقتی همسر سپهر متوجه شد که او در بچگی در بهزیستی بزرگشده، تصمیم گرفت طلاق بگیرد. مرد جوان هرگز تصور نمیکرد دوران بچگیاش باعث از هم پاشیدن زندگی مشترکش شود. این زوج هفتهگذشته دادخواست طلاق خود را به دادگاهخانواده ارائه کردند.
مرد جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، گفت: دیگر نمیتوانم در کنار همسرم زندگی کنم، چون بهتازگی متوجه شدهام، همسرم دیگر مثل سابق نیست و دنبال بهانهای میگردد تا از من جدا شود. هفت ماه است که با راضیه ازدواج کردهام. راستش از همان اول موضوعی را از راضیه پنهان کردم و با تصور اینکه او هیچوقت متوجه نخواهد شد، سعی کردم آن را از او مخفی کنم. من در دوران بچگی در بهزیستی بزرگ شدم و هیچوقت پدر و مادر نداشتم. تا اینکه بعد از چند سال خانوادهای حضانت مرا قبول کردند و در کنار آنها بزرگ شدم. این همان موضوعی بود که بعد از آشنایی و ازدواج با راضیه از او مخفی کردم و خانواده جدیدم را بهعنوان خانواده اصلیام به راضیه معرفی کردم. دوست نداشتم راضیه چیزی از گذشتهام بداند. فقط به همین خاطر، این موضوع را از او مخفی کردم، ولی تصور نمیکردم که او روزی متوجه این ماجرا شود و رفتارش با من تغییر کند. راضیه چند ماه پیش از طریق یکی از آشناهایمان متوجه شد که من در بهزیستی بزرگ شدهام و پدر و مادر واقعی ندارم. او بعد از اینکه موضوع را متوجه شد، رفتارش بهشدت تغییر کرد. نسبت به من بیتفاوت و سرد شد و دیگر مثل گذشته با من رفتار مهربانی نداشت. از کارهایش متوجه شدم که دوست ندارد با من زندگی کند و این موضوع تاثیر منفی زیادی رویش گذاشته است. خجالت میکشید حرفی بزند، ولی من متوجه شدم که تمایلی به ادامه زندگی با من ندارد و تغییر رفتارش باعث شد که با او در این مورد صحبت کنم. او هم گفت که دیگر نمیخواهد در کنار من زندگی کند. برای همین تصمیم به طلاق گرفتیم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی موضوع بچگی شوهرم نیست. مسأله این است که او بخش مهمی از زندگیاش را از من پنهان کرد. از وقتی متوجه این ماجرا شدهام دیگر نسبت به او اعتمادی ندارم و نمیتوانم با او زندگی کنم. مرتب تصور میکنم که شوهرم به من دروغ میگوید یا مسائل پنهان دیگری دارد که من هنوز از آن با خبر نیستم. شوهرم با من صداقت نداشت، البته وقتی موضوع طلاق را هم پیش کشیدم، هیچ مخالفتی نکرد. برای همین بهتر است که ما برای همیشه از هم جدا شویم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.