//
کد خبر: 462103

فروپاشی یک رؤیای شیرین: راز سیاه مرد جوان در مسافرخانه فاش شد!

خیلی تلاش کردم تا بعد از سال ها، همسرم را از دام هیولای اعتیاد نجات دهم و به خاطرات خوش گذشته برگردم اما همه تلاش هایم بی فایده بود به طوری که دیگر نمی توانم این شرایط را تحمل کنم و …

اینها بخشی از اظهارات زن 34 ساله ای است که برای پیگیری پرونده طلاق به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود. او که با چهره ای غمگین و دلی شکسته، کودک خردسالش را در آغوش می فشرد،درباره سرگذشت تاسف بارش به مشاور و مددکار اجتماعی میرزا کوچک خان مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم اما روابط عاطفی خوبی بین اعضای خانواده ام حکمفرما بود به همین دلیل هیچ گاه در خانواده احساس کمبود محبت نداشتم و تنها به تحصیل می اندیشیدم و شاگردی نمونه بودم. بعد از آن که مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در شرق مشهد گذراندم،پدرم منزلی در شمال شهر خرید و من درآن جا به دبیرستان رفتم و در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم. خیلی دوست داشتم در رشته پزشکی ادامه تحصیل بدهم اما در همین زمان پسر عمویم به خواستگاری ام آمد و چون پسری با اخلاق و مهربان بود، من هم قبول کردم که با او ازدواج کنم چرا که جلیل را به خوبی می شناختم و می دانستم پسری سر به راه است.

او تا مقطع راهنمایی درس خوانده و در یکی از مسافرخانه های مشهد کارگری می کرد. بعد از ازدواج هم بیشتر جذب خوش رفتاری های او شدم و به این زندگی شیرین می بالیدم. هشت سال از ازدواج مان گذشته بود که پسرم به دنیا آمد و من فکر می کردم روزگارم زیباتر خواهد شد.اما یک روز ورق برگشت و مسیر زندگی من و جلیل در مرز دوراهی قرارگرفت چرا که او به خاطر معاشرت با برخی از افرادی که به مسافرخانه رفت وآمد می کردند، به مصرف تریاک آلوده شده بود. با وجود این و بعد از گفت وگوهای زیاد بازهم در مسیری قرارگرفتم که شوهرم در آن مسیر حرکت می کرد.

با خود می اندیشیدم او را تشویق به ترک اعتیاد می کنم و به خاطرات خوش گذشته باز می گردیم اما نه تنها تلاش هایم به نتیجه نرسید بلکه روزی متوجه شدم که آلات و ادوات استعمال مواد مخدر صنعتی را به دست گرفته است و شیشه مصرف می کند. آن قدر شوک زده شدم که نمی دانستم چه کنم، این در حالی بود که به تازگی دخترم نیز به دنیا آمده بود که ای کاش هیچ گاه به دنیا نمی آمد و این روزهای تلخ را نمی دید. خلاصه ازآن روز به بعد رفتارهای جلیل هم تغییر کرد. او به خاطر مصرف شیشه دچار توهم می شد و من و پسرم را کتک می زد. چندین بار سعی کردم او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کنم اما بازهم فایده ای نداشت.بالاخره کار به جایی رسید که دیگر نمی توانستم این شرایط اسفبار را تحمل کنم، انگار او مسیر زندگی خود را در بیراهه انتخاب کرده بود اما ای کاش…

در پی تقاضای طلاق از سوی این زن جوان ،تلاش مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری با دستور سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد)برای بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات روان شناختی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی