حکایتی تامل برانگیز از بودا؛ هرزه گی دو سو دارد!
رابطه پنهانی بودا و زن فاحشه که بسیار جذاب است. اگر می خواهید این داستان را بفهمید با ما همراه باشید. ماجرای این حکایت چیست؟
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانهی او نروید.
بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده.
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن.
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند.
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش.