//
کد خبر: 479057

حکایت پیرمرد خارکش و سلطان محمود

پیر ضعیفی که در حال حمل خار بود، با پیشنهاد سخاوتمندانه سلطان محمود غزنوی روبه‌رو شد و درخواست خود را به شیوه‌ای زیرکانه مطرح کرد.

سلطان محمود غزنوی، پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد، بر او رحمش آمد گفت:

ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم، تا از این زحمت خلاصی یابی؟

پیر گفت: زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم.

سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند...