کد خبر:
460665
حکایتی آموزنده از سعدی: ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﺑﯽ ﻃﺎﻗﺖ
داستانی از گلستان سعدی که درسهایی در مورد مردانگی، فروتنی و صبر به ما میدهد.
یکی از صاحبدلان زورآزمایی را دید به هم بر آمده و کف بر دماغ انداخته.
گفت: این را چه حالت است؟
گفتند: فلان دشنام دادش.
گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمیدارد و طاقت سخنی نمیآرد.
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه، چه مردی، چه زنی
گرت از دست بر آید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
اگر خود بر دَرَد پیشانی پیل
نه مرد است آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست