//
کد خبر: 471735

حکایت پندآموز سعدی درمورد انتخاب بین عزت و رفاه

این حکایت داستان دو برادر را روایت می‌کند که یکی به خدمت سلطان مشغول است و دیگری با تلاش و کار سخت نان خود را به دست می‌آورد.

دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر

عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا