//
کد خبر: 459473

حکایت شیر، روباه و خر: داستانی از خیانت و بقا| باسواد ها بیشتر در معرض لگد خر هستند

در گذشته‌های دور، در جنگلی شیر حاکم بود و مشاور ارشدش روباه. خر هم کارهای حاکم را انجام می‌داد. بر اثر ظلم زیاده از حد شیر، همه حیوانات جنگل فراری شدند و دیگر غذایی برای حاکم و مشاورش نماند. بنابراین تصمیم به کوچ گرفتند....

در گذشته‌های دور، در جنگلی شیر حاکم بود و مشاور ارشدش روباه. خر هم کارهای حاکم را انجام می‌داد. بر اثر ظلم زیاده از حد شیر، همه حیوانات جنگل فراری شدند و دیگر غذایی برای حاکم و مشاورش نماند. بنابراین تصمیم به کوچ گرفتند....

در مسیر که می‌رفتند شیر و روباه گرسنه بودند اما گاهگاهی خر، گریزی می‌زد و علفی می‌خورد ...

روباه که زیاد گرسنه بود به شیر گفت :

اگر فکری نکنیم تو و من از گرسنگی می‌میریم و فقط خر زنده می‌ماند، زیرا او گیاه‌خوار است ...

شیر گفت : چه فکری داری ؟...

روباه گفت: خر را صدا بزن و بگو من ناتوان هستم. برای ادامه مسیر، نیاز به حاکم داریم و باید از روی شجره‌نامه در بین خود یکی را انتخاب کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. قطعاً تو انتخاب می‌شوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم و بخوریم ...

شیر قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکیل دادند ...

ابتدا شیر شجره‌نامه‌‌اش را خواند و فرمود: جد اندر جد من، حاکم و سلطان بوده‌اند ...!

و بعد روباه ضمن تأیید گفته شیر گفت:

من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده‌اند ...!

خر که تا اندازه‌ای موضوع را فهمیده بود و می‌دانست نقشه شومی در سر دارند، گفت:

من سواد ندارم. شجره‌نامه‌ام زیر سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستید که آن را بخوانید؟...

شیر فوراً گفت: من باسوادم، و رفت عقب خر، تا زیر سمش را بخواند ...!

خر فوراً جفتک محکمی به دهان شیر زد و گردنش را شکست ...!

روباه که ماجرا را دید، رو به عقب پا به فرار گذاشت ...

خر او را صدا زد و گفت:
بیا حالا که شیر کشته شده، بقیه راه را با هم برویم ...

روباه گفت : نه من کار دارم ...

خر گفت : چه کاری ؟...

روباه گفت: می‌خواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم، چون باسوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!