کد خبر:
471119
نانوا و کشاورز: حکایتی درمورد اعتماد و انصاف
از هر دست بدهی از همان دست میگیری
کشاورزی یک پوند کره به نانوایی فروخت. روزی نانوا تصمیم گرفت کره را وزن کند تا از صحّت آن خاطرش جمع شود که اینطور نشد. از شدت عصبانیت کشاورز را به دادگاه کشاند. قاضی از کشاورز پرسید برای وزن کردن کره از چه وسیلهای استفاده کرده است.
کشاورز پاسخ داد: «عالیجناب، من یه آدم قدیمیام. فقط ترازو دارم.» قاضی پرسید: «کره رو چه جوری وزن کردی؟» کشاورز گفت: «عالیجناب، خیلی وقت پیش نونوا شروع کرد به خریدن کره از من. منم ازش به اندازهی یک پوند نون میخرم. هر روز وقتی نونوا به اندازهی یک پوند برام نون میاره میذارمش رو ترازو و به همون اندازه بهش کره میدم. اگه کسی مقصر باشه، نونواست.»